98/10/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأوامر/مسألة الضد /بحث و تحقیق تکمیلی درباره رای و نظر محقق نائینی درباره امکان ترتب
بحث و تحقیق تکمیلی دربارهی رأی و نظر محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه نسبت به امکان ترتّب
بعد از آنکه مقدّماتِ پنجگانه ارائه شد، نتیجه و استدلال زمینه پیدا میکند اجمالاً نتیجه این است که ترتّب امکان دارد دو طلبی که یکی تعلّق دارد به فعل اهمّ یا به عبارتی دیگر طلب اهمّ هست و دیگری طلب مهم؛ میتوانند حالت ترتّبی داشته باشند، به این صورت که طلب اهّم که ترک شود، عصیان أهمّ شرط و موضوع میشود برای امر مهم به طوری که اینجا پس از مقدمات پنجگانه مطلب یا نتیجه همین شد که ترتّب امکان دارد.
نکات تکمیلی محقق نائینی
به عنوان تکمیل بحث، محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب اجود التقریرات و در کتاب فوائد الاصول؛ بحث را ادامه میدهد و نکتههای تکمیلی ارائه میفرماید و بعد از این نکتهها به طور اختصار، به ادلّهی اثبات امکان ترتّب اشاره میشود البته تنصیق با کتاب نیست تنصیق با خود شما یا من هست از نکتههای تکمیلی این است که1- توضیح فرق بین فعلی بودن دو خطاب، و اطلاق دو خطاب، 2- نکتهی دوم: توضیح فرق، بین همزمان بودن دو طلب، و همزمان بودن دو مطلوب، 3- و توضیحی دربارهی معنای فعلیّت در دو خطاب، این نکتهها که عنوان شد فوقالعاده مبدئی یا به اصطلاح شما کلیدی است،
توضیح کلام و نکات تکمیلی محقق نائینی
از نکتهی سوم، توضیح را شروع کنیم؛ منظور از فعلیّت این است که هر دو خطاب به مکلّف، توجه یافته است متوجه مکلف شده است، از مرحلهی اقتضا و انشاء عبور کرده، طبق تنصیق محقق خراسانی، رسیده است به مرحلهی فعلیت، این فعلی بودن با مشروط بودن منافات ندارد، میتواند امر، فعلی باشد و مشروط هم باشد، صلاة، مشروط به طهارت است، اما أمرش فعلی است، و چرا محقق نائینی روی فعلیت زیاد توجه میفرمایند؟ برای این است که اگر یک خطاب انشائی باشد یکی فعلی، یا یکی ساقط باشد یکی فعلی، در حقیقت یک خطاب فعلی است و جایی برای بحث ترتّب وجود ندارد، یکسره تکرار میشود فعلیت چندین بار برای اینکه کسی نگوید که یک خطاب که عصیان شد رفت، خطاب تنهای مربوط به مهم فعلی است، پس ترتّب نیست، نه هر دو فعلی است، تکرار مکرر،...
ببخشید شما فرموده بودید اگر درس را استاد یک بار تکرار کند شاگرد نفهمیده، اگر سه بار تکرار کند خود استاد نفهمیده، یک توضیح دیگر هم پیدا شد، محقق نائینی شاید پنج الی شش بار تکرار میکند راه دیگرش هم این است که اگر بحث خیلی عمیق بود، محقق مجبور است آنقدر تکرار کند که یا بفهمد یا اصلاً بیرون برود یعنی گیج بشود و بگوید دیگر گذشتیم، اگر شما بروید به أجود الفوائد شاید دعا کنید برای آقای میرزای نائینی که استاد از خیرش گذشت و تمام. در هر حال شکر خدا تا حالا خوب آمدیم به عنایت پروردگار.
معنای فعلیت را اگر فهمیدیم نکتههای دیگر را هم فهمیدم، چه بود نکتههای دیگر؟ توضیح فرق بین دو خطاب و اطلاق دو خطاب؛ در این رابطه گفته می شود که تنافی بین دو تا خطاب، به عنوان خود آن خطابها وجود ندارد لایتحقق التنافی بین الخطابین أنفسهما؛ بین دو خطاب، تنافی نیست، و انّما التنافی بین اطلاقین دو خطاب هست، که بعد منتهی بین ضدّین میشود اگر به ذهنتان سپرده باشید گفتیم که در اجتماع امر و نهی هر دو اطلاق دارند مادهی اجتماع میشود نسبت به عموم من وجه هست و ماده اجتماع میشود محل اجتماع امر و نهی، یادتان هست. سرّش چه بود؟ سرّش دو اطلاق بود، اگر دو اطلاق دربارهی هر دو خطاب وجود داشته باشد نسبت به اعم و اخص من وجه بشود مادهی اجتماع محل برخورد و تضاد میشود اما اگر یک خطاب اطلاق داشت، خطاب دیگر مشروط بود در این جا طولیّت به وجود میآید یکی در طول دیگری قرار میگیرد خطاب مشروط مترتّب میشود به خطاب مطلق؛ به کدام خطاب مطلق؟ مشروط میشود به عدم إتیان متعلق خطاب مطلق؛ و این صورت ترتّب هست، نکتهی دیگر چه بود؟ نکتهی دیگر توضیح فرق بین همزمان بودن دو طلب و همزمان بود دو مطلوب؛ آنچه که گفته میشود که فعلی بودن أمر أهمّ و فعلی بودن أمر مهمّ همزمان در حقیقت منتهی می شود به طلب جمع بین ضدّین، متعلق هر دو ضدّ هم هستند جواب یا توضیح: تضاد و طلب جمع بین ضدّین، در صورتی است که هر دو مطلوب همزمان باشند اما همزمان بود دو طلب تضاد به وجود نمیآورد طلب، فقط تضاد و اثرگذاری طلب به وسیلهی مطلوب آن هست تا مطلوب عملی یا مورد جعل قرار نگیرد طلب تنها تأثیری عملی و عینی ندارد بنابراین، در مسئلهی ترتّب امر به اهمّ با امر به مهم هر دو طلب همزمان هستند یعنی آن طلب هم فعلی هست أمر أهمّ و طلب مهم هم فعلی است هر دو طلب همزمان؛ اما مطلوب همزمان نیستند مترتّب است به این معنا در صورتی که مطلوب أهمّ مورد عمل قرار بگیرد متعلق أمر مهم مطلوب نیست و در صورتی که مطلوب مهم مورد عمل قرار بگیرد مطلوب أهمّ وجود ندارد، تضادی نیست بلکه قول به تضّاد منتهی به جمع بین نقیضین میشود، یک ذره پیچش تند است، به این معنا که طلب مهم بر فرض فعلی و شرطش حاصل شد أهمّ ترک شد، ظرف مهم ترکِ أهم هست. اینجا اگر بگوییم فعل أهمّ وجود دارد یا مورد طلب هست جمع بین ترک اهم و فعل اهمّ میشود، أمر منتهی میشود به جمع بین نقیضین. بنابراین ادعای تضاد ینتهی الی القول اجتماع نقیضین بین ترک اهم و فعل اهمّ، پس از این نکتهها، محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: کسانی که تردید دارند دربارهی ترتب و میگویند طلب جمع بین ضدّین هست، مسئلهی ترتّب را با حقیقت ترتّب را با تضاد خلق کردهاند میفرماید: جمع بین ضدّین یا طلب جمع بین ضدّین دو قسم هست: طلب جمع به این معنا که آمر، مولا بخواهد که دو امر متضّاد، در خارج جمع و یکی باشد، این محال است و قطعاً ترتّب به این حالت و به این وضعیت نیست. منظور از طلب جمع، جمع بین یک نوع اطلاق و تقییدی است که هیچ کدام در ترتّب وجود ندارد میفرماید: این گونه طلب جمع بین ضدّین به سه صورت است صورت مسئله از این قرار است که هر یکی از ضدّین، مطلوبیت داشته باشد در حال و در عین مطلوبیّت دیگری، و هر دو هم جمع بشوند. مثل صلاة و صوم، متعلق صلاة مطلوبیت فعلی دارد در حالی که صوم هم مطلوبیت فعلی دارد. آدم روزهدار نماز میخواند جمع بین ضدّین شده است به این ترتیب که یکی ظرف هست برای دیگری، جمع شدن از قبیل جمع بین ظرف و مظروف هست، این هم قسم اول قسم دوم؛ مثال: (صلاة؛ ماه رمضان است روزه دارید و نماز هم میخوانید دو تا حکم و دو تا واجب با هم است، ظرف زمانی صوم هست و صلاة مظروف است در هر روزی که یک عمل واقع بشود آن روز میشود ظرف و آن عمل میشود مظروف؛ صلاة مظروف است و ظرف زمان است). اتحادی است در جمع شدن بین دو عمل متضّاد؛ صوم و صلاة ضدّ است دیگر؛ دو امر متضاد است هر دو جمع میشوند این شکل جمع که هر یکی مطلوبیتش در حال و در عین حال مطلوبیت دیگری باشد قابل جمع است، صلاة روز رمضان، روزه دارد نماز هم میخواند دو تا عمل جمع شده و ظرف؛ صوم است و صلاة مظروف است در داخل صوم است. آدم روزهدار نماز میخواند. روز رمضان، روز روزه است روزه از اذان صبح تا مغرب است، این ظرف، ظرف روزه است، هر چیزی یک واقعیتی دارد صلاة هم از مقولهی فعل است، صوم از مقولهی عین است، هر کدام برای خودش یک مقوله دارد، یک وجود مجرد لاهوتی ندارد. صوم از مقولهی عین است صلاة از مقولهی فعل است هر کدام یک مقوله است دیگر.
حالا بعد شرع میدهیم که ضدّ فلسفی و ضدّ در اصطلاح عرف و اصول.
قسم اول را گفتیم، حالا صورت دوم از قسم دوم؛ عبارت از این است که: یکی از ضدّین مقید باشد به حال امتثال دیگری، مثل قرائت در صلاة؛ دو عمل است، قرائت چیزی است، صلاة چیزی است، ولی جمع شده است، هر دو در صلاة جمع می شود و سرش این است که وجوب برای قرائت جمع شده است در حال امتثال عمل دیگر که صلاة و نماز باشد؛ این صورت دوم.
صورت سوم از قسم دوم این است که: هر دو امر اطلاق داشته باشند و بعد هم در حال اجتماع هر دو با هم هزمان باشند مثل؛ مع شیء و قراعت؛ یا مع شیء و تکلم؛ هر دو اطلاق دارد، تکلم در حالت مختلف است مع شیء هم بدون تکلم هست، هر دو اطلاق دارد مادهی اجتماع دارد، مع شیء حرکت میکند و اشعار سید بحرالعلوم را هم حفظ میکند:
و ان علم الفقه فلعلومی کالقمر ظاهرا فلنجومی
هم شعر حفظ میکند و هم راه میرود؛ نتیجه چه شد؟ میفرماید محقق نائینی که ترتّب از هیچ کدام از این صور ثلاثه نیست تا جمعی در کار باشد، بلکه ترتّب عبارت است از دو خطاب، یکی مطلق و دیگری مشروط به ترک مطلّق و مترتّب به آن، هر دو خطاب فعلی است و یکی مطلق و دیگری مشروط جمع هم نمیشوند برای اینکه جمع در صورتی است که هر دو مطلوب هم زمان باشند اگر مطلوب یکی، و دیگری مترتّب باشد جمع بین ضدّین در کار نیست.[1] [2]
دو نوع برهان إنّی و برهان لِمّی
با توضیح این نکته می فرماید که ما برای اثبات امکان ترتّب دو برهان داریم: برهان لِمّی، برهان إنّی؛ اما برهان لِمّی ما؛ همین است که در ضمن مقدمات هم شرح نکتهها هم گفته شد که امر به اهمّ، اقتضایش معلوم است، اقتضا میکند عدم امر به مهم را، و أمر به مهم اقتضا نمیکند ترک أهم را؛ منتظر تحقق موضوع خودش هست، اگر عصیان صورت گرفت، اقتضا میکند که مطلوبش انجام بشود بنابراین از اساس در اصل، هیچ گونه تضّاد و همزمانی بین دو مطلوب وجود ندارد، بلکه مطلوب مهمّ مترتب است بر مطلوب اهمّ، همین فهم اختلاف رتبی، و فهم و درک اشتراط امر به مهم به ترک اهمّ، یک دلیل لِمّی و اساسی است برای امکان ترتّب، که ترتّب کار ممکنی است، منتها غفلت نشود که قبلاً اشاره کردیم، بعد از یک عصیان، اگر عصیانی به عمل آمد، مکلّف از غیر تکلیف آزاد نمیشود این نکته است. تکالیف تسلسل دارد بر عهدهی مکلف؛ انجام میدهید امتثال، انجام نمیدهید؛ عصیان، نوبت به دیگری میرسد گاهی تسلسل بسیار تنگاتنگ هست که هر دو فعلی است و هر دو خطاب، ولی تسلسل، تسلسل رتبی هست نکته اصلی این است که عهدهی مکلّف پس از عصیان، خالی و فارغ نیست از این تکلیف سر باز بزند تکلیف دوم ثبت شده و فعلی هست این دلیل لِمّی برای اثبات ترتّب؛ اما دلیل إنّی. دربارهی برهان إنّی. محقق نائینی می فرماید که نمونههایی در فقه داریم که فقط جز عملیهی ترتّب راه دیگر ندارد به عنوان نمونه، سه مورد را یادآور میشویم، مورد اول، عبارت است از: جایی که اقامه در سفر برای مسافر حرام باشد جای اقامه هست ولی قصد اقامه حرام شده، چرا حرام شده کاری نداریم؛ ممکن است محل خوف و خطر باشد، ممکن است مورد نهی پدر باشد، یا ممکن است مستتبع معصیت باشد، قصد اقامت حرام است و باید نمازش را قصر بخواند. فرد این حرمت را تخلف میکند و قصد اقامه میکند و قصد اقامه که بکند نماز تمام است و میشود تمام بودن نماز مترتّب است بر تخلف حرمت؛ حرمت قصد اقامه را تخلف کرد اقامه در نمازش الآن تمام است و مثال دوم؛ می گویند برعکس؛ قصد اقامت واجب است و نماز را بعد از قصد اقامت تمام بخواند، قصد اقامت واجب است چرا؟ فرض کنید مقدمه برای واجب دیگر شده، قصد اقامت کند تا رفقایی برای حج گیرش بیاید یا پدر أمر کرده و واجب است، ولی تخلف میکند و قصد اقامت نمیکند قصد اقامت که نکند.
موضوع دیگر و تکلیف دیگر؛ موضوع دیگر مسافر است و تکلیف دیگر نماز قصر است، مثال سوم: میفرماید ادای دِین با خمس؛ دِین واجب است، أدا بکند اگر أدا نکرد و سال خمسی رسید چه میشود؟ باید خمس پرداخت بکند و این أمر هم درست بر شکل و شیوهی ترتّب است أدای دِین را کنار گذاشته و ترک کرده موضوع شده برای ادای خمس، این سه مورد و موارد دیگر در فقه وجود دارد که امر ترتّبی است بنابراین بر اساس دلیل و برهان لِمّی و إنّی؛ ترتّب امکان دارد و شبههای در آن وجود ندارد، برای تکمیل بحث اموری را به عنوان تنبیه ارائه میفرمایند.[3] [4] که انشاءالله فردا یادآور بشویم. سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید.