99/09/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهیم/مفهوم شرط /عناصر لازم در تحقق مفهوم شرط
بحث و تحقیق در بارهی رأی و نظر محقق نائینی نسبت به مفهوم شرط بود و گفته شد که قضیهی شرطیه برای این که مفهوم داشته باشد، باید سه عنصر در آن وجود داشته باشد. عنصر اول و دوم گفته شد. عنصر اول این بود که بین شرط و جزا، ترتب به نحو لزومی باشد نه اتفاقی و عنصر دوم این بود که این ترتب از نوع ترتب معلول بر علت باشد.
عنصر سوم این است که ترتب به نحو علیت باشد و علیت هم منحصره باشد که در صورت عدم انحصار مفهوم (انتفاء عند الانتفاء) شکل نمیگیرد؛ مثلا اگر گفتیم «ان جائک زید فاکرمه و ان احس زید الیک فاکرمه»، در این صورت علت منحصره نیست و جایگزین دارد. اصطلاحات علت، سبب و شرط در این بحث به یک معنا است.
تفصیل بحث به این شرح است که محقق نائینی میفرماید:
عنصر اول: اما دلالت قضیهی شرطیه بر این که ترتب لزومی باشد، امر ظاهر و واضحی است برای این که اولا ترتب به نحو اتفاق، استعمالش بسیار ناچیز است. ثانیا اگر ترتب اتفاقی را به کار میبری و به صورت قضیه شرطیه بیان میکنی باید با قرینه به کار ببری مثلا بگویی عادت شده که اگر من حرم بروم زید سر کارش میرود. پس ظاهر قضیه شرطیه اقتضا میکند که رابطه اش لزومی باشد.
سؤال: لزومی این است که لازم از ملزوم جدا نشود، مثلا خورشید که آمد روز میآید و در «ان جائک زید فاکرمه» ارتباط لزومی نیست و زید ممکن است نیاید.
جواب: منظور از لزوم، مفاد انشاء یا اخبار در قضیهی شرطیه است. در انشائی که مولی میکند و میگوید «ان جائک زید فاکرمه» لزومی است و عدم اکرام در قلمرو انشاء جا ندارد و حالت منتظره ندارد و ترتب قطعی برقرار است.
پس ارتباط در قضیه شرطیه به نحو لزوم است نه به نحو اتفاق و اگر ارتباط اتفاقی هم درست باشد، باید تعلیق کل شیء علی کل شیء هم درست باشد.
عنصر دوم: ترتب به نحو علیت باشد یعنی به نحو ترتب معلول بر علت باشد نه این که این لزوم به نحو ارتباط بین متلازمین باشد و هر دو معلول علت ثالثه باشند؛ مثل «اذا طلع الشمس فالنهار و الضوء موجودان». گفته میشود که این ترتب برگرفته از وضع است که وضع ادوات شرط به صورتی است که از آن ترتب معلول بر علت فهمیده میشود؛ این حرف قابل التزام نیست؛ برای این که در مواردی که ترتب معلول بر علت نیست، باید قائل به مجاز شویم در حالی که چنین نیست؛ ترتب علت بر معلول مثل برهان انی که ترتب در آن، ترتب علت بر معلول است و باید مجاز باشد در حالی که مجاز نیست. در نتیجه همهی ترتب ها به نحو ترتب معلول بر علت نیست گاهی ترتب علت بر معلول است مثل «ان وجد الدخال فیوجد النار» و شما گفتید ادات وضع شده برای ترتب معلول بر علت و در اینجا ادات به کار رفته و علت بر معلول مترتب شده و مجازی هم در کار نیست، پس وضع ادات شرط مقتضی چنین ترتبی نیست؛ ولی بر اساس اطلاق سیاقی میشود این ترتب را ثابت کرد، با این توضیح که قضیهی شرطیه در ترتب معلول بر علت ظهور دارد ولی ظهور گاهی حقیقی است، گاهی اطلاقی است، گاهی سیاقی است و گاهی قرینهی است. پس ظهور اختصاص به ظهور وضعی ندارد و ظهور اطلاقی هم هست با این بیان که مولی اگر یک چیزی مثل مجیء را مقدم قرار دهد و اکرام را تالی قرار دهد، دو صورت دارد: صورت اول این است که این ترتب، موافق نفس الامر است، اگر چنین باشد، فهو المطوب. صورت دوم این است که موافق نیست و آن وقت ظاهر کلام مولی با واقع تطبیق نمیکند و فرض ما این است که مولی در مقام بیان است و اصل در مخاطبات عرفیه این است که مولی وقتی در مقام بیان باشد، باید چیزی را بگوید که با واقع تطبیق کند و اگر نه خلاف ظاهر کلام میشود. به عبارت ساده تر، ظاهر بیان مولی باید درست و صحیح و صادق باشد و اگر تطبیق نکند کذب لازم میآید؛ حقیقی و واقعی باشد، نه آزمایشی و کذب و خلاف، وقتی ظاهر کلام این باشد، بر اساس همین ظاهر، تالی منوط بر مقدم و معلول مترتب بر علت است. پس ظهور قضیهی شرطیه در این است که معلول مترتب بر علت باشد، هر چند که این علیت جزء موضوع له نباشد.
عنصر سوم: ترتب معلول بر علت، اگر ثابت شود که به نحو انحصاری است، مفهوم که دلالت التزامی قضیهی شرطیه است، ثابت میشود. ادعا شده است که دلالت بر علیت انحصاری هم بالوضع باشد ولی چنین نیست؛ زیرا شرط بر دو قسم است یا جزا به آن عقلا مربوط است (ارتباط در وجود) در این صورت جا برای مفهوم نیست مثل «ان رزقت ولدا فاختنه» (شرط محقق موضوع به تعبیر شیخ انصاری و محقق خراسانی) یا جزا مربوط به شرط است؛ اما نه ارتباط عقلی و وجودی که توضیح آن در جلسه آینده خواهد آمد انشاء الله.