99/10/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهيم/مفهوم وصف /مفهوم وصف از منظر سيد خويي
بحث مفهوم وصف از منظر سیدنا الاستاد
محاضرات، ج4، ص272-277: ایشان در بارهی مفهوم وصف ابتدا دو امر را به عنوان مقدمه یادآور میشود:
امر اول این است که وصف بر دو قسم میباشد؛ یکی وصف معتمد بر موصوف و دیگری وصف غیر معتمد بر موصوف و در بحث مفهوم وصف، قسم اول مراد است؛ نه مطلق وصف، تا وصف بدون معتمد به موصوف را هم شامل شود؛ زیرا وصف غیر معتمد بر موصوف، در حقیقت، در اصطلاح علم اصول در بحث مفاهیم، به آن مفهوم لقب گفته میشود؛ مثل «اکرم عالما» که لقب بدون هیچ اختلافی، مفهوم ندارد؛ لقب داستانش مثل این است که متعلق حکم را یک لفظ جامدی قرار دهیم مثل «اکرم زیدا» که با اکرم عالما فرقی ندارد؛ لذا وصف باید معتمد بر موصوف باشد، تا یک زمینهی تعلیق داشته باشد.
امر دوم این است که محل نزاع در مفهوم وصف جایی است که وصف اخص از موصوف باشد یا نسبت اعم و اخص منه وجه باشد با افتراق از جانب موصوف؛ مثل «اکرم انسانا عالما» یا «اکرم رجلا عادلا»، در این دو صورت جا برای بحث از مفهوم وجود دارد؛ مثال دیگر «فی الغنم السائمة زکاة» است که سائمة اخص از موصوف میباشد و جا برای بحث از مفهوم وجود دارد؛ این حدیث نقل به مضمون است و با این عبارت نیامده؛ امّا اگر وصف مساوی با موصوف باشد؛ مثل «اکرم انسانا متعجبا» و یا اعم از آن باشد؛ مثل «اکرم انسانا ماشیا» در این دو صورت تضییقی به وجود نمیآید و لذا جا برای بحث از مفهوم وصف وجود ندارد.
بعد از آن که این دو مقدمه را بیان میکند، میفرماید: صحیح همان است که مشهور گفته و آن این است که وصف مفهوم ندارد؛ زیرا در وصف وقتی میتوانیم قائل به مفهوم شویم که قید، قید حکم باشد نه قید موضوع؛ چنانکه در قضیهی شرطیه این گونه بود؛ امّا در جملهی وصفیه قید، قید موضوع است، نه قید حکم؛ به تعبیر دیگر، وصف ظهور در اتصال به موصوف و ظهور در تقید دارد که خود وصف در بافت کلام ارتباط مستقیم با موصوف دارد، پس وصف قید است و مقید موصوف میباشد و این امر از وجدانیات میشود؛ بنابراین چون وصف در جمله وصفیه قید موضوع است، نه قید حکم؛ لذا زمینه برای مفهوم وجود ندارد و فقط ثبوت عند الثبوت است، نه انتفاء عند الانتفاء.
پس از آن که معلوم شد وصف مفهوم ندارد، سید اشارهی دارد به ادلهی قائلین به مفهوم وصف که به شرح ذیل میباشدک
دلیل اول: اگر وصف نقشی ایفا نکند و موجب مفهوم نشود، ذکرش در کلام لغو خواهد شد و فایدهی وصف، حصر نمودن حکم بر موضوع است.
سید در جواب میفرماید: اگر فایده منحصر در حصر حکم بر موضوع باشد، لغویت لازم میآید؛ ولی وصف فواید دیگری نیز دارد؛ علاوه بر این که لزوم لغویت بستگی دارد به این که ثابت شود قید دخل در ثبوت حکم نفیا و اثباتا دارد و علت است؛ در حالی که چنین چیزی قابل اثبات نیست.
دلیل دوم: نسبت به قضیهی وصفیه، در اصطلاح مشهور شده که تعلیق حکم مشعر به علیت است و این اصطلاح، اصطلاح مشهوری است، پس یک علیت انحصاری وجود دارد که نتیجهی آن این میشود که در جمله وصفیه، مفهوم وجود دارد.
در جواب از این دلیل سیدنا الاستاد میفرماید: اشعار در حدّ یک اعلام ابتدائی است و در حد دلالت و ظهور نمیباشد؛ اگر دلالت و ظهور وجود میداشت، درست بود؛ ولی شما میگویید مشعر به علیت است، اولا از کجا معلوم است که مشعر به علیت باشد و ثانیا علیت هم اعم از علیت منحصره است.
دلیل سوم: اگر قائل به مفهوم نشویم، حمل مطلق بر مقید معنایی نخواهد داشت؛ زیرا حمل مطلق بر مقید، عین مفهوم است؛ مثل «اکرم رجلا» و «اکرم رجلا عالما» که حمل آن به این معنا است که این قید احترازی است و اعلام میکند که متعلق اکرام، فقط رجل عالم است، این حمل ساختارش، ساختار جملهی وصفیه میباشد.
سیدنا الاستاد در جواب میفرماید: حمل مطلق بر مقید، با مفهوم فرق دارد، در اولی یک کلام است و هر دو منطوق است که دستور ابتدا کلی بوده و بعد حدود آن تعیین شده است؛ مثلا مولی اول بگوید بروید مردم را احترام کنید، بعد بگوید بروید همسایه ها را احترام کنید، یک کلام و یک بیان است که ابتدا و انتها دارد، در حقیقت مقید قرینه است برای تصرف در مطلق و با مفهوم ربطی ندارد؛ امّا در مفهوم ثبوت عند الثبوت و انتفاء عند الانتفاء است.
نتیجه این شد که اگر یک دلیل وارد شود؛ مثل «اکرم رجلا عالما» دلالت بر مفهوم ندارد و «با اکرم زیدا عالما» فرقی ندارد و تفاوت این دو جمله فقط در لفظ میباشد.
در ص278 میفرماید: بحث تا به اینجا این شد که وصف طبق مشی مشهور، مفهوم ندارد؛ اما تحقیق این است که در مسأله تفصیل وجود دارد.
تفصیل سیدنا الاستاد
دربارهی مفهوم وصف، تحقیق این است که تفصیل وجود دارد و آن عبارت از این است که گاهی منظور ما از دلالت وصف بر مفهوم، این است که موضوع مقید به وصف شود و تقیید موضوع یا متعلق دلالت کند بر انتفاء عند الانتفاء و گاهی منظور این است که حکم تقیید به وصف شود و دلالت کند بر ثبوت حکم برای موصوف بما هو موصوف مقید، نه به نحو مطلق، ثبوت حکم با وصف تقیید باشد، نه به طور مطلق؛ با این دو منظور تفصیل به وجود میآید که بر اساس نگاه اول، غرض از وصف تقیید موضوع است، با این نگاه وصف مفهوم ندارد؛ زیرا اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند، یک حکم برای یک موضوع ثابت شده و دلالت ندارد بر نفی از غیر آن موضوع؛ مثلا «اکرم رجلا عادلا» دلالت ندارد بر نفی آن از رجلی که نجار یا خیاط باشد؛ به خاطر این که «لا تنافی بین قولنا اکرم رجلا عالما و اکرم رجلا عادلا[1] » زیرا منافاتی بین دو جمله نیست و اگر بنا بود که قید بر انتفاء عند الانتفاء دلالت کند، تنافی بین این دو جمله به وجود میآمد؛ در حالی که این دو جمله با هم منافاتی ندارند؛ مثال کامل تر: «اکرم رجلا ایرانیا» و «اکرم رجلا عراقیا» این دو جمله با هم منافاتی ندارند و در صورتی که منافات نداردند، معلوم میشود که وصف دلالت ندارد بر انتفاء حکم عند انتفاء قید.
در صورت دوم که ثبوت حکم مقید میشود؛ یعنی میگوییم این حکم برای این موصوف با این قید ثابت شده، در این صورت مفهوم دارد؛ مثلا در «اکرم رجلا عادلا» اگر گفتیم در اینجا تقیید نسبت به ثبوت حکم است و تقیید را میبریم روی ثبوت حکم، نه انتفاء حکم که حکم ثابت شده فقط برای رجل با قید عالم و مطلق نیست پس مفهوم دارد؛ در این صورت، قید قید احترازی است و ظهور در احترازیت دارد؛ پس معنایش این میشود که این حکم برای این موضوع خاص ثبوت پیدا کرده و ثبوت خاص است، پس مفهوم دارد.
بنابراین، در نگاه دوم تقیید مربوط به ثبوت حکم است و ثبوت برای فرد خاص است، نه به نحو عام، پس از بقیه به طور طبیعی از اساس منتفی است؛ چنانكه در كتاب تنقیح، ميفرمايد: «وأما مفهوم الوصف فقد قوينا في محله أن الاتيان به في الكلام يدل على اختصاص الحكم بواجد القيد والوصف وإلا لكان أخذه في الكلام لغوا لا محالة.[2] »
سیدنا الامام الخمینی در کتاب مناهج الوصول، میفرماید: وصف وضعا و اطلاقا دلالت بر مفهوم ندارد.
شهید صدر در حلقه ثالثه میفرماید: « فالصحيح: أنّ الجملة الوصفيّة ليس لها مفهوم. نعم، لا بأس بالمصير إلى دلالتها على الانتفاء عند الانتفاء بنحو السالبة الجزئيّة.[3] »
جمع بندی: تمام صاحب نظران بعد از تطور، قائلند بر این که وصف مفهوم ندارد و فقط یک مورد را سیدنا الاستاد استثنا کرد.