درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/02/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی درباره دلالت نبوی بر اعتبار قاعده میسور

گفته شد که شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه فرمودند حدیث نبوی مشهور «اذا امرتکم شئ فأتوا منه ما استطعتم» سند هم معتبر است و دلالتش هم بر مطلوب کامل است. تا اینجا بحث کردیم.

 

نظر محقق خراسانی بر سند و دلالت

درباره سند و دلالت این حدیث محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه آنچه از ضمن بیانش استفاده می شود سند را با عمل مشهور منجبر و معتبر می داند. اما درباره دلالت، می فرماید: دلالت این حدیث بر اعتبار قاعده میسور کامل نیست. شرح مسئله: می فرمایند: «من» که در نبوی آمده است احتمالات دارد همان که شیخ هم اشارتی داشتند که ممکن است «من» به معنای «باء» باشد یا بیانیه باشد. بر فرضی که به معنای تبعیض باشد که بعید نیست که ظهور داشته باشد در تبعیض. یک اشاره کوتاهی دارند که ظهور «من» را در تبعیض تایید می فرمایند ولیکن معذلک این حدیث دلالت بر قاعده میسور ندارد.

 

تبعیض افراد و اجزاء

برای اینکه تبعیض به اعتبار مورد دو قسم است: 1. تبعیض نسبت به اجزاء که بگوییم یک عمل مرکبی است بعضی از اجزای آن اگر انجام گیرد عمل انجام شده است. 2. تبعیض در افراد است که یک عمل در طول سالهایی به نحو متعدد امکان تحقق و وقوع دارد، مثلاً ماه رمضان که در هر سال یک ماه رمضان است. این تعدد هر سال در حقیقت تعدّد در افراد این عبادت است نه تعدد در اجزاء. رمضان جزء جزء نمی شود. و مثال دیگر حج، یک عملی است ذی اجزاء در یک سال یک نوبت که انجام بشود یک فرد است سال دوم فرد دوم، همین طور. پس «من» تبعیض هم نسبت به اجزاء کاربرد دارد هم نسبت به افراد. نسبت به اجزاء که گفتم نسبت به افراد که کاربرد دارد به این معناست که بگوید «من الافراد یکفی فرد واحد» یعنی «فأتوا منها» معنایش می شود که یک فرد از این افراد را انجام بدهید. بعد از که محقق خراسانی این دو قسم از تبعیض را می فرماید، اعلام می کند حدیثی که مورد استناد است «اذا امرتکم بشئ فأتوا منه ما استطعتم» در مورد بحث ما به طور قطع در تبعیض بین افراد است نه در تبعیض مربوط به اجزاء. برای اینکه در حدیث سوال از حج به میان آمده است سوال از تکرار حج، سائل گفت یا رسول الله آیا حج در هر سال است؟ از افراد سوال شد، هر فرد حج در هر سال؟ پیامبر فرمود من اگر «نعم» بگویم واجب می شود بر شما، یعنی نه در هر سال نیست. دقیق سوال مربوط به این و معنا این می شود که امری که شد درباره حج یک نوبت و یک فرد بعضی از افراد حج که یک فرد باشد سال اول انجام دادید کافی است. پس این «من» که اینجا آمده است به اعتبار سوال دقیقاً مربوط به تبعیض است اما تبعیض در افراد نه تبعیض در اجزاء. آنکه می تواند دلیل برای اثبات اعتبار قاعده میسور باشد این است که تبعیض در اجزاء را اعلام کند اما تبعیض در افراد از بحث قاعده میسور اجنبی است.

 

سوال: مورد مخصص است

سوال و جواب: گفته بودیم که به تعبیر میرزای نائینی که «العبره بعموم الوارد لا بخصوصیه المورد» که مورد مخصص نمی شود. اینجا چه می شود که محقق خراسانی مورد را مخصص اعلام کرده است و از محققین در این رابطه اشکالی هم دیده نشده؟ جواب: گفته بودیم که مورد مخصص نمی شود مگر که مورد تطبیقی باشد. تطبیق جایی است که سوالی بیاید و جواب برای آن سوال داده شود. این از آن موارد نیست که بگوییم مورد مخصص نمی شود. یک نکته هم این است که گفتیم مورد مخصص نمی شود مگر تطبیقی باشد و یا احتمال خصوصیت در حد احتمال عقلائی وجود داشته باشد. که اگر احتمال خصوصیت احتمال قوی بود مورد وارد را به خود جذب می کند اگر احتمال خصوصیت ضعیف بود به وسیله قرینه آن احتمال حذف می شود، قرینه تناسب حکم و موضوع. و اما منظور از افراد به طور کل حجه الاسلام است که در موسم است، حج به ضمیمه عمره است یک نوبت در سال اول واجب است، سوال از آن حج است، حج را که پیامبر اعلام کرده است که در ذی حجه و عید قربان با همان خصوصیات واجب است برای مستطیع، سوال شد که «أفی کل عام» آن حج الاسلام است که عمره هم در ضمن آن است. عمره فردی از افراد حج نیست بلکه جزئی است از اجزای حج در موسم حج. بنابراین در نتیجه دلالت حدیث بر مطلوب اجنبی از مطلوب است چون این حدیث در جهت اجزاء و اکتفاء به اجزای باقیمانده نیست بلکه در جهت بیان این است که حج یک فردش کافی است در عمر، نیاز به تعدد ندارد.

 

سوال:

پاسخ: و اما دلالت بر مطلوب ما ندارد، مطلوب ما این است که عمل مرکّب یک جزئش متعذر است آیا باقیمانده آن اجزاء را انجام بدهیم یا ندهیم؟ اگر مربوط به اجزاء بود «ما استطعتم» می شد که مدرک تلقی کنیم اما مربوط به افراد که بشود مربوط به اجزاء نیست. بنابراین اشکال محقق خراسانی بسیار متین و عمیق است.

 

نکات

موید بر این مطلب که «من» مربوط به افراد است که بعضی از محققین از جمله صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه در بحث مرّه و تکرار اوامر به این حدیث تمسک کرده است که امر دلالت بر تکرار می کند، «فأتوا منه ما استطعتم» حج را انجام بدهید هر موقع که استطاعت داشتید یعنی یک بار نیست هر موقع که استطاعت داشتید انجام بدهید. اینکه گفته می شود درباره وجوب حج در سال یک مرتبه مورد اتفاق اکثر هست نه مورد اتفاق کل، از کلام سصاحب فصول و همین طور صاحب حاشیه در بحث اصول استفاده می شود که حج در هر سال اگر آدم استطاعتش را داشته باشد انجام بدهد. این مطلبی که صاحب فصول می گوید به درد مطلب ما می خورد از این جهت که «من» مربوط می شود به افراد حج نه به اجزاء. اگر مربوط به اجزاء بود صاحب فصول چنین استدلالی نداشت. ما آن مطلب را فعلاً کار نداریم که حج سالی یک بار قطعا واجب است این آیه دلالت بر تکرار می کند یا نمی کند. بنابراین رأی محقق خراسانی با استفاده تایید از استدلال صاحب فصول رأی محکم و متقنی است. تا به اینجا مطلب از مرحله دلالت روشن شد که محقق خراسانی رأی اش این شد که دلالت کامل نیست.

 

نظر محقق نائینی در مورد حدیث نبوی

محقق نائینی در این رابطه رأی محقق خراسانی را تایید می کند، می فرماید: ظاهر این نبوی این است که تبعیض در افراد است، نسبت به طبیعت ذی افراد حج یک طبیعت ذی افراد است، این حج را که طبیعت ذی افراد است همه طبیعت واجب نیست بعضی از این افراد را که انجام بدهید کافی است که تطبیق می شود به حج اولین استطاعت. بنابراین دلالت این حدیث بر اِجزاء و مطلوبیت اجزای باقیمانده از یک عمل مرکّب کامل نیست.[1]

 

نظر سید الخوئی

ایشان می فرماید: درباره دلالت این حدیث اشکالی وجود دارد که در نتیجه آن اشکال نمی شود بگوییم دلالت این حدیث بر مطلوب کامل است.

 

احتمالات در «من» و «ما»

برای اینکه این حدیث متنش سه تا احتمال دارد: احتمال اول این است که «من» دلالت کند بر تبعیض، «من» تبعیضیه باشد به اصطلاح ادبیات و «ما» در «ما استطعتم» «مای» موصوله باشد نه مصدریه. فرق بین ماء موصولیه و ماء مصدریه این است که مای مصدریه زمانیه است به زمان دلالت می کند، در حقیقت مقصود از مای مصدریه فعل است. مای موصوله اسم است و دلالت بر زمان ندارد، ترجمه اش می شود به شئ. این فرق بین موصوله و مصدریه است از دید اصولی. «ما» باید موصوله باشد که شئ بیاید، و «من» هم «من» تبعیضیه باشد در این صورت معنای «اذا امرتکم بشئ فأتوا ما استطعتم» این می شود که اگر به یک شئ امر کردم از آن شئ هر مقداری که استطاعت دارید انجام دهید. در این صورت دلالت بر مطلوب کامل است. که «ما» هم موصوله است و «من» هم برای تبعیض است. ولیکن این احتمال قابل التزام نیست. برای اینکه اولاً با مورد تطبیق نمی کند. و ثانیاً سوال مربوط به افراد است. به مورد تطبیق نمی کند مثلاً حج هر عمل آن مثلا طواف که تبعیض نمی شود، دو شوط را انجام بدهید که امکان ندارد، تبعیضی نیست. و ثانیاً با مورد سوال تطبیق نمی کند، سوال از افراد حج است آیا در هر سال حج واجب است؟ آقا رسول الله الاعظم فرمود: اگر بگویم «نعم» واجب شده است بر ما، بلکه «اذا امرتکم بشئ فأتوا به ما استطعتم» امر که کردم به اندازه استطاعت تان انجام بدهید که معلوم می شود مربوط به فرد است که سوال از افراد است نه مربوط به اجزای یک عمل مرکّب. این سوال و این شرح تقریبا همان سوال و شرحی بود که محقق خراسانی فرموده اند. احتمال دوم این است که «ما» مصدریه باشد یا موصوله ولیکن «من» بیانیه باشد. در این صورت معنا این می شود که اگر طبیعتی بود ذی افراد از آن طبیعت ذی افراد هر مقداری که بتوانید انجام بدهید. پس «اذا امرتکم بشئ» یعنی به حج، از آن افراد هر مقداری که توان دارید انجام بدهید. با مورد سوال تطبیق می کند. اما می فرماید: اشکال اصلی این است که بلا خلاف بین اکثر المسلمین که حج یک بار است، اگر این گونه بگیریم «من» بیانیه و آن هم مربوط به افراد نتیجه اش این می شود که هر سالی که استطاعت دارید حج انجام بدهید. بنابراین اشکالی که می شود این است که مخالف رأی اکثر قریب به اجماع است. احتمال سوم این است که «من» زائده است و «ما» مصدریه است. نتیجه اش این می شود که نه افراد و نه اجزاء بلکه یک کلّی در اخر به عنوان یک شرط اساسی برای عبادت اعلام کرده. هر عبادتی مشروط به استطاعت است و حج هم مشروط به استطاعت است. اگر سوال کنید که اگر بنا این شد جواب با سوال منطبق نیست، سوال از حج است جواب می گویید کل واجبات مشروط به استطاعت؟ جواب: خاص نمی تواند عام را ثابت کند اما دلیل یا قاعده عام می تواند خاص را هم پوشش بدهد، لذا دلیل اگر اعم بود درست است. یک قاعده کلی گفت حج را گرفت و سایر واجبات را هم می گیرد. سوال و جواب تمام شده است آخر یک کلّی بیان می کند که «ما» مصدریه باشد و «من» هم زائده مثل «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»[2] که «من» زائده است، از چشم که تبعیض که نمی شود. بنابراین معنای این حدیث این می شود که هر چیزی را که ما امر کردیم استطاعتش را داشتید انجام بدهید، یک کلی همه را شامل می شود. استطاعت شرط است در واجبات شرعیه، در حج هم استطاعت شرط است منتها کلّی که ارتباط داشت در متن قبلی بیان پیامبر قبل از بیان این کلی جواب سوال کامل داده شده که اگر من «نعم» بگویم هر سال واجب می شود، نه هر سال نیست، پس جواب سوال در متن آمده در پایان حدیث یک قاعده کلی هم اعلام می شود که این در آیات و روایات هم هست و نظیر دارد، جواب را می گوید در آخر یک قاعده کلی می گوید. بنابراین دلالت این حدیث بر مطلوب اصلاً قابل التزام نیست و معنای حدیث هم دو وجه اول امکان التزام ندارد و روشن شد که منظور از حدیث همان است که در احتمال سوم گفته شد.[3]


[1] اجود التقریرات، السید ابوالقاسم الخوئی، ج2، ص314.
[2] نور/سوره24، آیه30.
[3] مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج2، ص477.