99/10/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهیم/مفهوم وصف /نکات تکمیلی مفهوم وصف از منظر شیخ اعظم انصاری
بررسی نکتههای تکمیلی در ارتباط با مفهوم وصف از منظر شیخ انصاری
شیخ انصاری در کتاب مطارح الانظار، ج2، ص72-91، در بارهی مفهوم وصف صریحا گفت که وصف مفهوم ندارد و ادلهی طرفین را هم بیان کرد.
نکات تکمیلی
1- منظور از نفی حکم در بارهی تقیید به وصف، نفی نوع و سنخ حکم است، نه نفی شخص حکم. در مورد «اکر زید العالم» مسلما شخص حکم در صورت عدم حضور زید قطعی است و نفی حکم شخصی یک امر قطعی عقلی است، نه مدلول به دلالت التزامی تا مفهوم به حساب آید. مفهوم جایی زمینه دارد که منتفی نوع حکم باشد.
2- در مفهوم وصف باید توجه شود که وصف وقتی به عنوان یک قید آمده باشد،باید قید غالبی نباشد؛ چون در این صورت اختصاص به وجود نمیآید و قید غالبی فایده اش اشاره به اغلب افراد دارد؛ به عبارت دیگر اشارهی به خصوصیت غالبی موصوف دارد و اعلام میکند که این موصوف که متعلق حکم است به طور اغلب متصف به این صف است، در این صورت جا برای بحث از مفهوم نیست؛ مثل ﴿ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ[1] ﴾ از محرمات در ازدواج مصاهره، ربائب است؛ یعنی فرزند دختری که در کنار و أغوش و در حوزهی سرپرستی نا پدری (شوهر مادرش) باشد. این دختر پس از ازدواج مادرش در حکم دختر شوهر آن زن است. ربیبه از محرمات است و قید «فی حجورکم» مفهومش این است که ربیبهی که در حجور نیست و جدا زندگی میکند، حرام نیست؛ در حالی که به ضرورت دین و ضرورت فقه و مذهب، ربیبه مطلقا از محرمات است.
طرفداران قول به عدم مفهوم برای وصف ممکن است از این آیه استفاده کرده باشند؛ ولی توضیحی که شیخ انصاری دارد این است که مثل در این گونه موارد جا برای بحث از مفهوم نیست؛ چون این قید، قید متعارف نیست که نسبت به موصوف یک نقش احتراز داشته باشد؛ بلکه قید غالبی است و موجب اختصاص نمیشود و مثل دیگر قیود که موجب اختصاص میشود، موجب اختصاص نمیشود، این قید غالبی است که ممکن است برای فصاحت کلام یا اهتمام یا اغلبیت افراد آمده باشد.
توجیه دیگر این است که امکان دارد که این قید واقعی باشد؛ یعنی پس از این که مردی با زنی ازدواج کند که آن زن دختری داشته باشد، به طور طبیعی خود ازدواج باعث محرمیت و در کنار هم بودن میشود. در این صورت بحثی پیش نمیآید؛ چون ربائب یعنی فرزند زنی که در کنار شوهرش است.
3-توضیحی در بارهی فرق بین تخصیص عام و دلالت تعلیق وصف بر مفهوم: «اکرم العلماء الکبار»، کبار وصف و تخصیص است و مفادش این است که واجب است اکرام علمای کبار، مفهومش این میشود که واجب نیست اکرام علمای صغار، این عام و خاص شبیه دلالت وصف بر مفهوم شد. کسانی که قائل به عدم وجود مفهوم برای وصف اند مثل مشهور، برای آنها مشکل پیش میآید، چون آنان تخصیص را منکر نیستند، پس بر مبنای مشهور تناقض به وجود میآید و قائلان به مفهوم وصف در فسحه هستند.
شیخ انصاری میفرماید: این اشکال وارد نیست؛ برای این که در تخصیص عام، مدلول منطوق، همان مورد خاص است؛ یعنی علمائی که متصف به کبار است؛ اما نسبت به صغار ساکت است و نفیا و اثباتا نیاز به دلیل دارد و از سوی این جملهی وصفیه، هیچ گونه اقتضائی نفیا و اثباتا نسبت به آن وجود ندارد.
4-گفته میشود که در بارهی دلالت امر بر وجوب، آنچه مسلم است این است که اگر قرینه نباشد مقتضای اطلاق وجوب تعیینی است. برای قائلین به عدم مفهوم در قضیه وصفیه یک اشکالی به وجود میآید که اگر امر الزامی وارد شود مقتضای اطلاقش وجوب عینی تعیینی است و لازمه اش نفی وجوب تخییری است و چیزی قریب به مفهوم میشود؛ چون مفهوم مدلول دلالت التزامی است و در اینجا هم عدم وجوب تخییری و کفائی مدلول التزامی و مؤید مفهوم است که قیدها میتواند انحصار بیاورد و کار را به تحقق مفهوم بکشاند.
شیخ انصاری در جواب از این توهم میفرماید:
اولا مقتضای اطلاق در امر الزامی نسبت به یک فعل هر چند که وجوب عینی تعیینی است؛ امّا حد دلالتش تا اینجا است؛ ولی نفی تخییر جزء دلالت اطلاق امر نیست و عدم تخییری و کفایی را اگر به حکم عقل یا دلیل دیگر به دست آوریم، ربطی به مفهوم وصف ندارد.
ثانیا در وجوب تخییری قضیه شبیه قضیه وصفیه نیست، یک امر آمده و مقتضای اطلاق، معین نمودن مطلوب است که به صورت تعیینی است و یک انشائی برای حکم است و تمام انشائات حکم زیر پوشش قضیه وصفیه قرار نمیگیرد.
5-بحثی مربوط به فرق بین حمل مطلق بر مقید و مفهوم برای وصف:
شیخ بهائی گفته حمل مطلق بر مقید چیزی است که با مفهوم گیری تطبیق میکند مثل «اعتق رقبة» و «اعتق رقبة مؤمنة» که حمل مطلق بر مقید میشود؛ یعنی از طرف مطلق حرکت صورت میگیرد و میگوید من رقبهی مؤمنه هستم و معنای مطلق در حقیقت همین رقبهی مؤمنه است و مفهوم آن نفی حکم از مطلق است.
شیخ انصاری برای رفع این توهم میفرماید: در حمل مطلق بر مقید، صحبت از مفهوم نیست؛ فقط منطوق بین هم دیگر جمع میشود، منطوق است که اعلام میکند رقبه مؤمنه مراد است، نه رقبه کافره و دلالت منطوقی است و دلالت ندارد بر این که رقبه کافره موجب امتثال میشود یا نه؟ نیاز به دلیل خاص دارد؛ حتّی ممکن است دلیلی بیاید و بگوید که عتق رقبه کافره هم کافی است و در اینجا زمینه برای مفهوم نیست. ثانیا اگر بگوییم که در اینجا مفهوم وصف وجود دارد بر اساس اقتضای مفهوم، مطلوب و اجتزا اختصاص دارد به رقبه مؤمنه و عدم تحقق اجتزا به رقبهی غیر مؤمنه. اگر این طوری بگوییم مشکل دیگری پیش میآید و آن این است که حمل مطلق بر مقید نمیشود؛ بلکه تناقض بین ظهور مطلق و مقید به وجود میآید با این توضیح که در حمل مطلق بر مقید از طرق مطلق وارد میشدیم و اگر مفهوم گیری کردیم مقید میگوید منم و مطلق نیست و مطلق هم میگوید من هسم، تعارض بین مطلق و مقید میشود. شیخ میفرماید اگر تعارض به وجود آمد، دو تا ظهور در یک لفظ معنا ندارد؛ چون اجتماع مثلین میشود؛ اما دو تا ظهور در دو لفظ متخالف مثل محل بحث ما تعارض میکند که شیخ میفرماید قاعده تساقط و مراجعه به اصل عملی است، اگر کار مربوط شود به تکلیف برائت جاری میشود و اگر کار مربوط شود به مکلف به اصل احتیاط و اشتغال جاری میشود، دیگر جا برای حمل مطلق بر مقید نیست و حمل در جایی است که تعارض نباشد. مشهور این است که مقید ظهورش اقوا از مطلق است و مفاد مطلق طبیعت لا بشرط است و توسط مقید محدو میشود به شرط شیء میشود.
خلاصه در باره حمل مطلق بر مقید، اگر بگوییم به صورت مفهوم است، حمل مطلق بر مقید از بین میرود؛ در حالی که حمل مطلق بر مقید فقط یک جمعی است در وادی منطوق و کاری به مفهوم ندارد.