99/04/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: النواهي/اجتماع الأمر و النهي /أمور مقدماتی در جهت اثبات جواز اجتماع بین أمر و نهی براساس نظر محقق نائینی - أمر 3 و 4 و 5 و 6 و 7 -
امور مقدماتی در جهت اثبات جواز اجتماع بین امر و نهی بر اساس نظر محقق نائینی
تا به حال دو امر گفته شد، امر اول گفته شد که متعلق تکالیف تبایع است امر دوم هم گفته شد که حیثیت تقییدیه از لازم خصوصیات جمع بین امر و نهی است.
نکته
بعضی از دوستان در این رابطه سوالی داشتند که توضیح بدهیم: حیثیت تقییدیه و تعلیلیه را بحث کردیم جدای از بحث، و بعد از آن گفتیم که محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه تصریح میکند که منظور از حیثیت تقییدیه آن حیثیت تقییدی نیست که در مطلق و مقید باشد گویا آن حیثیت تقییدی که معروف هم گفتیم که قید جزء موضوع باشد نیست. بلکه منظور از حیثیت تقییدیه چه بود؟ هر دو عنوان بر اساس سوء اختیار در یک عمل جمع شوند یعنی در یک عمل انحصار پیدا کنند مثل عنوان غصب و عنوان صلاة در یک عمل، یک کار انجام میدهد قیام قیود است این دو عنوان اینجا جمع شده است منحصراً جمع یعنی حصر، این نکته را اضافه کنید، از لوازم و خصوصیات مسئلهی اجتماع امر و نهی این است که حیثیت تقییدیه باشد یعنی در یک موضوع دو عنوان را منحصر کند اینجا بحث، بحث اجتماع میشود اما اگر حیثیت تعلیلیه بود علت ممکن است به تعبیر ایشان مکثر موضوع باشد. عموم تعلیل میتواند موضوع را تکثر بدهد و یک جمع انحصاری بین این دو طلب، طلب فعل و طلب ترک، محقق نشود. این توضیح برای سوال ذهنیِ شما بود.
اما امر سوم از امور مقدماتی
اما امر سوم از امور مقدماتی؛ میفرماید: فعلی که مورد دو طلب قرار میگیرد یعنی طلب انجام و طلب ترک، باید از افعال اختیاریه مکلف باشد، شرح میدهد که افعال صادره از مکلف، منتسب مکلف به سه صورت است. یک فعل مستقل و قابل حمل، مثل همین غصب و صلاة میفرماید که غصب و صلاة قابل حمل به فعل مکلف است مستقیماً و آن فعل میشود فعل اختیاریهی مستقل، پس افعال اختیاریه سه قسم بود.
سه قسم از افعال منتسب به مکلف
قسم اول فعل اختیاریه مستقل یعنی بدون واسطه، غصب و صلاة بدون واسطه عنوان هست برای فعل مکلف. قسم دوم، فعلی که از لواحق و منحقاط فعل مکلف است مثل ظرفیت و ابتدائیت و انتهائیت، در مثال معروف سرتُ بصره الی الکوفه، ابتدا و انتهاء جزء افعال مکلف هست منتها از ملحقات فعل مکلف، اضافه به فعل مکلف است. قسم سوم که شاید از اصطلاحات خاص محقق نائنینی قدس الله نفسه الزکیه باشد افعال تولیدیه است. منظور از افعال تولیدیه این است که عنوان مستقیماً فعل مکلف نباشد بلکه سبب آن عنوان فعل مکلف باشد مثل تعظیم و توهین، فعل توحیدی است خود تعظیم و توهین مستقیماً فعل مکلف نیست. تولید میشود از سبب و سبب تعظیم به بار میآورد سببی که باشد توهین به بار میآورد. بعد از این شرحی که دادیم میفرماید که محل بحث در اجتماع امر و نهی هر سه صورت هست. همهی این سه صورت میشود جزء افعال اختیاریه، و محل بحث ما هم در ارتباط با افعال اختیاریهی مکلف است.
امر چهارم – نسبت بین أمر و نهی –
امر چهارم میفرماید که؛ اجتماع امر و نهی یعنی در صورتی امر و نهی به مسئلهی اجتماع مورد بحث منتهی میشود که امر و نهی نسبت بین امر و نهی أعم و اخص من وجه باشد غصب مادهی افتراع دارد در غیر کار صلاة، صلاة مادهی افتراق دارد در غیر مکان غصبی، مادهی اجتماع صلاة در مکان غصبی. نکتهای که گفتم جالب است در مقام فرد بین مسئلهی اجتماع امر و نهی و مسئلهی نهی در عبارت چه بود؟ که نسبت در مسئلهی اجتماع امر و نهی أعم و اخص من وجه هست و نسبت در مسئلهی نهی در عبادات أعم و اخص مطلق است. پس از این مطلب که امر چهارم گفته شد،
أمر پنجم در ترکیب إنضمامی و إتحادی
امر پنجم؛ با استفاده از ضمن کلام محقق نائینی، این امر را ایشان به طور برجسته عنوان نفرمودند ولی میبینیم که لازم است عنوان بشود برای ما و شما، امر پنجم توضیحی دربارهی ترکیب انضمامی و ترکیب اتحادی، این دو تا کلمه از کلمات محوری یا به قول شما که دانشگاهی هم هستید، بعضیهایتان از کلیدواژهها. ولی در بیان در ضمن بیان آمده است که برجسته کنید و شرح بدهید. منظور از ترکیب در مسئلهی اجتماع امر و نهی از منظور محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه ترکیب کلمات نیست. که مربوط میشود به بحث ادب و بلاغت، و ترکیب یک ماهیت از امور متأصلهی واقعیه از اجزاء نیست یعنی یک مرکب در عالم عین، که ذی اجزاء باشد یک ترکیب دارد آن میشود ترکیب حقیقی مثل ترکیب یک عمارت از اجزایی که سنگ و آهن و چوب و اینها باشد. و ترکیب مربوط به مفهوم عقلیِ محض هم نیست که کلیِ طبیعی ترکیب شده است از اجزای تحلیلیه، جنس و فصل که ممکنش فقط عقل است بلکه ترکیبی که در اینجا بحث میشود مربوط است به عناوین اشتقاقیه و مبادی اشتقاق، و این ترکیب دو قسم است. یک ترکیب اتحادی، که موردش عناوین اشتقاقیه است. زید عالمٌ، در ترکیب اشتقاقی حمل صورت میگیرد و معیار رابطهی صحت امر، اتحاد در خارج بود وحدت مصداقی در خارج بود. زیدٌ عالمٌ، در خارج همان عالم زید است و همان زید عالم است. هو هو، زید عالم، عالم زید، وحدت مصداقی، این ترکیب اتحادی است. و قسم دوم، ترکیب انضمامی است که در بین مبادیِ اشتقاق واقع میشود نه در بین عناوین. مثلاً بین عدل و علم، بین رسم و اباهه، بین کسب و صلاة، این ترکیب صحت حمل ندارد، در خارج که تحقق پیدا کند به صورت حمل با همدیگر تحقق پیدا نمیکند الصلاةُ غصبُ نمیشود العلم عدلٌ نمیشود صحّت حمل که نداشت اتّحاد در خارج در عالم تحقق ندارد بلکه انضمام دارد. این نوع ترکیب، ترکیب انضمامی است که نسبت به یک مورد ممکن است با هم جمع بشوند ولی جمعش اتّحاد نیست. بلکه انضمام هست. این توضیحی بود که گفته شد که کلمهی تأیید اصلیِ بحث ما در تمهید مقدمات یا در بیان حلقههای برهان هست. بعد از اینکه این ترکیب را گفتیم،
أمر ششم - توضیحی دربارهی اجتماع عناوین متعدد-
امر ششم؛ محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه در همان دو منبعی که دیروز گفتم. توضیحی دربارهی اجتماع عناوین متعدد، این امر ششم، میفرماید که امور متعدد یا عنوانهای متعددی که جمع میشوند از لحاظ مورد به طور کلی به دو صورت است عناوینی که جمع میشوند مبادیِ اشتقاق هست، عناوین اشتقاق. این شش و پنج با هم ارتباط داشت. اما مبادیِ اشتقاق میفرماید که به دو صورت است، صورت اول این است که دو عنوان فقط برای یک موضوع وجود پیدا میکند موضوع واحدی است این دو تا عنوان نسبت به یک موضوع وجود پیدا میکند و این ترکیبی ندارد هر کدام جدا و مستقل است. این قسم اجتماع را بهش میگوییم تقارن دو عنوان با هم در یک موضوع، و این تقارن هم دو قسم است، یک قسم اول تقارن بر خواسته از تلازم، و تقارن تحقق یافته بر حسب اتّفاق، قسم اول، مثل استقبال و استکبار، یک تقارنی است. کسی که میخواهد نماز بخواند استقبال قبله ملازم است با استقبال ستارهی جدید، این تقارن است. تقارن دو عنوان، ولی ترکیب نیست. از باب تلازم است هر کدام از این دو عنوان با اشارهی حسّیه، از همدیگر جدا تشخیص داده میشود. و قسم دوم این صورت اول تقارن بر حسب اتفاق بود. که دو عنوان اتفاقاً تقارن پیدا میکند ولی تلازم ندارد از باب اتفاق هست مثل دو مبدأ از افعال اختیاریهی مکلف. هر مبدأ فعل اختیاری باشد، در مثال، مثلاً اکرام و عدم اکرام و اهانت ممکن است تقارن پیدا بکند و از باب اتفاق هست، و تلازمی در کار نیست این صورت اول بود، صورت دوم عبارت است از اجتماع دو عنوان در موضوع واحد، به نحو ترکیب، تا اینجا ترکیب نبود. و این ترکیب طبیعتاً بین دو عنوان هست در یک موضوع، ولیکن این ترکیب بین دو مبدأ ترکیب انضمامی است چرا؟ برای اینکه مبدأ به شرط لا، لحاظ شده است مبادی ملحوظةٌ بشرط لا، یعنی حمل به دیگری نمیشود به تعبیر معروف، ماهیت به شرط لا هست در صورتی که به شرط لا لحاظ شده باشد، ترکیب میشود، ترکیب انضمامی، و وحدت و اتحاد در خارج ندارند. چرا انضمامی هست؟ برای اینکه لحاظش به شرط لا است. دلیل انضمامی بودن در کلام ایشان لحاظ به شرط لا است. تا اینجا مبادی بود. و اما عناوین اشتقاقیه میفرماید، که عناوین اشتقاقیه لحاظ شده است به نحو لابشرط، یعنی میشود حمل کند هم قابلیت حمل را دارد بر موضوع و قابلیت حمل نسبت به همدیگر هم دارد. مثل عالم و عادل، زیدٌ عالمٌ عادلٌ، عناوین اشتقاقیه است لحاظش لابشرط است. در مشتق گفته شده بود که فرق بین مبدأ و مشتق این است که مبدأ لحاظ شده است به شرط لا، و مشتق لحاظ شده است لابشرط، مثل هیولا و صورت و جنس و فصل، هیولا لا بشرط اگر لحاظ بشود جنس است. و اگر به شرط لا لحاظ بشود هیولا است. صورت اگر لابشرط لحاظ بشود فصل است اگر به شرط لا لحاظ بشود صورت است. اینها را گفته بودیم اینجا هم از همان نکتهها استفاده میکنیم عناوین اشتقاقیه که مثال زدیم لحاظ شده است لابشرط از جهت حمل، به شرط لا، به شرط عدم حمل، لابشرط از جهت حمل، یعنی میتواند حمل بشود و میتواند حمل نشود. مثلاً زیدٌ عالمٌ عادلٌ، این عناوین هم با موضوع صحت حمل دارد زیدٌ عالم، هم بین خودشان صحت حمل دارد العالمٌ عادلٌ، العادلٌ عالمٌ صحت حمل دارد که از عناوین اشتقاقیه هست این ترکیب، ترکیب اتّحادی است به جهت اینکه لحاظ شده است لابشرط، چون لابشرط لحاظ شده است نسبت به حمل، یعنی قابلیت حمل دارد ترکیب اتحادی دو نکته دارد، ماهیت، و دو نکته خصوصیت، ماهیت یعنی اتحاد وجودی دارد با موضوع و بین خودشان هم عناوین، نکتهاش این است که قابل حمل است لحاظش به نحو لابشرط هست. این تلخیص را هم گرفتید. این امر ششم.
اما أمر هفتم- بررسی و توضیحی دربارهی مقولات عرضیه، یا اعراض تس
اما امر هفتم، دربارهی امر هفتم، عنوان را یک مقدار عوض میکنیم با تعبیر کتاب، عنایت کنید در امر هفتم، بررسی و توضیحی دربارهی مقولات عرضیه، یا اعراض تسع اصطلاح معروف را بلد هستید اصطلاح معقول را، که معقولات عشر هست المعقولات عشرة که نه تا عرض است و یکی جوهر، اگر معقولات گفتیم میگوییم معقولات عشرة، اگر فقط معقولات عرضیه را در نظر گرفتیم میگوییم معقولات تسع یا اعراض تسع، این عنوان را که شنیدهایم توضیحی را هم در نظر بگیرید تعریف مختصری نسبت به اعراض، اصل اعرض را که میدانید که اگر عرض تعریفش این است که در خارج که تحقق پیدا بکند تحققش فی الموضوع یا قائم لغیره است. و جوهر تعریفش این بود که اگر در خارج تحقق پیدا کند تحققش فی نفسه هست إذا قدت فالعین لا موضوع له، همهی اعراض قسم در حقیقت بسائط است و هیچ عرضی ترکب ندارد حتی اجزاء تحلیلی هم ندارد بسیط محض هست بساطتش از دو جهت، بساطت فی ذاته و بساطت نسبت به غیر، نه خودش اجزاء دارد و نه با شیء دیگری ترکیب پیدا میکند بسیطُ بکماله و تمامه، این را بگیرید و بعد میفرماید که در تعریف بسیط در تعریف اعراض، بسائطٌ الاعراض، بسائطٌ و متضادةٌ، هم همه بسیط هستند و هم هر کدام ضدّ دیگری است. و بعد در تعریفش آوردهاند که ما به الامتیاز عین ما به الاشتراک است معنایش به این صورت است که مثالی که برایتان بگویم لون، لون یا رنگ است یک عرض است از مقولهی طیف، این بسیط است مابه الامتیازش عین مابه است اما مابه الاشتراکش عین مابه الامتیاز است مثلاً لون ابیض با لون أسود، دو تا لون هست این دو تا مابه الاشتراکش لون، رنگ است. مابه الامتیازش خود همین رنگ است. یعنی رنگ ابیض خود أبیض است چیزی جدا نیست. مابه الاشتراک عین ما به الامتیاز هست بعد از اینکه اعراض را از نظر معقول شرح دادیم بسائطٌ، این اصطلاح را با تعبیر اصول چه می گوییم؟ میگوییم مبادی. مبادی هم بسائط هستند و ملحوظ به شرط لا هستند پس از آنکه گفتیم اعراض بسائطاً، اگر صلاة یک نوع از معقولههای عرضی بود مثلاً صلاة را میگویند از معقولهی وضع هست معقولهی فعل هم گفته شده ولی محقق نائینی میفرماید صلاة از معقولهی وضع هست و غصب از معقولهی عین مقدمات حلقات برهان است و اعراض هم بسائط هستند ترکب ندارند هویتها جداست عین هو عین، وضع هو وضع، لا یمکن انه الالوضع عین، العین وضع، امکان ندارد هویت بین معقولات که وسائط و متضاد هست امکان ندارد این امر هفتم شد. امر هشتم، انشاءالله جلسه آینده. سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید.