درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اقوال درباره استدلال به حدیث رفع بر برائت

صاحب نظران اصول قدس الله انفسهم الزاکیات از محقق قمی تا سیدنا الاستاد آرائی دارند با طریقت های مختلف که همه منتهی می شود به یک نتیجه و آن این است که می گویند حدیث رفع دلالتش بر اعتبار برائت کامل است. صاحب نظران به طور کلی کسانی که به طور مشخص اظهار نظر کرده اند از این قرار است:

 

صاحب قوانین: نتیجه رفع مواخذه اباحه است

    1. محقق قمی می فرماید: حدیث رفع «رفع عن امتی تسعه... ما لا یعلمون» یعنی رفع مواخذه که مساوی است با اباحه شرعیه. طبق بیان این محقق دلالت حدیث بر رفع مواخذه امر واضحی است و نتیجه رفع مواخذه هم می شود اباحه شرعیه. «رفع ما لا یعلمون رفع المواخذه عما لا یعلمون» یعنی مباح است. این رأی محقق قمی بود. 2. صاحب فصول می فرماید: از ادله راعیه دال بر اعتبار برائت حدیث رفع است. یعنی دلالت دارد یک امر مسلم و واضح اعلام کرده است بدون شرح، شرح جایی می طلبد که وضوح و ظهوری در کار نباشد. اگر بیان واضح و ظاهر قریب به نص باشد دیگر نیاز به شرح و استدلال نیست. 3. شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: درباره حدیث رفع براساس دلالت اقتضاء باید یا مواخذه به تقدیر گرفته شود و یا آثار. چون که خود متن بدون تقدیر معنا ندارد. دلالت اقتضاء یعنی صحت معنا اقتضاء می کند تقدیر گرفتن را. چون که حدیث رفع با عناوین دیگری که در این حدیث آمده است براساس وحدت سیاق ترتیب به گونه ای است که اگر تقدیر نگیریم معنا درست در نمی آید. مثلا «رفع الخطا، رفع النسیان» نسیان که رفع نمی شود معنا درست نیست خلاف واقع است باید یک شئ ای را به تقدیر بگیریم بگوییم آثار نسیان یا بگوییم مواخذه رفع می شود. بنابراین براساس دلالت اقتضاء به تقدیر بگیریم.

 

سه احتمال در تقدیر

بعد می فرماید: احتمالات در تقدیر سه تاست: احتمال اول این است که جمیع آثار به تقدیر گرفته شود. «رفع ما لا یعلمون» یعنی رفع شده است همه آثار «ما لا یعلمون» وضعاً تکلیفاً و عقوبتاً. و همین طور درباره عناوین دیگر که «ما اضطروا و ما استکرهوا». احتمال دوم در تقدیر این است که بگوییم که آنچه که مقدر باشد اظهر خواص، اظهر آثار آنکه ظاهرترین اثر «ما لا یعلمون» است مرتفع است. مثلا درباره مایع مشکوک به خمر اظهر آثارش که مرتفع است حرمت مرتفع است. و اما آثار دیگرش در قلمرو رفع قرار ندارد. احتمال سوم در مورد تقدیر گرفتن در حدیث رفع عبارت است از تقدیر گرفتن مواخذه. «رفع المواخذه عما لا یعلمون» وانگهی می فرماید که احتمال اول در تقدیر که تقدیر جمیع آثار، احتمال اول اقرب به معنای حقیقی رفع است که این رفع که صدق حقیقت بکند یعنی رفع همه می شود رفع حقیقی. و الا بعضی آثار رفع بشود و بعضی آثار رفع نشود باید تجوزی یا دلیل بر تفکیک پیدا بکنیم. تقدیر اول اقرب به معنای حقیقی است. و می فرماید تقدیر سوم یا احتمال تقدیر سوم که مواخذه را در حدیث رفع به تقدیر بگیریم می فرماید این احتمال اقرب است از احتمال اول عرفاً. منظور از عرفاً عرف خاص است. عرف آنهایی که آشنا به بحث کلام هستند. مواخذه و عقاب از سنخ کلامی است کسی که در آن قسمت از اهل عرف باشد بگوییم «رفع» یعنی «رفع المواخذه عما لا یعلمون». این اقرب است عرفا. چون که در بحث بگویید رفع مواخذه عرفا، عرف کجا مواخذه را می فهمد؟ جوابش را دادیم که عرف خاص است. و بعد می فرماید که اظهر است از احتمال ثانی که احتمال تقدیر اظهر آثار. بعد یک «نعم» و یک استدراکی دارد که در آن استدارک اشاره می کند که در این حدیث رفع مواخذه تنها منظور نظر نیست.

 

حدیث خالد برقی

استدراک ایشان عبارت است از تمسک به یک حدیث صحیحه ای که مرحوم احمد بن محمد بن خالد برقی در کتاب محاسن نقل می کند که این صحیحه دلالت دارد که در حدیث رفع فقط مواخذه مرفوع نیست. سند از این قرار است: عنه عن ابیه، عنه یعنی احمد بن محمد، عن ابیه یعنی محمد بن خالد برقی، عن صفوان بن یحیی و عن احمد بن محمد بن خالد ابی نصر بزنطی، روایت صحیحه و عالی السند. عالی السند یعنی راوی ها صحیح اند و توثیق خاص دارند و سند کوتاه است قریب به معصوم است و واسطه دو تا یا سه تا بیشتر لازم نیست. معمولا عالی السند روایاتی که از امام رضاست چون عصرش نزدیک است و امام عسگری، عالی السند معمولا از این دو امام است. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی جمیعا عن ابی الحسن علیه السلام «قال سألته» بزنطی می گوید سوال کردم از آقا امام رضا علیه السلام. مضمره بزنطی از آن مضمره هایی که مصرحه به حساب می آید چون بزنطی غیر از امام رضا از کسی نقل نمی کند. «سالته عن الرجل یستکره علی الیمین فیحلفه فی الطلاق و العتاق و صدقه ما یملک أیلزمه ذلک» از آقا سوال شد که مردی مورد اکراه قرار گرفته است اکراه یعنی توعید شده است که اگر این کار را نکنی این چنین مجازات می شوی. فرق بین اکراه و اجبار این است که اکراه سلب اراده نمی کند ولی توعید دارد اجبار آن است که ممکن است توعیدی در پی نداشته باشد ولی اراده مسلوب است. «یستکره» اکراه می شود بر اینکه قسم بخورد به طلاق و عتاق و صدقه ما یملک خودش آیا این یمین الزام آور است؟ «فقال علیه السلام لا» نه الزام آور نیست. «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وضع عن امتی ما اکرهوا علیه و ما لم یطیقوا و ما اخطاوا».[1] امام رضا استشهاد می کند به کلام پیامبر اعظم که فرمود «رفع عن امتی ما اکرهوا علیه و ما لا یطیقوا و ما اخطاوا». خطأ و کار طاقت فرسا و کار از سر اکراه رفع شده است. این حدیث شریف می دانیم که دلالت دارد به کل وضوح که اینجا منظور رفع مواخذه نیست رفع انعقاد این عقود و ایقاعات است. طلاق و عتاق و صدقه هر سه از ایقاعات است. منظور عدم صحت این ایقاع است نه عدم مواخذه، با حدیث با سند صحیح این مطلب را برای ما اعلام کرد که مواخذه به تنهایی نمی تواند در تقدیر باشد علی الاقل یا بگوییم از اساس مواخذه در تقدیر نیست یا علی الاقل مواخذه به تنهایی در تقدیر نیست.

 

سوال:

پاسخ: «وضع» در حدیث به معنای «رفع» است. و شیوه استدلال به این حدیث از این قرار است که اگر بگوییم در حدیث رفع که اینجا امام رضا سه فراز از فرازهای حدیث رفع را آورد استدلال این است که «ما اکرهوا، ما لا یطیقوا، خطأ» در حدیث رفع است. اینجا گفته است که این سه تا مرفوع است بعد رفع این سه مورد را که اینجا تطبیق کرده است به رفع مواخذه نیست به رفع آثار است. پس بنابراین آن احتمالی که به تقدیر بگیریم مواخذه را فقط براساس این حدیث قابل التزام نیست که مفاد این حدیث رفع اثر است نه رفع مواخذه. البته شیخ انصاری این حدیث را توجیهی هم می کند منتها محقق خراسانی به همین مقدار اکتفاء می کند که از این حدیث استفاده می شود که رفع مواخذه ای در تقدیر نیست بلکه رفع آثار مضمر و مقدر است. و در ادامه شیخ انصاری می فرماید که نکته دیگری که ما را کمک می کند بر اینکه منظور از تقدیر تقدیر آثار باشد نه مواخذه به تنهایی این است که این حدیث حدیث امتنانی است و امتنان هم امتنانی است که منت برای امت خاتم است. اگر رفع مواخذه باشد که متناسب است با عنوان هایی مثل خطأ و نسیان آن رفع مواخذه یک حکم عقل است عقل حکم می کند که مولی چنین مواخذه نمی کند دیگر رفع مواخذه که عقلی بود منت و امتنانی نمی شود. بنابراین می شود بگوییم که منظور از تقدیر رفع آثار است یا رفع عموم آثار. یکی از جاهایی که گفته می شود نظر شیخ انصاری در هاله ابهام هست اینجاست. البته این ابهام خیلی مشکل ساز نیست نتیجه را اعلام می کند که دلالت کامل است.[2] ولی در بحث تقدیر هر وجهی که می گوید اشکال می کند نهایتاً معلوم نمی شود که نظر شیخ این شد که آثار را به تقدیر بگیریم یا مواخذه را به تقدیر بگیریم. و اما آنچه که احتمال می دهیم این است که به تقدیر گرفتن جمیع آثار به عنوان احتمال اول نفی کرده و اقرب الی المعنی الحقیقی گفته. شاید رأی شریف شان بر این باشد که در تقدیر آثار است.

 

رفع ایجاب احتیاط

سوال:

پاسخ: یک مطلبی دارد در ضمن و یک نتیجه ای دارد در نهایت. مطلبی که صاحب نظران هم اعلام می کنند می فرمایند که منظور از رفع در حدیث رفع که می گوییم «رفع ما لا یعلمون» اگر شبهه تحریمیه بود مثلا شرب توتون در اینجا منظور از رفع تحریم یا رفع حکم رفع ایجاب احتیاط است. رفع شده است ایجاب احتیاط. بنابراین منظور از رفع اثر رفع ایجاب احتیاط است. در نهایت هم نتیجه اعلام می کند که دلالت حدیث رفع بر برائت کامل است. رأی ایشان با همین اختصار و توضیحی که بیان شد کامل شد.

نظر محقق خراسانی

4. محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: دلالت حدیث رفع به طور مشخص منظور از «رفع ما لا یعلمون» رفع الزام مجهول واقعی است فعلاً و ظاهراً. گفته بودیم که در برائت که رفع حکم الزامی است. و بعد این حکم مجهول است واقعش مجهول است الان که رفع می شود رفع فعلی گفته است. منظور از فعلی آن فعلی مراتب چهارگانه احکام نیست که اقتضاء و انشاء و فعلیت و تنجز باشد. بلکه منظور از این فعلی ظاهری است. رفع حکم ظاهراً از حکم واقعی. یعنی حکمی که در واقع هست هر چه هست ظاهرا مرتفع است. چون تسهیل و امتناناً تکلیف ما لایطاق نیست.

 

اشکال و جواب

و بعد می فرماید «و لا مواخذه فیه قطعا» مواخذه ای هم در کار نخواهد بود قطعا. خودش یک اشکال می کند و یک جواب می دهد، اشکال این است که مواخذه که اثر شرعی نیست اثر شرعی قابل رفع است مواخذه و رفع مواخذه یک حکم کلامی عقلی است اصلا در قلمرو رفع و وضع قرار نمی گیرد. از سوی دیگر هم اثر مستقیم تکلیف مجهول نیست ما به چه صورت می توانیم بگوییم که رفع حکم الزامی مجهول در واقع مرفوع است در عالم ظاهر و مواخذه ای در کار نیست قطعا. شما از کجا این مواخذه را قطعا نفی می کنید؟ نفی مواخذه را اگر عقلاً اعلام می کنید از بحث بیرون رفتید چون بحث ما در این است که حدیث رفع مواخذه را رفع بکند اگر می گویید مواخذه عقلا جا ندارد که حدیث رفع در کار نیست و اگر می گویید حدیث رفع مواخذه را رفع می کند که مواخذه اثر شرعی نیست تا حدیث رفع آن را رفع کند و بردارد. به عبارت دیگر اثر مستقیم مجعول شرع برای تکلیف مجهول مواخذه نیست. جوابش را فردا ان شاء الله.


[1] محاسن، احمد بن محمد بن خالد برقی، ج2، ص339، کتاب العلل، ح124.
[2] فرائد الاصول، شیخ انصاری، ج2، ص29.