99/09/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهیم/مفهوم شرط /نکات تکمیلی مفهوم شرط از منظر محقق نائینی
بحث و تحقیق در بارهی امور تکمیلی نسبت به مفهوم شرط از منظر محقق نائینی بود. ایشان اموری را به عنوان تنبیهات یا متممات و مکملات بیان کرد. تنبیه اول این بود که منظور از انتفاء حکم، انتفاء سنخ و نوع حکم است نه شخص آن. تنبیه دوم مطابقت بین مفهوم منطوق بود به طور کامل به جز در نفی و اثبات و اشکال شده بود که در حدیث «اذا بلغ الماء قدر کر لا ینجسه شیء» با موازین منطقی تطبیق نمیکند و ایشان جواب داد که بحث منطق با اصول فرق میکند، در اصول بحث از الفاظ و ظهورات است و در منطق از براهین عقلیه.
اگر گفته شود که منطق ابزار کار برای همهی علوم از جمله علم اصول باشد، در دفاع از بیان محقق نائینی میتوان گفت که هدف منطق صیانت از خطأ در فکر است، هر علمی که بحث های فکری و تعقلی باشد، آنجا زمینه برای خطأ در فکر و صیانت از آن وجود دارد و قلمرو منطق بحث هایی است که در وادی عقل و تعقل است، مثل فلسفه، کلام، استدلال های عقلی، حتی در مسائل اعتقادی منطق کاربرد دارد ولی در علم رجال، صرف، نحو و ... منطق کاربرد ندارد. در اصول بحث از استظهار است و نزدیک به بحث ادب و بلاغت میباشد ولی علم مستقلی است که اصول لفظیه و عملیه دارد که ممکن است یک تشابهاتی با ادب (بدیع و بیان) و منطق داشته باشد ولی در کل، اصالت خودش را دارد؛ بنابراین در اصول یک بخش مهم استظهارات است که مربوط به بیان ها و نصوص کتاب و سنت میشود؛ مثلا «اقیموا الصلواة» ظهور در چه چیزی دارد؟ در این که خود انسان نماز بخواند یا آن را در بین مردم اقامه کند؟ منطق و فلسفه کار و ابزار شان براهین عقلیه است و قلمرو بحث شان مفاهیم کلیه اند و در فلسفه موضوع بحث کامل تر میشود و هستی شناسی (وجود) میشود. منطق از فلسفه جدا نیست؛ بلکه یک پلهی صعود به سوی فلسفه است. در منطق از تناقض بحث میشود مثلا نقیض سالبه کلیه موجبه جزئیه است، از فروعات تناقض میباشد. تناقض قضایا این است که مثلا «کل انسان حیوان» در وادی مفاهیم کلیه است و جزئی که کاسب و مکتسب نیست یعنی در وادی فکر و مفاهیم کلی نیست که منطق از آن بحث میکند. «بعض الحیوان لیس بانسان» نقیض قضیهی مذکور است که آن مفهوم کلی را نقض کرد. پس نقیض موجبه کلیه سالبه جزئیه شد و سر از تناقض در آورد؛ امّا در مسألهی منطوق و مفهوم بحث از دلالت مطابقی و التزامی است که دلالت مطابقی همان منطوق است و دلالت التزامی مفهوم است. این بحث با بحث منطق که از مفاهیم کلی بحث میکند جدا است. این مسأله قضیهی خاص جزئی است مثل «اذا جائک زید فاکرمه» بحث از دلالت مطابقی و التزامی آن است که از سوی آمر نسبت به مأمور صادر شده باشد. محقق نائینی فرمود در منطق بحث از براهین است و در اصول بحث از استظهار است و تحقیق این شد که سنخ این دو علم از اساس فرق میکند نه این که بگوییم کار منطق براهین است و کار اصول استظهار؛ یعنی در منطق وادی کار ذهن و فکر است و در اصول وادی کار یک بیان است که دو تا دلالت مطابقی و التزامی دارد و اگر دلالت التزامی ثابت شد، مفهوم ثابت است. در منطق دو قضیه سالبه و موجبه مستقل اند و در اصول یک قضیه است که دو تا دلالت دارد.
امر سوم از امور تنبیهی همان بیانی است در کلام شیخ انصاری و محقق خراسانی تحت عنوان تعدد شرط و وحدت جزا آمده مثل «اذا خفی الاذان فقصر و اذا خفی الجدران فقصر» که محقق نائینی میفرماید در آن پنج تا احتمال وجود دارد:
1-التزام به قدر جامع که بگوییم شرط یک کلی جامع بین این دو امر (خفای اذان و خفای جدران) است و هر کدام که محقق شود مصداق برای آن جامع میشود.
2-التزام به ترکیب دو شرط، شرط اصلی برای تحقق جزا، خفای اذان و جدران است و هر کدام جزء شرط اند. یک سبب است که مرکب از دو جزء میباشد.
3-هر کدام شرط مستقل است طبق قانون سببیت و ظهورات که بیانها از هم جدا اند و هر شرطی جزای خودش را میطلبد و استقلال در سببیت دارند. وقتی در مقابل هم قرار گیرند، اطلاق هر دو شرط را تقیید میکنیم، اطلاق خفای اذان این است که خفای اذا شرط قصر است چه جداران مخفی باشد یا نباشد و تقیید آن این گونه است که خفای جدران وقتی آمد خفای اذان را تقیید میکند و بر عکس. پس اطلاق هر شرط به وسیلهی عدل و بیان مقابل تقیید میشود و نتیجه این میشود که احدهما در ثبوت جزا کافی است. اطلاق لا غیر بود و قید آمد غیر را ثابت کرد، پس هر کدام که باشد سبب برای وجوب قصر میشود.
4-رفع ید از ظهور قضیه در مفهوم که بگوییم شرط مفهوم دارد ولی در اینجا ندارد به خاطر این که به مشکل تعارض برخورده است که مفهوم هر یکی با منطوق دیگر تعارض میکند؛ پس مفهوم وجود ندارد.
5-تقیید مفهوم هر کدام با منطوق دیگری، منطوق هر کدام سر جای خودش است. مفهوم اذا خفی الاذان، عدم وجوب قصر در صورت عدم خفای اذان است که آن را مقید میکنم به خفای جدران و بر عکس. این وجه در نزد محققین معروف و شناخته شده است.
محقق نائینی پس از بیان وجوه میفرماید: اما وجه اول که التزام به قدر جامع است، قدر جامع ماهوی بین دو قضیه وجود ندارد و خفای اذان و خفای جدران جدا از هم اند و هر کدام مستقل میباشد. جامعی انتزاعی هم در کار نیست. پس قدر جامع وجود ندارد و این وجه پذیرفتنی نیست.