99/08/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مفاهیم/مفهوم شرط /شروط مفهوم شرط از منظر محقق خراسانی
بحث و تحقیق در باره اموری بود که در مفهوم شرط، باید مورد توجه قرار گیرد. امر اول این شد که منظور از انتفاء عندا الانتفاء، انتفاء نوع حکم است، نه انتفاء شخص حکم؛ یعنی انتفاء حکم است به طور کلی، نه انتفاء آن حکمی که فعلا در قضیه شرطیه آمده است؛ مثلا وجوب اکرام مطلقا منتفی شود در صورت عدم مجئ زید در مثل «ان جائک زید فاکرمه»؛ چون شرط علت منحصره برای وجوب اکرام است. این گونه حکم آیا منتفی میشود یا نه؟ هر دو امر ممکن است، احتمال دارد منتفی نشود و به وسیلهی شرط دیگر باقی بماند و میشود منتفی بشود که علت منحصره باشد.
انتفاء شخص حکم یعنی همان حکم وجوب اکرامی که با زید مشخص شده با قید آمدن زید که اگر آن مجیء محقق نشد، قطعا اکرام منتفی است.
اشکال و جواب: شیخ انصاری که بحث سنخ حکم و شخص حکم را مطرح کرده، بعد اشکال و جوابی را مطرح نموده که محقق خراسانی، هم اشکال و جواب شیخ را یاد آور شده و هم جواب دیگری خودش ارائه داده است. اشکال این است که گفته میشود در قضیه شرطیه که آمده «ان جائک زید فاکرمه»، اکرمه انشاء خاص است که حاصل آن این است که حکم ایجابی (وجوب اکرام) معلق شده بر خود همین شخص، پس معلق شخص حکم است نه مطلق وجوب اکرام و حکمی که انشاء شده، مربوط به خود زید در موقع آمدن زید است و جزئی است. پس ما از کجا میتوانیم بگوییم مدار، انتفاء سنخ حکم است نه شخص حکم، از مثال مذکور، این طور فهمیده میشود که اگر زید نیامد، همان حکم خاص در منطوق، نفی میشود و انتفاء حکم کلی یا سنخ و نوع حکم را شما از کجا به دست میآورید؟
جوابی را که شیخ انصاری داده، این است که در بارهی تعلیق حکم، تعبیر فرق میکند؛ ما دو تا تعبیر داریم، یکی بیانی است که به صورت جملهی خبریه است و دیگری به صورت جملهی انشائیه. اگر بیان به صورت جملهی خبریه بود فایده اش نفی حکم کلی میشود؛ مثلا اگر بگوید «ان اکرمک زید فیجب علیک اکرامه» که در اینجا معلق حکم کلی است؛ برای این که مفاد اخبار معنای اسمی است و معنای اسمی هم عام و کلی است؛ مثلا «فلا یجب علیک اکرامه» جملهی خبریه است و مفید معنای اسمی است، در نتیجه «لا یجب اکرامه» به عنوان حکم کلی است که اصلا اکرام او واجب نیست؛ پس انتفاء سنخ حکم در صورتی که قضیه شرطیه در شکل جملهی خبریه بیاید، انتفاء حکم، از نوع انتفاء سنخ حکم میشود و اشکال وارد نیست. صورت دوم ترکیب در جمله شرطیه این است که ترکیب به صورت انشاء باشد؛ مثل «ان جائک زید فاکرمه» که اکرم امر است و انشاء و هیئت معنایش حرفی و جزئی است، در این صورت اشکال وارد است ولی شیخ میگوید این اشکال هم قابل رفع است برای این که در این صورت هر چند که حکم شخصی میشود ولی از زاویهی دیگری نفی سنخ حکم متصور است و آن این است که بنا بر قول به مفهوم، نفی سنخ حکم، از نتایج علت منحصره است. در این صورت هم نفی شخص حکم میشود و هم نفی نوع حکم؛ چون فرض ما این است که علت، فقط یک علت است و هر شرط دیگری اگر هم باشد مثل احسان، اکرام و ... کار ساز نیست و جایگزین نمیشود چون شرط را فرض کردیم که منحصره است.
محقق خراسانی، در بارهی این اشکال، میفرماید: حکمی که معلق بر شرط است مثل تعلیق اکرام بر مجیء زید، طبیعت وجوب است نه شخص حکم؛ زیرا در بحث وضع گفتیم که اسم و حرف فرق نمیکند، موضوع له و مستعمل فیه در هر دو عام است است، آلیت و استقلالیت برای حرف و اسم، در اصل معنا و مستعمل فیه دخلی ندارد؛ بلکه استقلالیت و آلیت از خصوصیات استعمال است، نه جزء موضوع له است و نه جزء مستعمل فیه. پس چیزی را که شیخ انصاری در مورد اخبار و انشاء گفت که اخبار مفادش معنای اسمی و مفاد انشاء جزئی است، این توضیح جا ندارد؛ زیرا اخبار و انشاء مثل اسم و حرف، هر دو وضع شده اند برای معنای واحد (موضوع له عام و مستعمل فیه عام) و خصوصیت، جزء معنای موضوع له نیست و در مقام استعمال پیدا میشود و از خصوصیات استعمال به حساب میآید.
دو نکته تا اینجا استفاده شد: یکی این که جواب اشکال داده شد که انشاء معنای حرفی باشد، چنین چیزی درست نیست؛ بلکه معنای اسمی و حرفی و اخبار و انشاء یکی است و فرق در مقام استعمال است؛ بنابراین اکرمه مفادش انشاء وجوب اکرام است و انشاء عام است و نفی آن هم انتفاء عام و انتفاء طبیعت حکم و نوع حکم است و خصوصیت خارج از معنا و مستعمل فیه آن است، پس طبیعت حکم، معلق بر شرط است نه شخص حکم.
با این شرحی که دادیم، معلوم شد جوابی که شیخ داده، قابل التزام نیست و جوابی که از سوی محقق خراسانی داده شد مطلب از اساس حل شد.
محقق خراسانی در ادامه میفرماید: آنچه را که شیخ انصاری، به عنوان یک جواب فرعی یا یک جواب جنبی برای این اشکال گفته است، ممکن است با این حرف ما تطبیق کند و آن این است که شیخ میفرماید: ممکن است از این اشکال به نوع دیگری جواب داده شود و آن این است که بگوییم، انشاء در منطوق (ان جائک زید فاکرمه) وجوب است مطلقا از جهت این که موضوع له لفظ عام است؛ یعنی در حقیقت وضع عام و موضوع له عام است (معنای اسمی) و در این صورت منفی طبیعت حکم خواهد بود؛ ولی خود شیخ از این جواب رضایتی ندارد؛ چون مبنای ایشان بر این است که طبق مبنای مشهور، اسم با حرف در وضع و موضوع له فرق دارد و اخبار و انشاء هم فرق دارد.
محقق خراسانی میفرماید این جواب در حقیقت با رأی ما تطبیق میکند؛ امّا شیخ انصاری میفرماید: این جواب قابل التزام نیست؛ زیرا اسم و حرف متغایرند، بنابراین حکم کلی در صورتی استفاده میشود که ترکیب اخباری باشد و در ترکیب انشائی، انتفاء حکم از علیت منحصره استفاده میشود، پس قائل به مفهوم در جمله شرطیه، علت را منحصره میداند که در صورت انتفاء شرط، شخص و نوع حکم، منتفی میشود بر اساس انتفاء معلول با انتفاء علت منحصرهی خودش.
شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: خصوصیت انشاء یا خصوصیت اخبار که حکایت و ایجاد معنا باشد و یا خصوصیت معنای حرفی که آلیت باشد و یا خصوصیت معنای اسمی که استقلالیت باشد، اینها ناشی از استعمال است و در مقام استعمال به وجود میآید و ممکن نیست که جزء موضوع له باشد؛ زیرا استقلالیت و آلیت پس از تحقق موضوع له و در مرحله استعمال است و امکان ندارد قبل از وجود خود پیدا شود و خلف میشود.
ممکن این سؤال به ذهن بیاید که مثلا حکایت و استقلالیت از خصوصیات اخبار است و ایجاد معنا و آلیت، از خصوصیات انشاء و ما چوری بفهمیم که چنین چیزی از استعمال به وجود میآید؟ مثلا معنای حرفی، مثل اسم وضع عام و موضوع له عام است و مستعمل فیه نیز عام است ولی خصوصیتی که آلیت است، آن را از کجا بفهمیم؟ خصوصیت استعمال، در حقیقت از تراکیب به وجود میآید، از ترکیبی که بین کلمات به وجود میآید، نشأت میگیرد؛ استعمال یعنی کلمات را با هم مربوط ساختن؛ مثلا وقتی «من البصرة» بگوییم، معلوم میشود که من آلت برای غیر است. خصوصیت استقلال از اینجا به وجود میآید که بگوییم، «ابتداء الکلام باسم الله تعالی»، ابتدا معنای مستقلی دارد و وابسطه به کلمهی دیگر نیست و کلمات که ربط پیدا کرد، معنای جمله در مقام استعمال یک استقلالی از خودش دارد که به تمام معنا وابسطه به غیر نیست؛ اما حرف استقلالی در معنای خودش ندارد و وابسطه به غیر است.