درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی
95/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آيه 61 سوره توبه و تقرير استدلال
از جمله آياتي كه براي اثبات حجيت خبر مورد استناد قرار گرفته است اين آيه است كه عنوانش را اعلام كردهاند آيه ايمان، «وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ» تقريب استدلال از اين قرار است كه در اين آيه مدح و ثنايي نسبت به حضرت رسول ذكر شده است كه رسول اعظم وصف شريفش اين بوده است كه «يومن بالله و يومن للمومنين» و عنوان اذن براي حضرت از سوي مردم اعلام شده است. اذن يعني ترجمه نزديك فارسياش ميشود داراي گوش شنوا، آدم حرف شنو. اين لقب را مردم اعلام كردهاند براي پيامبر اعظم «وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ» بگو كه اذن و حرف شنوي و حرف گوش دادن خير شماست نفع شماست كه «يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» كه تصديق ميكند خداي متعال را و تصديق ميكند مومنين را. معناي «يومن» تصديق است در اين آيه.
معني تصديق مومن چيست؟
از همين تصديق مومنين استفاده ميشود كه پيامبر حرفي را و كلامي را خبري را كه از مومني ميشنيد تصديق ميكرد و اين پيامبر كه اسوه است و عملش هم كه سنت آن هم سنت منطبق با متن كتاب اين نتيجه به دست ميآيد كه مومنين اگر خبري بدهند بايد تصديق بشود. تصديق خبر مومن يعني حجيت خبر عادل. تقريبي كه در اين آيه وجود داشت از اين قرار بود كه گفتيم. شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: اين آيه با اين تقريب و به اضافه روايت حريز بن عبدالله كه اين آيه را امام صادق عليه السلام در ضمن روايتي كه حريز نقل ميكند ترجمه و تفسير كرده است كه تفسيرش منتهي ميشود به تصديق خبر در مورد اخبار مومنين. روايت حريز بن عبدالله: صحيحه حريز محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن حماد بن عثمان عن حريز بن عبدالله، سند صحيح است هرچند شيخ انصاري به جهت ابراهيم بن هاشم اين حديث را حسنه گفته است. «قال كانت لاسماعيل ابن ابي عبدالله دنانير» براي حضرت اسماعيل كه همين حضرت اسماعيلي كه فرزند امام صادق است و طائفهاي از مسلمانها حضرت اسماعيل را امام ميدانند و اسماعيليه شدهاند. «كانت لاسماعيل بن ابي عبدالله دنانير و أراد رجل من قريش أن يخرج الي اليمن» يك فردي از قريش كه كلاه بردار هم بود خواست با حضرت اسماعيل برود يمن و در آنجا متاعي براي حضرت اسماعيل خريداري كند. تجارت و خريد و فروشي، رفت و آن فرد نا اهل پول حضرت اسماعيل را گرفت و تلف كرد و چيزي نتيجهاي به دست نيامد و خيانت كرد. پس از انجام اين ماجرا آقا امام صادق سلام الله تعالي عليه به اسماعيل فرزند خودش فرمود «قد بلغك أنه يشرب الخمر فأتمنته» برايت رسيده بود اين خبر كه همان فرد شارب الخمر است و تو به آن شارب الخمر اعتماد كردي و امانت سپردي و پولت را دادي. «فقال اسماعيل يا ابه اني لم اره يشرب الخمر» من نديدم پسرم را كه شرب خمر كند، «انما سمعت الناس يقولون» شنيدم مردم اين جوري ميگفتم. «فقال يا بني ان الله عزوجل يقول في كتابه يومن بالله و يومن للمومنين» اين تفسير آيه به روايت است «يقول يصدق الله و يصدق للمومنين» آيه اين است كه مومنين بايد تصديق بشوند در خبر رسانيشان. «فاذا شهد عندك المومنون فصدقه».[1] ميفرمايد: اين آيه به اضافه اين تفسيري كه از روايت صحيح السند آمده است دلالت ميكند بر اينكه بايد حرف و كلام مومن را تصديق كرد نتيجه اين ميشود كه اخبار مومنين بايد قبول بشود و اين معناي حجيت خبر است. تقريب كامل شد.
كلام شيخ انصاري
بعد از كه تقريب كامل شد شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: اين استدلال كامل نيست. براي اينكه در اين آيه كلمه اذن كه آمده است تا به آنجا كه «قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ» اين معناي اذن را ما مورد دقت قرار بدهيم. اذن كه ترجمهي فارسياش را گفتيم حرف گوش كن. و اين اذن در حقيقت عبارت است از سريع التصديق، حرف را و كلام و سخن را زود تصديق ميكند. و منظور از تصديق در اين آيه و در اين جمله تصديق به معناي ترتيب آثار خبر نيست تا بشود در قالب حجيت خبر بلكه منظور از تصديق در اين آيه اين است كه كلام مومن را آدم تكذيب نكند. تهمت و افتراء فوراً اعلام نكند. حرف را كه شنيد بعد از شنيدن حرف يك قبولي ابتدائي هم داشته باشد. اين معناي تصديق در اين آيه است كه از ضمن اذن درميآيد. سريع التصديق كه بود منظور از سريع التصديق عند الاستماع است، آن عند الاستماع مرحله ترتيب اثر نيست. عند الاستماع يك تصديق ابتدائي است كه فقط تكذيب نشود، خلق عظيم به كار برود تكذيب نشود و بيشتر از اين ايه استفاده نميشود. اگر بخواهيم حجيت خبر را از اين آيه ثابت بكنيم بايد منظور از تصديق ترتيب آثار خبر باشد و ترتيب آثار خبر در اين بيان متصور نيست. چنانكه با يك تصور درك ميكنيم كه عند الاستماع خبر مقبول ميافتد در عند الاستعماع كه مرحله ترتيب آثار وجداناً وجود ندارد. بعد از كه شيخ اعظم اين مطلب را ميفرمايد، اضافه ميكند كه قريب مضمون فرمايش شيخ از اين قرار است كه اين آيه را از تفسير استفاده كنيم، تفسير عياشي و تفسير قمي. اول تفسير عياشي شيخ عياشي اين حديث را نقل ميكند عن حماد بن عثمان كه سند علي الظاهر سند معتبر و صحيحي باشد چون معمولاً مرسل از حماد بن عثمان ديده نميشود. «قال فأتيت ابي جعفر عليه السلام فقلت اني اريد أن استبضع فلاناً فقال لي أما علمت أنه يشرب الخمر» گفتم آقا ميخواهم معامله مالي و متاع و جنسي خريداري به توسط شخصي انجام بدهم به من گفت «اما علمت أنه يشرب الخمر فقلت قد بلغني من المومنين أنهم يقولون ذلك» شنيدم از مومنين كه ميگفتند همين مطلب را كه آن فرد شرب خمر ميكند «فقال صدقهم فان الله يقول يومن بالله و يومن للمومنين فقال يعني يصدق الله و يصدق المومنين لانه صلي الله عليه و آله و سلم كان روفا رحيما بالمومنين»[2] اين آيه با اين تفسير نشان ميدهد معناي تصديق را كه براي ما كه اعلام ميكند در آخر تعليل ميكند كه «لانه كان» تصديق را بكنيد كه پيامبر كه تصديق ميكرد مومنين را به خاطر مهرورزي بود، رأفت و رحم به مردم داشت. يك تصديق ابتدائي بر مقتضاي رأفت و رحم بود نه تصديق به معناي ترتيب اثر. از اين تفسير استفاده شد كه آيه دلالت دارد بر يك تصديقي كه آن تصديق تصديق ابتدائي در اولين برخورد است كه برخورد خشني با كسي نكند يعني تكذيب نكند. تفسير دوم علي بن ابراهيم قمي در كتاب تفسير خودش آمده است كه سبب نزول اين آيه «كان سبب نزولها أن عبدالله ابن نفير كان منافقا» فردي به نام عبدالله بن نفير منافق بود، «و كان يقعد لرسول الله فيسمع كلامه و ينقله الي المنافقين و ينمّعليهم فنزل جبرئلي علي رسول الله فقال يا محمد ان رجلا من المنافقين ينمّ عليك و ينقل حديثك الي المنافقين» از سوي خداي متعال وحي رسيد توسط جبرئيل كه اي پيامبر يك فردي از منافقين نميمه ميكند حديث و فرمايش شما را به منافقين ميرساند. «فقال رسول الله من هو فقال الرجل الاسود الكثير شعر الرأس ينظر بعينين كانهما قدران و ينطق بلسان الشيطان» خداي متعال نشانههاي آن مرد منافق را براي پيامبر گفت. «فدعاه رسول الله» پيامبر آن مرد منافق را دعوت كرد، «فاخبره» خبر داد كه تو نميمه ميكني، «فحلف أنه لم يفعل» قسم ياد كرد كه اين كار را نميكند. «فقال رسول الله قد قبلت منك» اگر اين بحث اصول را نداشتيم و به اين روايت برميخورديم مشكل داشتيم، خدا فرموده است كه نميمه ميكند و آن فرد گفت نميمه نميكنم پيامبر فرمود قبول كردم. «فرجع الي اصحابه» برگشت به سوي اصحابش «فقال ان محمدا اذن اخبره الله أني انمّ عليه و انقل اخباره فقبل» خداوند برايش خبر داد كه من نميمه ميكند و نقل ميكنم اخبار را به منافقين ميرسانم «فقبل» فرمايش خداي متعال را قبول كرد، «و اخبرته أنه لم افعل ذلك فقبل» هم فرمايش خدا را قبول كرد هم حرف ما را. يعني هر حرفي را نستجير بالله كه بهاش بگوييم ميگويد بله، حرف خداي متعال را ميگويد درست است و من گفتم نميمه نكردم ميگويد درست است. «فانزل الله علي نبيه» اين آيه را نازل كرد «وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ أن يصدق الله فيما يقول له و يصدق المومنين و يصدقك فيما تعتذر اليه في الظاهر و لا يصدقك في الباطن»[3] اين تفسير قمي است. به طور قطع امكان ندارد كه اين تصديق تصديق واقعي و به معناي ترتيب اثر باشد. چون از خداي متعال به وسيله وحي شنيده است پيامبر كه اين نفر نمّام و منافق است و بعد اين فرد ميگويد من نميمه نميكنم پيامبر تصديق ميكند اين تصديق قطعا به معناي تصديق واقعي نيست، به معناي قبولي كلام آن مخبر نيست بلكه به معناي عدم ردع است. بلكه به اين معنا است از نظر اخلاق بايد حرف طرف را كه بشنويد فوراً رد نكنيد اگر واقعيت نداشت در همان مرحله ابتدائي بگذاريد و بگذريد. اگر واقعيت داشت و درست بود ترتيب اثر بدهيد. بنابراين نقد شيخ انصاري اين شد منظور از اين تصديق ترتيب آثار نيست، دو تا تفسيري كه از عياشي و از قمي نقل كرديم هم شاهد اين مدعا بود كه منظور از تصديق تصديق به معناي واقعي نيست كه ترتيب اثر بدهيم و درباره حجيت خبر تصديقي كه كارساز است آن است كه ترتيب اثر داده شود. اگر ميگوييم خبر حجيت دارد يعني بايد ترتيب اثر داده شود. آنچه را كه به ما اعلام ميكند مورد عمل قرار بدهيد، مدلولش را جزء مفادي قرار بدهيم كه بگوييم دستور شرع است. و اما اگر ترتيب اثر داده نشود از باب حجيت خبر نيست. يك تصديق ابتدائي است.
نكته
اين مطلب را كه ايشان ميفرمايد در نهايت ميفرمايد يك مطلب ديگر را هم اضافه كنيد كه تصديقي كه اينجا آمده است تصديقي نيست كه ما به عنوان حجيت خبر آن را در نظر بگيريم و آن نكتهاي را كه اضافه ميكنيد اين است كه روايتي داريم كه آمده است اگر يك كسي مورد اتهام قرار بگيرد پنجاه نفر اگر درباره آن فرد اعلام اتهام كند قبول نكنيد. در رسائل اشاره شده است، محمد بن فضيل در يك سند مسندي كه سند هم خالي از اعتبار نيست،محمد بن فضيل عن ابي الحسن موسي عليه السلام «قال قلت جعلت فداك الرجل من اخواني يبلغني عنه شيئ» ما از بعضي از برادران مومنمان دربارهاش چيزي شنيدهايم كه «أكرهه» كه ناروا است. «فاسئله فينكر» از خودش سوال كردم انكار كرد «فينكر ذلك و قد اخبرني عنه قوم ثقات» يك گروه ثقهاي خبر داد كه آن فرد از اخوان ما مومنين اين كار ناروا را انجام ميدهد. «فقال لي يا محمد كذّب سمعك و بصرك عن اخيك فان شهد عندك خمسون قسّامه و قال لك قولا فصدقه و كذبهم»[4] در متن رسائل نقل به مضمون شده است، متن اصلي اين است. اي محمد بن فضيل شنيدن و ديدن نسبت به برادر مومنت را قبول نكن اگر پنجاه نفر قسامه با سوگند بيايند درباره او چيزي بگويند و او خودش بيايد برايت چيز ديگري بگويد «فصدقه و كذبهم» او را تصديق كن و آن ديگران را تكذيب كن. از اين حديث استفاده ميشود كه تصديق است و اين تصديق معنا ندارد. يك نفر را تصديق ميكنيم پنجاه نفر را قسامه را تكذيب، ترجيح بلا مرجح بلكه ترجيح مرجوح بر راجح. بنابراين كشف ميشود كه منظور از اين تصديق تصديق به معناي ترتيب آثار نيست بلكه تصديق ابتدائي است. آنچه از اين حديث شريف استفاده شد كه منظور از اين تصديق واقعي و حقيقي به معناي ترتيب اثر نيست.
دو قسم تصديق
تصديق دو قسم است: 1. تصديق ابتدائي. منظور از تصديق ابتدائي اين است كه حرفي را كه بشنويد فورا به روي او برنگردانيد بگوييد بله، اين بله ظاهرش تصديق است ولي اين تصديق ابتدائي يك تصديق واقعي و حقيقي نيست. حتي گفته ميشود كه از نظر علمي يا روانشناسي اين مطلب درست است كه آدم حرف كسي را كه بشنود بگويد بله. بله گفتن يك تصديق ابتدائي است اما قسم دوم تصديق كه تصديق واقعي و حقيقي است در عمل نشان ميدهد كه ترتيب اثر داده شود و تصديق ابتدائي به معناي عدم تكذيب است و تصديق واقعي به معناي ترتيب اثر است. لذا تصديق ابتدائي تسامحاً تصديق است و واقعاً تصديق نيست. يك برخورد و يك ادب محاوره است. آداب خطاب، حرف را شنيديم بگوييم بله نه اينكه بگوييم «انت تكذب» با يك بله گفتن يا يك نعم گفتن ابتداءً تصور ميشود كه اينجا يك تصديقي به عمل آمده ولي حقيقتش تصديق نيست. پس از اين معلوم شد كه منظور از تصديق در اين آيه مورد حجيت خبر نخواهد بود كه به معناي ترتيب آثار است. اما شرح مسئله در ضمن بيان سيدنا الاستاد كه اين حديث رنگ اخلاقي دارد و هيچ ربطي به حجيت خبر ندارد ان شاء الله فردا.