درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/06/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فرق بین اماره و اصل

سالروز میلاد مبارک آقا امام هادی سلام الله تعالی علیه را به محضر مبارک فرزند بزرگوارش امام عصر تبریک و تهنیت می گوییم و همچنین به محضر بانوی کرامت حضرت معصومه سلام الله تعالی علیها. امیدوارم که از برکات این ولادت با سعادت فیض وافری نصیب همه شما بشود. امام هادی سلام الله علیه می فرماید: «من اطاع الله یطاع». کسی که خدا را اطاعت کند خودش مورد اطاعت مردم قرار می گیرد. در تجربه علمی اگر شما ملاحظه کنید مراجع تقلیدی که در تاریخ اینها اهل تهذیب و اطاعت امر خدا بوده اند که خود مولی درباره این افراد می فرمایند «من کان من الفقهاء صائنا لنفسه مطیعا لامر مولاه» اینهایی که مطیع امر مولی بودند مورد اطاعت بوده اند. یک مرجع در خانه اش نشسته کل مردم گوش به فرمان، این چیه؟ معادلات جواب نمی گوید، فلسفه جواب نمی گوید فقط آن نکته «من اطاع الله یطاع» جواب می دهد. در استعمالات می گویید که مراجع ایت الله است این جلوه هایی از آیت الله بودن است. یک مرد سن بالایی که توان جسمی ندارد، امکانات و تسلیحات به قول مردم ندارد از گوشه یک اتاقی یک فرمان می دهد همه اطاعت می کنند. میرزای شیرازی می گوید «حرم علیکم شرب التوتون». امام خمینی می گوید مردم همه بپاخیزند، از نجف پیام را می دهد کل مردم حرکت می کنند تا مرز جان. این ارتباط چیه؟ «من اطاع الله یطاع». در طول تاریخ یکی از نشانه های آیت الله بودن مراجع همین «من اطاع الله» است. شما اگر زندگینامه مراجع هم مطالعه کنید اطاعت شان نسبت به امر خدا در حد فقط پایین تر از معصوم بوده است آن مراجعی که آیت الله بودند. این یک مژده است و یک آیت است یک کلامی است از معصوم. ما در درجه های پایین خودمان به عنوان طلبه اگر حواس مان به اطاعت امر خدا باشد در حد خودمان همین قدر که از دست مان ساخته است. ما در حد آن مراجع و آن چهره های پاک که ممکن است نرسیم بنابراین در حد خودمان که اطاعت امر خدا را سرمشق قرار بدهیم کارهایمان رونق دارد. یک طلبه ای یک وقتی رفت بدهی مختصری و مشکل اداری داشت صحبت کرد با اهل اداره قبول کرد و حل شد. فرد دوم سوم آمد گفت نه این یک جور دیگر صحبت کرد. آن طلبه اطاعت امر خدا داشت که مورد اطاعت قرار گرفت. خداوند برای همه من و شما روحیه اطاعت بدهد. ما وقتی که اهل اطاعت خدا بشویم آن طلب روحی داریم که آرامش است و روح و ریحان است آن در اطاعت خدا می آید در به دست آوردن چیز دیگری میسور نیست فقط در اطاعت خداست. خدا ان شاء الله برای همه ما و شما توفیق اطاعت حق را عنایت کند.

 

فرق بین اصل و اماره

اماره با اصل فرق هایی دارد که از این قرار است: 1. اماره دلیل اجتهادی است و اصل دلیل فقاهتی. 2. اماره کشف ذاتی دارد و اصل کشف ذاتی ندارد. 3. مودای اماره حکم واقعی است و مودای اصل شرعی حکم ظاهری است. 4. در موضوع اماره شک اخذ نشده است و در موضوع اصل شک اخذ شده است. 5. مثبتات اماره اعتبار دارد و مثبتات اصول اعتبار و حجیت ندارد. 6. اماره قائم مقام قطع می شود و اصول قائم مقام قطع نمی شود. 7. عمل به اماره مقتضی اجزاء است بر مبنای شیخ و عمل به مقتضای اصل اقتضای اجزاء ندارد. 8. در محاکمات و در باب قضاء به وسیله اماره صدور حکم جا دارد و به وسیله اصل حکم قضاء صادر نمی شود. 9. در تعارضات امارات که تعارض بکنند مرجحاتی دارد، مرجحات باب تعارض و اصول اگر تعارض بکند مرجحاتی ندارد. درباره تعارض اصول مرجحاتی وارد نشده است. 10. در تعارض بین اماره و اصل اماره حاکم و اصل محکوم است. ده مورد فرق بین اماره و اصل برای شما گفته شد. الان یک مرور نسبتا توضیحی داریم و یک یک این موارد را کم و بیش برایتان شرح می دهیم.

 

اصطلاح میرزای نائینی

اول اماره از ادله اولیه بود و اصل ادله فقاهتیه بود. ادله اجتهادیه در درجه اول قرار دارد. ما که در مقام استدلال به ادله مراجعه کنیم آن ادله ای که نص کتاب یا نصوص صحیحه روایی یا اجماعات اگر از این دسته ادله در دسترس ما و مستند حکم بود می شود ادله اولیه. و اگر اینها را نداشتیم ما بودیم و در یک عالم حیرت نسبت به درک حکم شرعی، حکم این مسئله چیست؟ آیه ای نداریم، روایتی نداریم، اجماعی نداریم این مرحله مرحله دوم است که به آن می گوییم ادله فقاهتیه که اصطلاح هم برجسته شده است اصطلاح میرزای نایینی است. عنوان دوم که اماره کشف ذاتی دارد و اصل کشف ذاتی ندارد. مثلاً بینه اماره است، خودش ذاتا یک کشفی از واقع دارد یک مقدار خبر از واقع می دهد کشف مّایی از واقع دارد اما این کشف کامل نیست کشف ناقص است. چون قطعی نیست و اعتبار شرع هم ندارد. پس وقتی این کشف کامل می شود که از سوی شرع اعتبارش اعلام بشود.

 

تتمیم کشف

اگر شرع اعتبارش را اعلام کرد این کشف می شود کامل که اصطلاح محقق نایینی تتمیم کشف بود. یعنی آن کشف ذاتی را از سوی شرع به اتمام رساند و کامل شد. این اماره شد معتبر اما خودش یک کشف ذاتی داشت. اما اصل به عنوان مثال استصحاب این کشف ذاتی ندارد. اگر بگویید که مردم به حالت سابقه بناء می گذارند این را ان شاء الله در بحث استصحاب رسیدیم خوب شرح می دهیم که این بناء برخواسته از کشف نیست. ممکن است عادات و رسوم باشد. استصحاب که کشف ذاتی ندارد یک دلیل شرعی که بیاید اعتباری برایش اعلام بکند می شود اصل معتبر شرعی. اما خودش اگر اعتبار شرع نبود کشف ذاتی نداشت.

 

منظور از حکم واقعی چیست؟

مورد سوم که مودای اماره حکم واقعی است. حکم واقعی شرع واقعی فلسفی و فیزیکی نیست. آن واقع خارجی و واقع فلسفی غیر از واقع شرعی است. واقع شرعی آن است که یک حکم مودای دلیل اولی شرعی باشد. «اقیموا الصلاه» وجوب صلاه حکم واقعی است که در واقع نیست در واقع فلسفی که وجود ندارد تکوّن ندارد واقعیت عینی ندارد، پس منظور از واقع واقع شرع است. واقع شرع یعنی آنچه که مودای دلیل معتبر اولی شرعی باشد. اما مودای اصل آن هم اصل شرعی مثل استصحاب و برائت شرعی و احتیاط شرعی که اعتبار و پشتوانه شرع داشته باشد مودایش حکم ظاهری. حکم ظاهری است یعنی فعلا شرع براساس قانون یعنی استصحاب به ما دستور داده است که حکم این است. ما در بحث قبلی گفتیم که اصل برائت و اصل احتیاط شرعی فرقش با قاعده فقهی چیست اما برائت عقلی و احتیاط عقلی را نگفتیم چرا؟ سرّش الان معلوم شد برائت عقلی واحتیاط عقلی صدور حکم ندارد، سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اصل عقلی هیچ حکمی برای ما ثابت نمی کند اعم از ظاهری و واقعی. اصلا صدور حکم ندارد. بنابراین مودای اصل شرعی فقط حکم ظاهری است. این حکم فعلاً حکم شرعی به حساب می آید چون دلیلش اعتبار شرع دارد و ظاهری چرا می گوییم؟ چون که موقت است تا وقتی که حکم واقعی کشف بشود. اگر کشف نشده تا آخر همین حکم است اگر کشف شد برخلاف بود «كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء».[1] [2]

 

سوال: حکم صادر نمی کند ولی ما را از تحیر در می آورد.

پاسخ: حکم نیست و برای ما فعلا در وضیعت شک یک وظیفه فعلی تعیین می کند. عنوان حکم شرعی به آن نمی دهیم. حکم شرعی آن است که اعتبار شرعی داشته باشد. این اعتبار شرعی ندارد برائت عقلی است قبح عقاب بلا بیان است. قبح عقاب بلا بیان می گوید الان وظیفه ات این است این حکم شرعی نیست وظیفه فعلی مکلف در ظرف و زمینه حیرت و شک است. فراز بعدی در موضوع اصل شک اخذ شده است. احتیاط در مورد شک مکلف به است، برائت در مورد شک در تکلیف است، استصحاب در مورد شک در بقاء است در موضوعش شک اخذ شده. به عبارت دیگر می گوییم اصول جایش و موقعیتش وجود شک است. جایگاه و مورد اصول وجود شک در حکم واقعی است. بنابراین شرط جریان اصول یا جایگاه اصول در وضعیت شک و تردید است. اما امارات شک در موضوعش اخذ نشده، ممکن است یک جایی اماره بیاید رفع شک بکند ولی می تواند ابتدایی باشد بدون شک. اماره مثالش خبر واحد عادل است بینه اماره است، نصوص اماره است اجماعات اماره است. اینها احیانا ممکن است یک جایی شک را هم رفع بکند و ممکن است اصلا ابتداءً بیاید حکم را اعلام بکند و شک اصلا خبری نباشد.

 

منظور از مثبتات اصول چیست؟

مورد پنجم مثبتات امارات اعتبار دارد و مثبتات اصول اعتبار ندارد. منظور از مثبتات اصول فقط مثبتات استصحاب است. اگر استصحاب عقلائی بود مثبتش هم حجت است. اولا این اصل مثبتی که می گوییم اعتبار ندارد فقط مخصوص استصحاب است آن هم استصحاب شرعی و اگر استصحاب را گفتیم که اعتبارش بنای عقلاء است مثبتش هم اعتبار دارد. چرا مثبت استصحاب اعتبار ندارد؟ دلیل اعتبار ما حدیث «لا تنقض» است. حدیث «لا تنقض» حکم تعبدی صادر می کند، امر به تعبد می کند. تعبد که از سوی شرع ثابت بشود فقط به منطقه خودش اختصاص دارد، فقط به محدوده خودش اختصاص دارد. از سوی شرع آمده است که مثلا این مالی که قبلاً در اختیار کسی بود الان شک می کنید که از اختیارش بیرون رفته است یا بیرون نرفته است می گویید استصحاب کنید مالکیت قبلی را. تعبد درست محدوده خودش را می گیرد. جایی که کار تعبدی باشد، محدوده تعبد اختصاص دارد به کار تعبدی. اگر پای عقل آمد لوازم عقلی آمد ترتب های عقلی آمد از محدوده تعبد خارج می شود و مشمول دلیل اعتبار استصحاب نمی شود. و اما امارات درباره امارات که تعبد محضی در کار نیست، امارات یک کشف ذاتی عقلائی دارد، شرع آمد تتمیم کشف کرد بنابراین امر به تعبد محض نیست امر به تعبد محض که نبود پس مودای اماره که ثابت بشود لازمه عقلی اش را هم ثابت می کند چون یک حالت تعبدی محض ندارد بلکه یک حالت ثبوت واقعی دارد. ثبوت واقعی لوازم خودش را هم ثابت می کند و اما ثبوت تعبدی که فقط گفته است از سوی شرع که این را ثابت تلقی کنید به همان محدوده منحصر است. چون که تعبد محض است و ثبوت واقعی نیست. ثبوت واقعی لوازمش را هم دارد. ثبوت تعبدی محض فقط محدوده ما یتعبّد به را می گیرد و بیشتر از آن کارایی و شعاع و نفوذ ندارد. که درباره اصل مثبت ثبوت واقعی و ثبوت تعبدی را به ذهن بسپارید.

 

سوال:

پاسخ: این ثبوت واقعی یا نفس الامری که در کلام می خوانید اینجا وارد نکنید. ما به نفس الامر و عند الله و اینها در فقه کار نداریم آن در فلسفه و در کلام است. ما فقط این مقدار می گوییم که واقع ما حکم واقعی ما چیزی است که مدلول دلیل معتبر شرعی باشد. اصلا آن نفس الامر یا واقع عند الله آن در اصطلاحات ما نیست آن اصطلاحات فلسفه و اصطلاحات کلام است. بنابراین ما در اینجا بین اماره و اصل که لوازمش را گفتیم اعتبار دارد، اصل که استصحاب شرعی باشد تعبد محض است ثبوتش فقط تعبدی است و واقعی نیست و اماره مدلولش ثبوت واقعی دارد. هر چیزی که وجود واقعی دارد آثارش هم بر آن مترتب می شود و هر چیزی که تعبد محض است اصلا دارای آثار واقعی نیست تا ما بگوییم دارد یا ندارد. تعبد محض است در همان نقطه خودش محدود و متمرکز است.


[1] محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، ج1، ص13.
[2] نور/سوره24، آیه39.