98/11/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: النواهي/مادة النهي /نطاق و قلمرو نهی - و دلالت نهی بر الزام و عدم الزام-
نطاق و قلمرو نهی و بعد هم دلالت نهي بر الزام و عدم الزام
اما معناي نهي در لغت
اين نوع كلمه در لغت نامهها مجمع البحرين و المصباح المنير مساوي با تحريم آمده است. نهی الله تعالی أی حرّمَه. نهی الله تعالی الربا یعنی حرّم الله الربا. در لغت، نهي به معناي تحريم هست. در لغت نهي مساوي با تحريم آمده و اما اين دو منبعي كه براي شما گفتم مجمع البحرين و المصباح المنير دو منبع معتبر كه نهي را به اين معنا آوردهاند.
اما معناي نهي در بلاغت
در واقع بلاغت، صاحب نظران از قبيل سكاكي و تفتازاني و غير هما نهي را ميفرمايد كه نهي عبارت است از طلب كف با دو خصوصيت؛ خصوصيت يك: استعلاء و خصوصيت دوم: الزام. بنابر اين، اين مطلب و اين معنا را داشته باشيد كه بعدا در بحث به ما كمك ميكند. كه گفتيم نهي، عند ارباب البلاغت عبارت است از طلب كف مع الاستعلاء و مع الالزام.[1] اين راي صاحب نظران بلاغت را بلاغي معاصر به نام هاشمي مصري آورده است. پس از اينكه معناي نهي من حيث الموقع و من حيث البلاغت شرح داده شد مي آييم در وادي اصول، صاحب نظران را ميبينيم كه درباره معناي نهي چه اعلامها و اظهاراتي دارند.
نظر صاحب نظران اصول از قدما و مشهور و معاصرين درباره نهی
يك، سيد علم الهدي قدس الله نفسه الزکیه ميفرمايد: نهي مثل امر، صيغه مخصوص به خودش ندارد. يعني چه؟ يعني صيغه أمر به چند معنا به كار ميرفت. معناي واحدي ندارد، تا بگوييم كه صيغه مخصوص. همينطور، نهي تحت عنوان لا تفعل صيغه خاصي براي نهي يعني طلب ترك نيست. بلكه معاني ديگري هم دارد كه در اصول، 9 تا معنا و در بلاغت 12 تا معنا براي نهي ذكر شده است. بعد ميفرمايد كه فرق نهي و أمر در عين حالي كه هر دو به معناي طلب است، طلب فعل و طلب ترك. فرق از لحاظ انشاء اين است كه ميفرمايد: أمر با قول و با فعل قابل انشاست. اما نهي فقط با قول قابل انشاست. تعريف را نقل كلام ميكنم. بعد ميفرمايد كه نهي مثل أمر طلب است منتهي فرد ناهي، كاره است. يعني متعلق نهي كراهيت دارد. كه ما در مصطلحات اخير ميگوييم مبغوضيت دارد. و متعلق أمر كه مطلوبيت دارد، آمر بر عكس ناهي كه كاره بود، آمر راغب است كه مريد و اراده كننده متعلق امر هست.[2] بيان سيد را با تلخيص و آسان سازي براي شما افاضل گفتم.
2. شيخ طائفه قدس الله نفسه الزکیه ميفرمايد: نهي يعني لا تفعل، صادق و كوتاه، براي شما در اصطلاح اصول نهي را معرفي كنند نهي يعني لا تفعل. بعد شرح ميدهد ميفرمايد: كه اهل لغت، منظور از لغت، لغت شناسان نيست. لغت در برابر اصول اهم از صرف و نحو بديع و بيان است. اهل لغت يعني اهل بديع و بيان. كلمهاي را به عنوان نهي وضع كردهاند براي طلب امتناع فعل. اعلام امتناع فعل. و اين امتناع فعل اگر از شخص عادي باشد كه وصفي در پي ندارد. اگر اين اعلام امتناع فعل از سوي حكيم باشد دلالت دارد بر قبح متعلق. چون كه حكيم منع نميكند از فعلي، مگر اينكه داراي قبح باشد و به اصطلاح مبغوضيت داشته باشد.[3] راي سيد الشيخ كه جزء پايه گذاران اصول در تاريخ مكاتب اصولي است. اجمالا گفته شد. نه اجمالا، بلكه اختصاراً و روشن.
اما راي مشهور
محقق حلي قدس الله نفسه الزکیه نهي را تعريفي ميكند برگرفته از كلام سيد الشيخ ميفرمايد: نهي يعني لا تفعل با استعلاء و با تحقق كراهيت نسبت به منهي عنه. اين معناي نهي شد.[4]
اما محققين اخير و تاريخ اخير
محقق قمي قدس الله نفسه الزکیه مي فرمايد: نهي عبارت است از طلب ترك با استعلاء و اين معنا و اين تعريف كه طلب ترك با دو قول عالي مع الاستعلاء. هر دو عالي و استعلاء. كاملتر عالي و استعلاء. مي فرمايد اين تعريف تحتوی علی التحریم اين تعريف در برگيرنده تحريم هست. من عبارت را تغيير مي دهم عبارت ايشان یدخل فیه التحریم هست ما ساده سازي كرديم گفتيم اين تعريف متضمن تحريم هست كه با ماده نهي با معناي لغوي همخواني دارد. و اما درباره صيغه نهي كه جدا عنوان كردهاند مي فرمايند: عبارت است از لا تفعل كه اين لا تفعل يك معناي حقيق دارد و معاني متعدد مجازي. معناي حقيقيش همان حرمت و تحريم است (لا تفسدو في الارض) معاني ديگري هم دارد كه 9 تا معنا برگرفته از كتاب الله نقل ميكنند.[5] كه ذكر آنها را در سطح عالي خواندهايد.
5- شيخ انصاري قدس الله نفسه الزکیه كه ، كتاب مطارح الانظار كه همان تقريرات شيخ هست. بحث اجتماع آمر و نهي را عنوان ميكند. خود نهي را مثل قوانين و فصول و كفايت مستقل عنوان نميكند. ورودي بحثش فصلٌ فی اجتماع أمر و النهی. چون شما افاضل دنبال راي شيخ انصاري هستيد اين جمله تعريف را انتخاب كردم، كه براي شما بگويم. شيخ انصاري ميفرمايد إنّ تلك النواهي ليست على حقائقها المصطلح عليها من رجحان الترك ومرجوحيّة الفعل .كه حقائق النهی المصطلح علیها يعني آن معناي حقيقي اصطلاحيش، رجحان ترك و مرجوحيت فعل است. اين مي شود معناي اصطلاحي نهي، در معناي لغوي نگاهي نداشته و خود نهي را هم مستقلا شرح ندادهاند. كأنما معناي نهي را واضح و مفروض عنه تلقي كرده باشند.[6]
رسيديم به متن كه كفايت الاصول هست. محقق خراساني قدس الله نفسه الزکیه كلمه در باب نهي كه ميرسد، فصل الثانی النواهی. در اين باره وروديش به اين شكل است ميفرمايد: نهي و أمر مادتا و صيغتاً با هم فرقي ندارند. همان دلالتي كه درباره ماده امر گفتيم كه عبارت بود از طلب شيء طلب فعل. همان معنا را اينجا ميگوييم فقط آنجا طلب فعل بود اينجا طلب ترك فعل است. مادتا و صيغتا مثل هم هستند فرقي نميكند، جز اصل معناشان كه طلب فعل و طلب ترك است
اشکال و پاسخ
و اشكال معروفي كه از قديم بوده يعني صاحب فصول و صاحب معالم و هدايت المسترشدين و صاحب نظران ديگر كه نهي، اگر تعلق بگيرد به ترك، طلب ترك اگر باشد كاريست نا ممكن. مستلزم محال است، چرا؟ چون ترك امر عدمي است. يك خواست و طلب عدم و خود عدم ميشود محال. عدم كه عدم نميشود اگر متعلق نهي ترك باشد و ترك عدم است معنا اين ميشود كه بگويند عدم را عدم كنيد و اين ممكن نيست. چرا ممكن نيست؟ (سوال وجواب) اگر بگويد عدم را عدم بكنيد در ابتدا گفته مي شود كه اين امر محال است. يعني ابتدا چه ميشود تحصيل حاصل. ولي چون وجودي نيست، تحصيل حاصل مربوط ميشود به امور وجودي نه عدم. اما جواب این است كه در باره عدم كردن عدم قدرت براي مكلف وجود ندارد. مكلف قادر نيست كه عدم را عدم كند. خود عدم پس از عدم قابليت ديگري براي عدم از اساس ندارد. تمام. امكان ندارد به جهت عدم قابليت. تمام. اشكال معروفي است،
جواب اين اشكال را محقق خراساني فرمودهاند: با تكملهاي از استاد من علامه شيخ صدراي باكويي قدس الله نفسه الزکیه محقق خراساني ميفرمايد كه اشكالي كه توهمي كه شده است قابل التزام نيست. چرا؟ براي اينكه نهي كه تعلق نميگيرد به عدم سابق. بلكه تعلق ميگيرد به عدم لاحق، كه هنوز عدم نيامده، ا ز نو مي خواهد عدم بيايد با اختيار مكلف. يعني در مرحله استمرار مكلف بايد چه ترك كند به تعبير بعضي از افاضل عدم اعدام كند. يعني عدم را عمل كند. نميشود كه بگوييم عدم را بوجود بياورد. گويا استمرارش در اختيار مكلف است. اضافهاي كه از استاد من علامه اينجا آمده است هرچند ايشان ميفرمايند درسشان فرمودهاند كه: محقق خراساني تا اينجا گفتند. اما متن را كه مراجعه كرديم از متن هم استفاده مي شود با اشارتهايي، كه چه؟ كه أمر مقدور تعريفي دارد. به چه معنايي؟ يعني مكلف قادر است بر فعل و ترك آن. اگر بگوييم ترك از قدرت خارج هست فعل مقدور نداريم. بنابر اين معناي فعل مقدور يعني قدرت بر فعل و ترك. بنابر اين قدرت همانطوري كه بر فعل تعلق ميگيرد قدرت بر ترك هم تعلق ميگيرد. اين اشكال از اساس وارد نيست.
راي و نظر محقق نائيني درباره نهی
محقق نائيني قدس الله نفسه الزکیه نهي را معنا ميكند و ميفرمايد: نهي همان طلب ترك هست و با أمر در اين جهت فرق ندارد و شرح ميدهد. شرح با آسان سازي از اين قرار است. ميفرمايد: أمر و نهي هر دو مشتركند در تعلقشان به ماهيت. متعلقشان ماهيت است. ماهيت در اصول، يعني طبيعت خالي از هر وصف. حتي از وصف وجود و عدد، كه ميشود ماهيت. مشتركند در طلب ماهيت. منتهي امر وجودي است، وجود ماهيت را ميخواهد و نهي ترك ماهيت را ميطلبد و از آنجا كه گفتيم قبلا و تحقيق به عمل آمد كه تعلق به ماهيت تعلق به طبيعت به چه صورت است؟ تعلق به صرف الطبيعت است. اين صرف طبيعت در أمر وجودي ميشود صرف الوجود، كه به اقل مصداق وجود، امتثال و مصداق محقق ميشود و اين صرف ترك طبيعت، در عمل محقق ميشود به ترك تمامي افراط طبيعت. اين لازمه تعلق طلب به صرف طبيعت است. منتهي صرف الطبيعت در وجودي ميشود به ترك يك فرد. صرف الطبيعه اگر وجودي باشد با يك فرد در خارج و در عمل محقق و امتثال حاصل ميشود و صرف الطبيعه اگر عدمي و ترك باشد امتثال به ترك تمامي افراد و جميع الافراد محقق ميشود.[7] راي محقق ناييني تا اينجا تمام.
اشكالي كه محقق خراساني فرمودند همان اشكال را ياداور ميشود وتقريبا همان جواب را هم ميفرمايد كه منظور عدم قبلي نيست بلكه عدم در آينده هست. كه مقدور است براي مكلف، لذا معناي نهي ترك است نه آن كه گفته ميشود به راي تفتازاني فراراً عن الإشکال كه نهي طلب كف است. كف نفساني. كه امر بشود وجودي. نه آن يك زحمتي است كه تجسم است به اصطلاح. بلكه خود عدم و ترك متعلق قدرت هست و نيازي به تجسمي نخواهد داشت.
رأی سید الخوئی
سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه در اين بحث نواهي ميفرمايد: رای مشهور قدیماً و حدیثاً، رای اصحاب اين است. اين را اگر بخواهيد در حافظه بسپاريد راي اصحاب قديما و حديثا اعتبار دارد. آن هم با بيان سيدناالاستاد. قديما و حديثا بر اين است كه امر، طلب فعل است و نهي، طلب ترك. اين راي مشهور. بعد نسبت به اين راي مشهور شرحي دارم كه عبارت است از حدود و اشكالات كه از آن ميگذريم و بر اساس مسلك امام كه رد بر آراء را برجسته نميكنيم مگر جايي كه لازم باشد. مطلب را فهميديم. اما راي خود ايشان ميفرمايد كه: تحقيق اين است چنان كه در بحث او اوامر شرح داديم و گفتيم كه امر و نهي از انشائات است. انشاء نه آن است كه مشهور گفتهاند. كه چه بود؟ (ايجاد المعنا). براي اين كه آن راي با واقع تطبيق نميكند. ايجاد المعنا اگر ايجاد واقعي باشد كه با لفظ ايجاد نميشود. اگر اعتباري باشد نياز به لفظ هم ندارد. پس ايجاد معنا نيست. بلكه معناي انشاء، ابراز نفساني است. ابراز اعتبار نفساني. منظور از ابراز همان انشاء است. منظور از اعتبار نفساني يعني آن چيزي را كه منشي يا مولا براي مكلف در نظر ميگيرد در عالم ذهن. اعتبار نفساني آن مسئوليتي را كه مولا براي مكلف در ذهن خودش تصوير ميكند. اين اعتبار نفساني است. و اين اعتبار نفساني نسبت به آمر چه بود؟ عبارت بود از اعتبار يك مسئوليت برگرفته از مصلحت به عنوان يك تكليف به عهده مكلف، كه مفصل گذرانديم. و اما نهي چه ميشود؟ نهي عبارت است از اعتبار نفساني. چه اعتباري؟ اعتبار ممنوعيت عمل، برگرفته از مفسده و ابراز آن براي مكلف. اين ميشود نهي. پس نهي عبارت است از ابراز اعتبار نفساني كه منظور از آن اعتبار نفساني، ممنوعيت عمل برگرفته از مفسده بود. نتيجتا بر اساس راي سيدنا الاستاد مسئله فرق ميكند.[8]
جمع بندي مسئله براي فردا....