درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

95/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نتيجه نهايي آيات قرآن در اثبات حجيت خبر

سالروز ولادت با سعادت امام باقر عليه السلام را به محضر مبارك ارباب عالم هستي آقا بقيه الله الاعظم همه ما تبريك و تهنيت عرض مي‌كنيم و همين طور به محضر مبارك بانوي كرامت حضرت معصومه سلام الله تعالي عليها. و همين طور براي شما عزيزان تبريك و تهنيت عرض مي‌كنم. و در عين حال اين روزها متعلق است به ايام شهادت سيدنا الشهيد سيد الشهداء الفقهاء شهيد صدر قدس الله نفسه الزكيه كه برادران عزيز عراقي يوم الشهيد هم ديدم نامگذاري كرده‌اند كه ظاهراً شاگرد بزرگوار سيدنا الشهيد شهيد سيد محمد باقر حكيم هم در همين ايام به شهادت رسيده باشد. يادي از شهيد صدر يادي از فقاهت و تقوا و ورع و يادي از فقيهي است كه بي تعارف مانندش را در تاريخ نمي‌توانيم پيدا كنيم. يك اصطلاحي درباره ايشان گفته مي‌شود كه سيد صدر بزرگ بود و ظرف زمانش كوچك بود نگنجيد، «تو بزرگي و به آينه كوچك ننمايي». يك روايت كوتاهي از امام باقر عليه السلام بخوانم و بحث را ادامه بدهيم. امام باقر مي‌فرمايد: «عالم ينتفع بعلمه افضل من سبعين الف عابد» يك عالمي كه از علم خودش نفع مي‌برد و سودي مي‌برد و استفاده مي‌كند ثوابش از هفتاد هزار عابد بالاتر است يعني ثواب خيلي عظيمي دارد. طبق بحث‌ها و تحقيقات‌مان كه هفتاد هزار از آن اعدادي است كه كنايه از عظمت بالاي فضيلت است. خداوند ان شاء الله اين عيد سعيد و اين ورود ماه رجب را كه گفته مي‌شود رجب و شعبان و رمضان تخليه و تحليه و تجليه است. اين ماه رجب شروع كنيم به پاكسازي و زدودن چرك‌هاي معنوي از روح‌مان از جمله يك مورد به عنوان مثال سعي كنيم كه با غيبت آنچنان مبارزه كنيم كه ان شاء الله در آخر ماه رجب احساس كنيم از غيبت بدمان بيايد. ماه تخليه است، ماه شعبان ماه تحليه است بتوانيم از فيوضاتش استفاده كنيم و تحليه و زيور و آرايش بدهيم ماه رمضان كه شهر الله است نور خدا در عمق دل ما بدرخشد ان شاء الله. كه ماه رجب به اسم مولي اميرالمومنين ماه شعبان به اسم مبارك رسول الله و ماه رمضان كه شهر الله الاكبر است. در ماه رجب حداقل روزي بيست و هفتم بايد روزه بگيريد كه يكي از چهار روز سال است و روزه ماه رجب و روزه بيست و هفتم يكي از آثاري كه دارد ان شاء الله سلامت آدم را بيمه مي‌كند. خداوند به توفيقات شما و توفيقات همه ما به لطف و كرم خودش بيافزايد.

 

نتيجه نهايي بحث از آيات قرآن در جهت اثبات حجيت خبر

آنچه كه پس از بحث چند روزه به دست آمد اين است كه آيه نفر و آيه نبأ دلالتش بر حجيت خبر درست و كامل است. اما آيه سوال و آيه كتمان و آيه ايمان كه «يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ»[1] بود بحث شد كه دلالتش بر حجيت خبر كامل نيست. و تا بدانجا كه محقق نائيني فرمودند كه اين سه آيه يعني آيه سوال و كتمان و آيه ايمان جايي براي بحث و ذكر ندارد واضح است كه دلالتي بر حجيت خبر ندارد.

 

نكته تكميلي آيه ايمان

يك نكته تكميلي درباره آيه ايمان اين است كه قصه حضرت اسماعيل فرزند آقا امام صادق به نحوي است كه دلالت آن قصه و آن روايت بر حجيت خبر بعيد نيست بقيه روايات و توجيهاتي كه در اين آيه بود گفته شد كه قابل فهم و درك است كه منظور از تصديق تصديق بدوي است نه تصديق حقيقي و عملي. تصديق دو قسم است. اما در قصه حضرت اسماعيل عليه السلام در نهايت آن حكايت امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «اذا شهد عندكم المسلمون فصدقهم» اين بيان به تصديق ابتدائي منطبق نيست. مسلمان‌ها اگر برايتان شهادت دادند تصديق كنيد ظاهر اين جمله به حجيت خبر منطبق است. اگر كسي براي چيزي گفت مسلمان بود قبول كن. اين را نمي‌شود شامل آن توجيه اصلي قرار بدهيم كه تصديق دو قسم است و يا بيان اخلاقي است. نه به بيان اخلاقي تطبيق مي‌كند و نه به تصديق ابتدائي. شيخ انصاري اين اشكال را توجه فرموده است مي‌فرمايد: اگر تنزل كنيم و درباره قصه حضرت اسماعيل بگوييم كه دلالت دارد بر حجيت خبر بر فرض اينكه حكايت اسماعيل بن امام صادق كه گفته است «اذا شهد عندك المسلمون فصدقهم» ببينيم كه به شكل تصديق ابتدائي تطبيق نكند و به صورت اخلاقي هم نباشد و دلالت بر حجيت خبر بكند جواب اين است كه در اين صورت از محل بحث خارج مي‌شويم چون محل بحث ما اين است كه آيه دلالت كند بر حجيت خبر، اينجا اين حكايت يك ارتباطي دارد از دور با آيه، دستور ويژه امام صادق در نهايت حكايت مي‌شود روايت بنابراين اگر هم قبول كنيم از باب حجيت خبر به توسط روايت است نه حجيت خبر به توسط آيه ايمان. نكته دومي كه به عنوان نكته تكميلي درباره آيه ايمان اضافه مي‌شود اين است كه علاوه بر آنچه كه گفتيم كه آيه ايمان دلالتش بر حجيت خبر كافي نيست اين نكته را هم مي‌شود اضافه كرد و آن اين است كه در آيه آمده بود «يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» و در تفسير عياشي آمده بود «لانه كان للمومنين روفا رحيما» پيامبر به مومنين رحيم و روف بوده است، بنابراين از اين آيه استفاده مي‌شود با اين وضعيت كه اين حالت روحي و خلقي از مختصات پيامبر است اختصاص به پيامبر دارد كه علتش را هم در تفسير گفت كه «يومن للمومنين لانه روفا رحيما» براي اينكه آن پيامبر پيامبر روف و رحيم است. اين تصديق مومنين از اخلاق پيامبر است نه از اخلاق عامه مردم تا از آن حجيت خبر استفاده شود. در نتيجه به اضافه اين دو نكته معلوم شد كه از ايه ايمان كه «يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» به هيچ وجه در جهت اثبات حجيت خبر استفاده و استناد نخواهد شد. نتيجه استناد به آيات كامل شد. بعد از اين نوبت مي‌رسد به دليل دوم گفته بوديم كه براي اثبات حجيت خبر به ادله اربعه استناد مي‌شود، كتاب گفته شد و دوم مي‌شود سنت.

 

اما استدلال به سنت و دو اصطلاح آن

براساس همان ترتيبي كه درباره ادله اربعه داريم استدلال به كتاب گفته شد و بعد از آن نوبت مي‌رسد به استدلال به سنت يعني روايت. سنت دو تا اصطلاح دارد يك اصطلاح اصولي دارد و يك اصطلاح رجالي. اصطلاح اصولي سنت در برابر كتاب و اجماع و عقل يعني جزئي از ادله اربعه است و منظور از سنت در اصول قول و فعل و تقرير معصوم است. اما سنت در اصطلاح رجال عبارت است از روايت متواتره قطعيه. هر روايتي كه قطعيه شد مي‌شود سنت. گاهي يك وصفي هم اضافه مي‌شود سنت قطعيه كه ديگر حجيتش قطعيه است و هيچ دليلي قابليت معارضه با سنت را ندارد. منظور از سنت اينجا همان اصطلاح اصولي است يعني استدلال براي اثبات حجيت خبر به روايات. در اينجا قبل از ورود به استناد بايد به دو نكته اشاره كرد تا شيوه استدلال درست بشود. نكته اول مدعاي ما از حجيت خبر حجيت خبر واحد ثقه است نه حجيت خبر مقطوع الصدور محفوف به قرينه يا روايت مستفيض و متواتر. مدعاي ما اثبات حجيت براي خبر ثقه است. نكته دوم هم بايد استنادي كه به روايات مي‌شود اين رواياتي كه مستند ما در جهت اثبات حجيت خبر واحد ثقه قرار مي‌گيرد بايد متواتر باشد. قطعي الصدور باشد و الا اثبات شئ به نفس خود شئ كار ناممكني است و دور است و خلف. و خلف و دور با دو تا لحاظ فرق مي‌كند به لحاظ واقع مي‌شود خلف و به لحاظ ارتباط شئ به نفس شئ مي‌شود دور.

 

تقريب شيخ انصاري و چهار دسته روايات

درباره استدلال به روايات شيخ اعظم قدس الله نفسه الزكيه به طور وسيع و جامع اين بحث را تعرض فرموده‌اند موارد و نمونه‌ها هم ذكر كرده‌اند آنقدر كامل و وافي بوده است كه محقق خراساني مي‌فرمايد شرح را به رسائل مراجعه كنيد. و محقق نائيني مي‌فرمايد آنچه را كه شيخ انصاري فرموده است. سيدنا الاستاد مي‌فرمايد كه شيخ اعظم روايات را به اين دسته‌ها تقسيم كرده است. نظر شيخ انصاري درباره استناد به روايات در جهت اثبات حجيت از اين قرار است مي‌فرمايد رواياتي كه در اين رابطه آمده است به چهار دسته است: دسته اول عبارت است از اخبار علاجيه كه در مورد معالجه تعارض آمده است. اگر روايات تعارض بكند به چه صورت بايد معالجه كرد. به عنوان نمونه مقبوله عمر بن حنظله پس از كه امام سوال مي‌شود كه اگر دو روايت متعارض آمد يا دو حكم متعارض آمد چه كنيم؟ مي‌فرمايد: «الحكم ما حكم به اوثقهما و اعدلهما»[2] از اين حديث شريف معتبر اين نكته استفاده مي‌شود كه نقل روايت اعتبار داشته و آن روايت‌هايي كه تعارض كرده است، آن قسمتي كه محل استشهاد است همين تكه بحث است. آن روايتين متعارضتين متواترتين نبوده چون در قواعد رجال گفتيم كه دو روايت متواتر متعارض نمي‌شود. پس دو روايت معتبر غير متواتر بوده كه اعتبارش مفروغ عنه بوده پيش سائل و پيش امام و تعارض كرده. ما علاجش را فعلا كار نداريم ما از همان تعارض استفاده مي‌كنيم كه خبر واحد ثقه اعتبار داشته. طائفه دوم عبارت است از رواياتي كه در آن روايات ارجاع به اصحاب صورت گرفته است يعني درباره استفاده از روايت ارجاع داده شده است به يك راوي، از باب نمونه امام صادق عليه السلام فرموده است «اذا اردت حديثنا فعليك بهذا الجالس»[3] «هذا الجالس» با اشاره زراره بوده، تقريب استدلال اين است كه «هذا الجالس» زراره يك فرد است، خبر متواتر نيست، اگر روايتي را خواستيد استفاده كنيد اين راوي ثقه است و اين راوي معتمد است به اين مراجعه كنيد. دلالت دارد بر اينكه خبر واحد ثقه معتبر است. طائفه سوم رجوع به روات، از اين طائفه در رأس توقيع شريفي است كه از آقا در حد استفاضه يا تواتر رسيده است. شيخ صدوق نقل مي‌كند، شيخ طوسي نقل مي‌كند، شيخ طبرسي در احتجاج نقل مي‌كند. مصدر براي مراجعه كتاب اكمال الدين و اتمام النعمه شيخ صدوق «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها رواه حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجه الله عليهم» كه علي التحقيق گفتيم كه توقيع اعتبارش از روايت عادي بالاتر اگر نباشد كمتر نيست بلكه در جمع روايات عالي السند است. مخصوصا بعضي از توقيعات كه درحد استفاضه و تواتر است. اين روايت علي الاقل در حد استفاضه است، سند معتبر و دلالت هم واضح است كه آقا فرموده است صريحا كه به راوي‌هاي احاديث مراجعه كنيد. هرچند سوال مي‌شود كه اين روات فقهاء بوده‌اند ولي اختصاص ندارد كه آن روات فقط فقهاء باشند عنوان روات است، عنوان روات مي‌تواند شامل فقهاء و راويان حديث باشد. طائفه چهارم عبارت است از رواياتي كه در اين روايات دستوري به حفظ و استماع روايات به عمل آمده از جمله روايت اربعين حديث، «من حفظ علي امتي اربعين حديثا بعثه الله عالما فقيها يوم القيامه». اين حديث در اربعيات خصال صدوق و شيخ بهائي در كتاب اربعين خودش را نقل مي‌كند و بعد از كه نقل مي‌كند شيخ بهائي در ابتداء اربعينياتش مي‌فرمايد دلالت اين حديث به حجيت خبر كمتر نباشد از دلالت آيه نفر بر حجيت خبر. تقريب استدلال به اين صورت است كه كسي كه حفظ كند اربعين حديث را اگر منظور از حديث متواتر بود بيان مي‌شد اطلاق دارد و منظور در فهم عرف متشرعه و اهل حديث هم از حديث رواياتي است كه در جوامع معتبر روايي يا علي الاقل در جوامع اربعه آمده است بنابراين صدق حديث مي‌كند و آثار دارد و اعتبار دارد. كشف مي‌كند از اعتبار روايت به نقل مخبر واحد ثقه. اين چهار طائفه ذكر شد.

 

طائفه پنجمي است كه مهم است

طائفه پنجم عبارت است از رواياتي كه اعلام مي‌شود اعتبار خبر ثقه، كه اين طائفه پنجم خيلي مهم است و در متن كتاب رسائل هم نيست. از اين روايات حديثي است كه امام مي‌فرمايد: «لا عذر لاحد بالتشكيك فيما يروي ثقاتنا»[4] اين ديگر دلالت دارد صريحا كه ثقات اگر روايتي بكند كسي تشكيك كند كه ثابت نيست كه هست مخالفت كند معذور نيست.

 

بيان امام عسگري در مورد بنوفضال

و روايت دوم بياني است از امام عسگري در مورد بنوفضال كه شيخ كشي در شرح بنوفضال آورده است كه اصحاب گفتند ما از اين بنوفضال كتبي داريم و آثاري داريم اينها گمراه شدند آقا فرمود «خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا» اين «خذوا ما رووا» دقيقاً دلالت دارد بر حجيت خبر ثقه، تواتر كه نيست و امامي كه نيستند و منحرف شدند و فقط ثقه هستند. پس طائفه پنجم رواياتي است كه دلالت دارند بر حجيت خبر ثقه به نحو خاص و صريح. با اين پنج دسته از روايات استناد به نصوص در جهت اثبات حجيت خبر به نتيجه رسيده باشد اما بررسي و بحث تكميلي در استناد به روايات جلسه فردا.


[1] توبه، آيه 61.
[2] وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج18، ص75، ابواب صفات قاضي، ب9، ح1، ط اسلاميه.
[3] وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج18، ص104، ابواب صفات قاضي، ب11، ح19، ط اسلاميه.
[4] وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج18، ص108، ابواب صفات قاضي، ب11، ح40، ط اسلاميه.