99/04/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: النواهي/اجتماع الأمر و النهي /بحث و تحقیق تکمیلی درباره مقولیت حرکت - نظر محقق نائینی
بحث و تحقیق تکمیلی دربارهی مقولیت حرکت
گفتیم که آنچه از فرمایش محقق نائینی استفاده میشود و آنچه از منظور معقول به دست میآید این است که حرکت از معقولات نیست نه معقولهی جوهر، و نه از معقولات عرضیه هست. بلکه یک صفتِ ذاتیِ تمامی ممکنات هست و از آنجا که این صفت یک صفت عام برای همهی موجودات ممکنه عالم امکان هست اگر فرض کنیم که مقوله باشد لازمهاش این میشود که تمامیِ موجودات عالم امکان تحت عنوان یک مقوله مندرج بشود و این لازم نیست که لایلتزم بالوجه جزماً، گفتیم که حرکت از معقولات نیست، چرا؟ تحلیلاً صفت ذاتیِ وجودات عالم امکان هست و اما منطقاً اگر بگوییم حرکت معقول هست تمامیِ موجودات عالم باید تحت عنوان یک معقوله قرار بگیرد از سوی دیگر اگر حرکت جنس باشد لازمهی فاصل دیگری دارد و آن این است که بگوییم تمام موجودات عالم امکان تحت عنوان یک جنس و یک جنس، صدها نه بلکه بینهایت فصل داشته باشد. که یک جنس از لحاظ منطقی یک فصل بیشتر نمیتواند داشته باشد در نتیجه این شد که تطبیق کردیم بر اساس رأی محقق نائینی که حرکت در هر مقوله، عین همان مقوله است مثلاً حرکت در وضع، عین همان وضع است و حرکت در عین، خود همان مقولهی عین است به تعبیر ایشان معقولهی مستقلی نیست. این بحثها را که گفتیم و خوب هم جواب داده شد و باب اشکالات زیادی مسدود شد، چون از همین باب، یعنی از همین درب اشکالات میآمد که یک حرکت است و برای صلاة و برای غصب، وحدت در ورد و متعلق.
توضیح محقق نائینی
محقق نائینی میفرماید: و يكون في المجمع حركتان: حركة صلاتيّة، و حركة غصبيّة. و ليس المراد من الحركة رفع اليد و وضع اليد و حركة الرّأس و الرّجل و وضعهما، فانّ ذلك لا دخل له في المقام حتى يبحث عن انّها واحدة أو متعددة، بل المراد من الحركة: الحركة الصلاتيّة و الحركة الغصبيّة، و هما متعدّدتان لا محالة.[1]
میگوید در صلاة آن حرکتی که شما میبینید که جسم حرکت میکند این نیست، بلکه حرکت صلاتیه است. اشکال کار این است که حرکت صلاتیه همین ها است همین حرکت جسم است. در ظاهر امر میبینیم که حرکت صلاتیه همینها است. محقق نائینی فرمود که اینها نیست، اینها واحد یا متعدد هستند بحث نمیکنیم. گفتند که فرقش از باب سبب و مسبب باشد. وجه خوبی است و قابل ذکر است. این حرکت اعضاء سبب باشد برای یک حرکتی که به وجود میآید مسبب واحد است. و آن حرکت صلاتیه هست. مطلب قریب به واقع هست.
و اما جوابی در فهم این مسئله که به عنوان فهم یک مطلبی از مطالب محقق نائینی هست خود ایشان میفرماید که ثابت شد که مثلاً صلاة از مقولهی وضع هست و غصب از مقولهی عین هست، و حرکت عین وضع است و حرکت خود عین هست مقولهی دیگری نیست از همین بیان استفاده شد. حرکت صلاتیه یعنی وضع، یعنی آن هیئتی که در صلاة شکل میگیرد البته آن حرکت اعضاء میشود سبب، وضع یعنی آن هیئت و ساختار، آن شاکله، به تعبیر علامهی حلّی سر به طرف فوق، پا به طرف پایین، این شاکله حرکت در وضع، خود همین وضع است این وضع که عین حرکت باشد در عین هم همین است غصب که مکان است. و از مقولهی عین، چیزی در آن مکان وجود داشته باشد به عنوان حَیّزی باشد و همان قرار گرفتن چیزی در آن مکان که عین هست آن حالت یا خود همان عین منطبق به حرکتی است که موجود به خود اوست. وضع یعنی هیئت، هیئت همان وضع به معنای مقول است. و حرکت هم در این وضع خود همان وضع است پس وضع ثابت نیست و متحرک است. هیچ چیزی ثبات ندارد، هیچ چیزی در عالم امکان ثبات ندارد حرکتش یا ملموس است از نظر حسی یا حسی است یا حرکتش عقلی و تحلیلی است. پس قطعاً خود آن هیئت و خود آن وضع در مکان هم خود تحقق در مکان هم که معقوله هست یک وضع و یک عین هست همراه با یک حرکت.
معنای حرکت در وضع
حرکت وضع در خود معقول یا فلسفه، گفتهاند که حرکت در کم حرکت در کیف، حرکت در وضع، حرکت در عین، حرکت در وضع؛ گفتهاند چرخش سر جای خودش است یعنی یک تحولی دارد سر جای خودش یعنی انتقال به جایی پیدا نمیکند در مثال گفتهاند مثل کرهای که در یک جا قرار داشته باشد و در همانجا دور بزند و بچرخد بیرون نرود و منتقل نشد و جابجا نشود. حرکت در عین؛ حرکت در مکان هست این حرکت در مکان، عبارت است از انتقال، یعنی جابه جا شدن از یک مکان به مکان دیگر، این را چطوری تشخیص میدهید؟ این معنایش این است که یک شیء در یک مکانی که آمد از مکان دیگری آمده در آن مکان، مبدأ و منتهای مکان داخل در قلمرو حرکت است. آمدنش در آن مکان و تکونش در آن مکان هم یک حرکت مربوط به آن حرکت عین هست، این مطلب را گفتیم.
سوال و جواب
سوال دیگر، چرا در بحث اجتماع امر و نهی ما گفتیم اجتماع از باب ترکیب انضمامی است بین مبادیِ اشتقاق، چرا نگوییم که از باب اجتماع بین عناوین اشتقاقیه هست؛ مسلک محقق نائینی که ترکیب انضمامی است، ترکیب انضمامی بین مبادیِ اشتقاق است نه ترکیب بین عناوین اشتقاقیه، که در آنجا ترکیب، ترکیب اتحادی است چرا نگوییم در همان جا که ترکیب بین عناوین اشتقاقی، قبلاً اشارهای شده بود، بگوییم المصلی غاصبٌ عناوین اشتقاقی، عناوین اشتقاقی شد و ترکیب هم اتحادی شد کل مبنای شما خراب شد چرا ما در این مورد میگوییم اجتماع بین مبادی هست نه بین عناوین این سوالی است دقیق که عنایت کردید، اما جواب، در جواب این سوال یا این اشکال؛ آنچه که به عنوان جواب اصلی گفته میشود این است که بحث در مورد جمع بین دو حکم نسبت به یک عملِ اختیاریِ مکلف هست این معنای اجتماع امر و نهی هست ترکیب اتّحادی از قلمروِ اجتماع امر و نهی خارج است آنچه که در قلمروِ بحث یا مورد بحث هست این است که یک عملِ اختیاریِ مکلّف است. و این یک عملِ اختیاریِ مکلف از باب اتفاق یا سوء اتفاق، مورد اطلاق دو دلیل قرار گرفته است دلیل وجوب و دلیل حرمت، بنابراین بستر بحث اختصاص دارد به جمع مبادیِ اشتقاق، عناوین اشتقاق جزء مسئله و مورد اجتماع امر و نهی نیست.
بررسیِ ارتباط تعارض با اجتماع امر و نهی(جمع بندی کوتاه)
به خاطر بسپارید بر اساس رأی شیخ انصاری مسئلهی اجتماع امر و نهی و امتناع آن از نحو و از باب تعارض در میآید بر اساس رأی محقق خراسانی، اجتماع امر و نهی از باب تزاحم میشود و بر اساس رأی محقق نائینی، اجتماع و امتناع اجتماع از باب تعارض است. یک توضیح کوتاه؛ میفرماید امر و نهی که در یک مورد جمع بشوند صلاة و غصب است. اگر امر به متعلق نهی است و نهی به متعلق امر سرایت کند در این صورت، بین دلیل وجوب و دلیل حرمت تعارض صورت میگیرد تعارض همان تنافیِ بین دلیلین است. و اگر سرایت نکند تعارضی نیست به ضروره ساقط شود و مطلب ماست به اثبات میرسد که اعلام کنیم جواز اجتماع امر و نهی را. و بعد میفرماید که: در اجتماع امر و نهی باید نکتهی دیگری را هم در نظر گرفت و آن این است که مورد اجتماع امر و نهی فعل اختیاریه مکلف باشد به عبارت ادبیات، فعلی که عنوان صدوری داشته باشد نه عنوان قیام، عنوان حلول، آنجا بحث اجتماع امر و نهی دیگر نیست. و در همین رابطه گفته میشود که بین عناوین اشتقاقیه هم یک مادهی اجتماعی هست یک نسبت اعم و اخصی من وجه هست ولی آن اعم و اخص من وجه مثل اکرم العالم و تکرم الفاسق عالم فاسق، مادهی اجتماعی هست ولی آن فعل اختیاری نیست، فعل اختیاری مکلف نیست. فاسق و عالم، خود فاسق فسق و عالم وصفی میشود که به نحو قیام هست نه به نحو صدور، باید فعل به نحو صدور باشد نتیجته این شد که غصب و صلاة از دو معقوله است معقولات بسائط هستند و متضاد و لابشرط و مابه الاشتراط عین مابه الامتیاز لذا این دو مقوله هر چند در یک مورد تقارن و انضمام داشته باشند ترکیب پیدا کند ترکیبش انضمامی است. یک حقیقت نیست که امر و نهی روی آن یک حقیقت انگشت بگذارند و با هم تضاد بشود امر روی صلاة، صلاة هویتش در همان مورد هویتٌ تامه بر غصب که نهی به او تعلق گرفته است همان مورد هویتش، هویت تامه است دو هویت مستقل و تامه هستند ترکیب یافتهاند آن هم به صورت انضمامی. پس اجتماع امر و نهی وجود ندارد به معنیِ جمع بین ضدین که نبود نتیجهاش این میشود که اجتماع امر و نهی جواز دارد در نتیجه جواز اجتماع امر و نهی به طور صریح اعلام میشود. تنبیهات و ملحقات انشاءالله آیندهی نزدیک یا دور.
سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید.