درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

96/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیه دوم شک در جزئیت جزء حتی در حال نسیان

این تنبیه را محقق خراسانی مطرح فرموده اند که شیخ انصاری هم این تنبیه را دارند و تقریر بحث از این قرار است:

 

سه مسئله در نظر شیخ انصاری

شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه سه مسئله عنوان می کند که مسئله اول را که بحث بکنیم دو مسئله دیگر ضمنی حل می شود. مسئله اول این است که آیا جزئیت جزء در حال نسیان هم ثابت است به این معنا که حکم ترک جزء سهواً چیست؟ اگر نقصی در ماموربه به وجود بیاید به وسیله ترک جزئی سهواً حکم آن چیست؟ این مسئله اول. مسئله دوم اگر جزئی عمدا اضافه شود حکم آن چه خواهد بود؟ و مسئله سوم اگر جزئی نسیاناً اضافه شود چه حکمی دارد؟. مسئله اول مربوط است به تنبیه دوم که الان بحث می کنیم. اگر یک جزئی سهواً انجام نگیرد حکم چیست. این سوال را که مطرح می کنیم بحث این می شود که جزئیت جزء در حال نسیان هم ثابت است یا فقط جزئیت جزء در حال ذکر ثابت است و در حال نسیان ثابت نیست.

 

اقوال صاحب نظران با ادله و شرح

1.شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اگر جزء نسیان بشود موجب بطلان عمل است که به طور کلّ مقتضای جزئیت جزء این است اگر اثری نداشته باشد جزء و جزئیت معنی و مفهومی ندارد. بنابراین بعد از بیان این مطلب به طور موجز که نقص در جزء موجب بطلان عبادت است استدلالی که می فرمایند از این قرار است: می فرمایند: دلیل جزئیت جزء یکی از دو نوع دلیل است: نوع اول عبارت است از دلیل لفظی مثل حدیث «لا صلاه الا بفاتحه الکتاب» در صورتی که دلیل جزء دلیل لفظی بود اطلاق دارد. رمز شرط واقعی بودن آن است که دلیل شرط لفظی و دارای اطلاق باشد که هم شرطیت و جزئیت را در حال ذکر اعلام کند و هم در حالت نسیان و رمز شرط ذکری آن است که دلیلش دلیل لبّی باشد که فقط در حال ذکر جزئیت و شرطیت را اعلام می کند و در حال نسیان مورد تردید قرار می گیرد و شک در شرطیت و شک در جزئیت مجرای برائت می شود. شیخ انصاری می فرماید دلیل ما از دو نوع بیشتر نیست: نوع اول دلیل لفظی باشد مثالش را گفتیم که اطلاق دارد هم جزئیت را در حال ذکر فرا می گیرد و هم در حال نسیان. بنابراین در حال نسیان هم جزئیت به قوت خودش باقی است اگر نسیاناً ترک بشود عمل مرکب ناقص است و مجزی نیست. اما می فرماید: اگر دلیل لبّی باشد که شرحش را گفتیم دلیل لبّی فقط حالت ذکر را می گیرد و حالت نسیان مورد شک قرار می گیرد و شک در جزئیت مجرای برائت می شود. این حرف مشهور بود. شیخ می فرماید: اگر دلیل لبّی باشد باز هم نقص جزء سهواً موجب بطلان است برای اینکه خطاب از سوی شرع برای مکلف نسبت به مقدار باقیمانده از جزء منسی ممکن نیست. خطاب که ممکن نبود اجزاء معنا ندارد چون امر ندارد تا اجزاء زمینه داشته باشد. برای اینکه می فرمایند: باید مکلف مورد خطاب قرار گیرد و خطاب بعث و زجر است و در حین خطاب باید مکلف ملتفت باشد. با این مقدمات قطعیه امر به مرکب کامل بدون حذف یک جزء منسی که درست است اما اگر یک جزء منسی و فراموش شد نسبت به باقیمانده مکلف باید مورد خطاب باشد بگوید ای مکلّف که یک جزء را فراموش کرده ای نسبت به باقیمانده باید عمل را انجام بدهی و این باقیمانده وظیفه توست. این خطاب ممکن نیست. چون این خطاب مستلزم التفات می شود. بگوید نسبت به غیر منسی مکلّف هستی، پس می گوید یک جزء فراموش شده برمی گردد نسیان به التفات. پس باقیمانده از جزء منسی که مجزی باشد باید امر داشته باشد امر به آن ممکن نیست پس باقیمانده مجزی نیست لذا حکم همان بطلان و اعاده یا قضاء است.

 

سوال و جواب

سوال:

پاسخ: نسبت به این عمل ناقص وقتی می تواند این عمل ناقص مجزی باشد که امر داشته باشد. امر اگر بگویید دارد می گوییم امر نسبت به این ممکن نیست چون تا بگوییم یک جزء را فراموش کردی آن فراموش شده فورا ملتفت می شود بنابراین چون امر نداشت این ناقص لذا اجزاء هم معنا ندارد پس ناقص امر ندارد و انجام شدنش مجزی نیست و حکم بطلان است.

 

سوال: درباره عمل ناقص که می گوید خطاب ندارد خطاب ممکن نیست و امر ممکن نیست خلاف فرض است فرض ما این است که می گوییم دلیل لبّی است و اطلاق لفظی نیست دلیل که لفظی نبود اصلا خطابی نیست دلیل لبی است تا بگویید خطاب شامل نمی شود.

پاسخ: دلیل لبّی بود اما بعد از که دلیل لبّی باشد نسبت به ناقص که بحث شرعی می کند می گوییم این ناقص امر دارد یا ندارد؟ اگر امر ندارد پس تکلیف و عملی که امر ندارد از اساس اجزاء در کار نیست. می گوییم غیر منسی امر جدایی دارد و ربط به دلیل لبّی دیگر نداریم غیر منسی برای مکلف تمام افعال اموری دارد انحلالی هم هست آن قسمت باقیمانده امر دارد منتها قسمت باقیمانده امرش امر لبّی نیست دلیل اولی است لبّی ارتباط به جزء دارد نه به کلّ آن باقیمانده. دلیل لبّی که اشکال می کردید مربوط می شود به یک جزء نه به آن بدنه باقیمانده، آن بدنه باقیمانده جعل حکم ادله لفظی کامل دارد به قوت خودش باقی است اما آن باقیمانده الان اگر بگوییم دلیل ندارد باقی مانده چون کلّ آن مرکب دلیل اصلی داشت آن باقیمانده اگر دلیل ندارد که اجزاء نیست اگر دلیل دارد با خطاب و توجه خطاب نسیان تبدیل می شود به التفات. بنابراین حرف شیخ درست است که عمل ناقص یعنی نقص جزء نسیانا هم موجب بطلان است. رأی شیخ انصاری کامل شد.

نظر محقق خراسانی در نسیان جزء و شرط

محقق خراسانی می فرماید: نسیان جزء و شرط درست مثل شک در جزئیت و شرطیت است که حکمش را گفته ایم به این صورت که اگر ما عمل عبادی انجام دادیم سوره را فراموش کردیم الان شک می کنیم که این سوره جزئیت داشت در حال ذکر آیا در حال نسیان هم جزئیت دارد تا موجب بطلان بشود یا نه؟. اگر جزئیت داشته باشد قطعاً جایی برای برائت نیست لذا می گوییم عقلا برائت جاری نمی شود. که انحلالی در کار نیست و عقلاً مقتضای جزئیت این است که باید جزء مرکّب باشد و مقتضای جزئیت آن است که نقص در جزء نقص در مرکّب است مرکّب ناقص است جایی برای برائت نیست عقلاً. و اما برائت شرعی را که گفتیم حدیث رفع در اینجا کارساز است. منظور از حدیث رفع «رفع النسیان» نیست چون خود نسیان مورد بحث نیست جزئیت اطلاق دارد حتی در حال نسیان یا نه، ما نسبت به اطلاق جزئیت علم نداریم می شود فراز ما لا یعلمون. با حدیث رفع می گوییم نقصی که در جزء وارد شده است در حالت نسیان سرنوشتش همان شک در جزئیت است که واقعا شک در جزئیت است به این صورت که شک در جزئیت آن جزء در حال نسیان و شک در جزئیت می شود مورد برائت شرعی. نکته ای را هم اضافه می فرمایند و آن این است که در مسئله شک در جزئیت جزء در حال نسیان حکم عقل احتیاط هست

 

نکته اجزاء رکنی و غیر رکنی

اما حدیث «لا تعاد» در باب صلاه برای ما راهگشاست حدیث معتبر مشهور و معمول به بلکه به عنوان یک قاعده قطعیه فقهیه مقتضای آن حدیث این است که اجزایی که رکنی نباشد اگر سهواً جا افتاده باشد موجب اعاده نمی شود. اما اجزائی که رکنی هست آن اجزاء جزئیت شان دائمی است در حال ذکر و حالت نسیان. حدیث برای ما شرح کامل کرده است نسبت به نقص جزء در مورد صلاه. بعد می فرماید: اما اگر دلیل لبّی باشد باز هم مقتضای تقیید یا به عبارت ایشان مقتضای اجماع جزئیت است اطلاقاً. یک وقتی دلیل لبّی شک داریم در مدلولش یعنی دلیل لبّی دارای دو مرحله است اخذ به قدر متیقن می کنیم. یک مرتبه دلیل لبّی محتوایش معلوم است دلیل لبّی اگر یک جزئیتی را آورد مقتضای تقیید و مقتضای جزئیت آن است که نقص آن نقص مرکب است و الا جزئیت معنا ندارد. بنابراین اخذ به قدر متیقن در دلیل لبّی در مورد بحث ما زمینه ندارد.

 

رفع اشکال

و اما رفع اشکال: در حقیقت منظور از این رفع اشکال جوابی است بر آن اشکالی که شیخ فرموده است که سه تا جواب می فرماید، دو جواب در کفایه است و یک جواب هم در حاشیه. می فرماید: اما اشکالی که گفته می شود خطاب به فرد ناسی ممکن نیست براساس همان اشکال می فرماید: خطاب درست است به یکی از سه وجه درست است: وجه اول این است که ما خطاب را تنویع نمی کنیم که یک دسته ملتفت مخاطب باشد یک دسته ناسی مخاطب باشد تا اشکال کنید خطاب به مکلف است بما هو مکلف، این دیگر تنویع ندارد که ملتفتین را جدا کنید و ناسین را جدا. و عنوان مکلف شامل هر دو عنوان می شود پس خطاب دارد و امر اولی عبادت دارد. این جواب اول که جواب اصلی است و جواب دوم که جواب توجیهی است می فرماید ممکن است اگر قائل به تنویع هم باشیم نوع دوم را خطاب ناسی نباشد تا ملتفت کند بلکه خطاب این باشد کسانی که سر حال اند و کسانی به بی حال اند. که در تعابیر آورده است عنوان ملازم نسیان که بی حال است و یا فرد بلغمی مساوی است با کسی که فراموشکار است. بلغمی ها اعمالی را که انجام می دهند درست است یعنی یک نسیان هایی می کنند و خودشان ملتفت نیستند که ما ناسی هستیم. تعبیر بشود به ملازم ناسی نه به خود ناسی تا بعد از خطاب نسیان به التفات منقلب شود. جواب سوم هم این است که گفته می شود اصلاً همان خطاب اولی کافی است. چون که فرد ناسی وقتی که عمل را انجام می دهد خودش نمی گوید من ناسی ام، می گوید من یک مکلّف ام، او مکلّف می داند خودش را و ملتفت می داند نسبت به اجزایی که انجام می دهد و آن اجزائی که باقیمانده و انجام می گیرد مصلحت هم دارد بنابراین اشکال از اساس وارد نیست لذا نتیجتاً جایی برای برائت وجود دارد فرق نمی کند دلیل لفظی باشد یا دلیل لبّی.