99/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهیم/مفهوم غایت /مفهوم غایت از منظر محقق نائینی
مفهوم غایت از منظر محقق نائینی
کتاب اجود التقریرات،ج2، ص279 و کتاب فوائد الاصول، ج2، ص505:
محقق نائینی در بارهی مفهوم غایت، همان سبک شیخ انصاری و محقق خراسانی را دنبال نموده و ابتدا بحث دخول غایت در مغیا (= شمول حکم مغیا نسبت به غایت) را مطرح کرده و بعد بحث مفهوم غایت.
اما نسبت به مورد اول میفرماید: غایت به معنای نهایت است و این غایت از جهت وضع و از جهت اطلاق، مفهوم خاص و مدلول خاصی ندارد؛ یعنی وضعا غایت داخل در مغیا باشد یا خارج از آن، و همین طور غایت داخل در مغیا باشد حکما بر اساس اطلاق یا خارج از آن، چنین چنیزی وجود ندارد؛ مثال هایی که زده میشود اولا مثال دلیل اثبات نیست و با مثال نمیشود مطلبی را ثابت کرد و ثانیا مثالها بر اساس قرائن است، گاهی در یک مثال قرینه وجود دارد بر دخول غایت در مغیا؛ مثل اتموا الصیام الی اللیل و گاهی بر عدم دخول قرینه وجود دارد؛ مثل سر من البصرة الی الکوفة؛ پس از لحاظ وضع و اطلاق، مطلب ثابت نمیشود و اگر کسی چنین ادعایی کند، ادعای بدون دلیل است. پس این مسأله را باید موردی بحث کنیم، هر موردی که غایت و مغیایی است باید ببینیم که ظهور و ساختار ترکیب چگونه است و یا اگر قرینه بود، طبق آن عمل میشود و اگر قرینه نبود و ظهور موردی هم وجود نداشت، باید به اصل مراجعه کنیم، اصل لفظی در این زمینه نداریم نه اصالة العموم و نه اصالة الاطلاق و باید به اصل عملی مراجعه کنیم، آنگاه اگر شک در تکلیف بود، اصل عملی اقتضای برائت میکند و اگر شک در مکلفبه بود، اصل اشتغال جاری میشود.
امّا مورد دوم که بحث اصلی و بحث از مفهوم غایت است و به تعبیر محقق قمی بحث از حجیت مفهوم غایت است. پس از آراء و توجه به آراء صاحب نظران، این نکته را در نظر بگیریم که مشهور یا اکثر قریب به اتفاق بر این اند که غایت مفهوم دارد؛ اما علی التحقیق باید در این مورد دقت به خرج داد.
محقق نائینی در ورودی بحث میفرماید: ملاک مفهوم، معلوم و قطعی است و آن این است که در قضیه شرطیه و لقب، آن ملاک خود را نشان میدهد که در شرطیه گفتیم قید، قید حکم است و در لقب قید، قید موضوع است. خلاصه ملاک مفهوم این است که قید مربوط به حکم باشد و تقیید تعلق به حکم داشته باشد و ملاک عدم وجود مفهوم این است که تقیید، متعلق به موضوع باشد و قید، قید موضوع باشد.
علائم تشخیص محل قید
در این رابطه سه تا علامت یا سه تا طریق برای تشخیص محل قید ارائه میشود:
1-اگر تقیید تعلق به حکم داشته باشد، قید، قید جمله میشود؛ یعنی مفاد جمله، مقید به قید میشود و اگر قید، قید موضوع باشد، فرد، به عنوان یک موضوع، متعلق قید قرار میگیرد؛ یعنی قید تعلق به مفرد میگیرد.
2-اگر قید، قید حکم باشد، در این صورت تقیید، تعلق میگیرد به مادهی منتسبه؛ یعنی محمول یک فعل را نسبت میدهد به فاعل (مادهی منتسبه)؛ به تعببیر دیگر، فعلی که نسبت داده شود به یک فاعل، آن فعل مادهی منتسبه میشود و در قضیه آن ماده محمول است؛ اما اگر تقیید مربوط باشد به موضوع و قید، قید موضوع باشد، در حقیقت قید مربوط به موضوعی است که اسناد صورت نگرفته و کامل نشده است.
3-تقیید بعد از اتمام اسناد، قید حکم میشود و تقیید قبل از اسناد محمول به موضوع، قید برای موضوع میشود.
مثلا در «سر من البصرة الی الکوفة» قید غایت «الی الکوفة» است که قید برای جمله «سر من البصرة» است نه برای مفرد و «سر» تنها و فعل مکلف را مقید به «من البصرة» نموده و علامت سوم این است که تقید بعد از اتمام اسناد است.
پس غایت هر چند وضعی ندارد که برای مفهوم وضع شده باشد؛ ولی ظهور کلامی دارد که در ترکیب کلام وقتی مراجعه کنیم؛ مثل «اتموا الصیام الی اللیل» یا «سر من البصرة الی الکوفة»، غایت بعد از اسناد است و قید برای جمله است و مفاد جمله حکم است و حکم تقیید شده که معنایش همان مفهوم است؛ یعنی در مثال اول، وجوب صیام اختصاص دارد تا شب و بعد از آن از وجوب صیام خبری نیست. این مطلب را از ترکیب کلام فهمیدیم؛ بنابراین غایت وقتی مفهوم دارد که قید، قید جمله باشد؛ اگر ادعا بشود که ممکن است قید را قید موضوع قرار دهیم یعنی الی الکوفه را قید قرار دهیم برای «سر» و «الی اللیل» را غایت قرار دهیم برای خود صوم، قید باید بعد از مقید بیاید و بین آن دو نباید فاصله باشد، اگر این طوری بگوییم، ترکیب عوض میشود؛ مثلا در سر من البصرة الی الکوفه این گونه میشود: «سر الی الکوفة من البصرة» و ترکیب بر خلاف قواعد عربی میشود، پس دلیل و مسوغی وجود ندارد که قید، قید موضوع باشد.
«کل شیء طاهر حتی تعلم انه قذر» یک جمله است که در انتها یک قید دارد و مفاد جمله که حکم باشد مقید به این غایت شده و تا وقتی تشخیص نجاست را ندهید و شک در طهارت و نجاست داشته باشید، محکوم به طهارت است و بعد از تشخیص حکم ما قبل از غایت قطعا منتفی است و نفی سنخ حکم میشود و این همان مفهوم غایت است.
در نتیجه محقق نائینی در عین حالی که یک ملاک را بیان کرد، نظرش این شد که غایت مفهوم دارد؛ منتها نمیگوییم در اثر دلالت وضعی؛ بلکه میگوییم مقتضای ترکیب کلام این است و ترکیب باید طبق قواعد عربیه باشد و بر اساس آن یک جملهی که دارای غایت و مغیا است، غایت قید میشود برای جمله و تقیید میکند مادهی منتسبه را.
تتمه
تا اینجا که از ملاک بحث کردیم، بر اساس مشی طبیعی و مطابق با بیان خالی از قرینه بود و اگر در جایی قرینه وجود داشت بر عدم تبدّل حکم؛ مثل اکرم «العالم الی اقدام» تا چند قدم عالم را اکرام کن، در اینجا کسی نمیتواند بگوید که بعد از چند قدم اکرام نیست و مفهوم دارد و قرینه تناسب حکم و موضوع است. حکم وجوب اکرام است و موضوع عالم است و تا موضوع باشد حکم خودش را دارد تا وقتی که به عسر و حرج منتهی نشود. این عدم وجود مفهوم برگرفته از قرینه تناسب حکم و موضوع است. در باب وجود یا عدم وجود قرائن، یک فحص اجتهادی که برای یک محقق لازم است، در اینجا لازم میباشد؛ مثلا بیانی دارای غایت است؛ مانند «اکرم الضیف حتی الباب»، این اکرامی که الآن اینجا آمده باید تحقیق کرد که آیا قرینهی در کنارش وجود دارد یا نه؟ قرینهی تناسب حکم و موضوع (وجوب اکرام و ضیف) ایجاب میکند که مهمان تا وقتی است که در خانهی آدم باشد و بعد از آن که از خانه بیرون رود، مهمان نیست. پس بر اساس قرینه اعلام میشود که این حکم اختصاص دارد تا قبل از وصول به غایت و بعد از آن این حکم منتفی است.