درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی
94/12/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نقد و بررسي دلالت آيه نبأ بر حجيت خبر
بحث ما درباره استدلال به آيات بود كه ان شاء الله در نهايت بحث كه ادله را كامل كنيم اعلام ميكنيم كه دليل اصلي چه دليلي است و دليل درجه دو و مويدات كداماند. فعلاً به ترتيب بعد از اجماع آيات را بحث كرديم و شروع كرديم به آيه نبأ، تقرير گفته شد كه آيه نبأ ميتواند دليل باشد براي حجيت خبر كه صاحب نظران اصول بلا استثناء در بحث حجيت خبر به آيه نبأ اشاره ميكنند و آيه نبأ را جزء ادله ذكر ميكنند. و پس از آنكه گفتيم آيه نبأ يا به مفهوم وصف كه فاسق باشد يا به مفهوم شرط كه شرط مجي فاسق است و حكم وجوب تبيّن، مفهومش اين باشد كه اگر مجي فاسق نبود تبيّن واجب نيست. و انگهي تبين واجب نباشد يا بدون تبين خبر عادل را ترك كنيد كه اسوء حالاً ميشود پس يتعين كه خبر عادل را قبول كنيد.
اشكالات
درباره دلالت آيه نبأ فراتر از حد ظهور در حدّ دقت و واكاوي اشكالاتي گفته ميشود نسبت به دلالت آيه كه متعدد و متنوع است. شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: در حد بيست و اندي اشكال درباره دلالت آيه گفته شده است. اما دو اشكال در مورد دلالت آيه اشكالاتي است كه قابل حلّ نيست. و اين دو اشكالي كه قابل حل نيستند از اين قرار است: 1. گفته ميشود استدلال به آيه نبأ در جهت اثبات حجيت خبر اگر به شكل مفهوم وصف باشد كه بگوييم فاسق اگر خبر آورد تبين واجب است، فاسق به عنوان يك وصف حكم معلق شده باشد به وصف اگر به اين صورت استدلال كنيم به اشكال بسيار اساسي برميخوريم كه قابل حلّ نيست و آن اين است كه اولاً گفتيم در بحث مفاهيم كه وصف مفهوم ندارد و ثانياً اگر وصف غير معتمد به موصوف باشد از قبيل لقب درميآيد و لقب مفهوم ندارد چون هيچ دلالتي بر عليت و انحصار در كار نيست. لذا اثبات شئ نفي ماعداه نميكند اين جمله متعلق به مفهوم لقب است. ربط به ما عداه ندارد. بنابراين اينجا هم فاسق معتمد به موصوف نيست فقط خودش آمده است، نيامده «المنبئ الفاسق، المخبر الفاسق» بلكه «ان جائكم فاسق» وصف بدون معتمد است مفهوم ندارد تا بگوييم آيه دلالت ميكند به مفهوم خودش بر قبولي خبر عادل. و اما اگر مفهوم شرط بگيريم به اين معنا كه بگوييم مجي فاسق شرط است براي حكم كه وجوب تبين باشد در اين صورت ميبينيم حكم تعليق شده است به مجي فاسق. مجي فاسق شرط و جزاءهم وجوب تبين، اما اگر مجي فاسق يعني شرط نبود بايد بگوييم عدم وجوب تبين.
شرط مسوق براي بيان تحقق موضوع
اشكال اين است كه در اين قضيه شرط مسوق است براي تحقق موضوع. اصطلاحي در اصول داريم «الشّرط مسوق لبيان تحقق الموضوع» منظور از اين اصطلاح اين است كه شرط با موضوع گره خورده، شرط در تحقق موضوع دخل دارد با هم مرتبطاند در وجود موضوع شرط دخيل است و در صورت فقدان شرط موضوع هم منتفي ميشود و اين معناي سالبه منتفي به انتفاء موضوع است. به عبارت ديگر قضيه شرطيه به دو قسم است: قسم اوّل اين است كه حكم يا جزاء معلق ميشود به شرط ولي شرط با موضوع ارتباطش در حدّي نيست كه يا با هم باشند يا با هم بروند، شرط از موضوع قابل تفكيك است. مثل «اذا بلغ الماء قدر كرّ لا ينجّسه شئ» اين جا حكم عدم تنجيس و عدم انفعال است و شرط بلوغ در حدّ كر است. موضوع هم ماء است. در اينجا ميبينيم كه آب با بلوغ قدر كرّ ارتباط نفي و اثباتي ندارد به اين معنا كه اگر آّب باشد كرّ هست و اگر كرّ نبود آب هم نيست. ارتباط بين شرط و موضوع ارتباطي به عبارت ديگر شرط دخل در تحقق موضوع ندارد،معناي دخل در تحقق موضوع اين است كه شرط سبب تحقق موضوع باشد و شرط كه منتفي شد موضوع را با خود ببرد. اينجا شرط جداي از موضوع است، استقلال دارد. بلوغ كرّ يك شرط است اين موضوع حالت ديگري هم دارد عدم بلوغ، بنابراين ميتوانيم بگوييم آب اگر در حدّ كر نرسيد «ينجسه»، اين مفهومش ميشود، ديديم اينجا شرط منتفي شد كه شرط بلوغ است اما موضوع باقي است. چون شرط با موضوع ارتباط وجودي نداشت كه بگوييم از هم جدا نشود. كه در صورتي كه شرط مفهوم داشته باشد بايد موضوع داراي دو حالت است: يك حالتش آب كمتر از كر و يك حالتش آب داراي حالت بيشتر از كر در هر دو صورت سر جايش هست موضوع ثابت است. اينجا زمينه براي مفهوم ميآيد. و اما جايي كه شرط با مفهوم ارتباط وثيقي داشته باشد در حدي كه شرط مسوق باشد لبيان تحقق موضوع يعني شرط وجود موضوع را با خود داشته باشد شرط سبب وجود موضوع باشد مثل «ان رزقت ولدا فاختنه» شرط رزق است، موضوع ولد است شرط موضوع جداست اما ارتباطش اين است كه از هم جدا نيستند. «ان رزقت ولدا» يعني اين شرط كه رزق است براي تحقق موضوع است يعني رزق وجود ولد، اين ارتباطش كه به اين حد بود رزق ولد را كه گرفتيد با خود ولد رفت يعني ولد نيست. ديگر اين گونه نميشود كه رزق را بگيريد كه شرط است ولد بماند، جدا نميشود. الان اشكال ما اين است كه در آيه نبأ «إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ»[1] معنا اين ميشود كه جزاء يا حكم وجوب تبيّن معلق شده است به مجي فاسق، مجي شرط است ولي ارتباط دارد با خود موضوع كه فاسق باشد مجموعا ميشود موضوع و شرط با موضوع در ارتباط است. معنايش اين ميشود كه اگر مجي نبود يعني مجي فاسق نبود ديگر موضوعي وجود ندارد. سالبه منتفي به انتفاءموضوع است، ما موضوع ثابت ديگري نداريم همين يك مجي فاسق است. مجي فاسق كه نبود ديگر چيزي نداريم تا تبين بكنيم تا تبين نكنيم. موضوع تمام شد. مثل آب نيست كه الان بلوغ كرّ نيست ولي آب است. مجي فاسق مجي شرط با خود فاسق با هم بود،مجي فاسق كه منتفي شد موضوع منتفي شد. اين اشكالي است كه گفته شده و بسيار دقيق و شيخ انصاري ميفرمايد اين اشكال قابل حل نيست. تا به اينجا به اين نتيجه رسيديم كه اشكال اوّل قابل حل نيست.
اشكال دوم
اما اشكال دوم از دو تا اشكالي كه قابل حل نيست، ميفرمايد: بايد به آيه نبأ دقّت كرد كه آيه نبأ يك عموم تعليل دارد، عموم تعليل در آيه نبأ تعارض دارد با مفهوم و از آنجا كه تعليل منطوق است و مفهوم كه مرحله بعدي است منطوق مقدم بر مفهوم است، پس براساس عموم تعليل اين آيه مفهوم ندارد. تا بگوييم از مفهوم آن حجيت خبر عادل ثابت بشود. آيه نبأ يك عموم تعليل دارد كه «أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِين» عموم تعليل اصابت به جهالت است. تبيّن كنيد تا به جهالت اصابت به عمل نيايد. اين اصابت به جهالت تعليلي است كه شامل خبر فاسق و خبر عادل ميشود. چون خبر عادل هم علم نيست، مفيد علم نيست، جهل در برابر علم است. تبين كنيد تا اينكه به جهالت اصابت نشود. جهالت يعني عدم علم اين عدم علم شامل خبر فاسق و خبر عادل ميشود. خبر عادل هم مفيد علم نيست لذا آنجا هم تبين لازم است. بنابراين اين آيه با اين عموم تعليلي كه دارد مفهوم را از بين برد، عموم مفهوم ميگويد كه تبين كنيد به خاطر عدم اصابت به جهالت اين عدم اصابت به جهالت يك تعليل عامي است كه خبر عادل و خبر فاسق را فراميگيرد، خبر فاسق همان خبر غير علمي است و خبر عادل هم خبر غير علمي است. اگر مفهومش را بگوييد كه اگر عادل آمد تبين نكنيد تعارض دارد با عموم تعليل و اصل عدم تخصيص در تعليل است. دو تا مرجح داريم نسبت به تعليل: 1. تعليل منطوق است، 2. اصل حفظ بر ظاهر است و اصل عدم تخصيص. بنابراين ترجيح با تعليل است و مفهومي در كار نيست. اين دو اشكال را ميفرمايد كه قابل ذبّ به تعبير شيخ انصاري نيست. يك توجيهاتي هم مختصري ايشان دارد كه به آن توجيهات خود ايشان آنچنان اعتنائي نميكند. محقق خراساني قدس الله نفسه الزكيه در جهت اثبات حجيت خبر واحد به همين آيه استناد ميكند و ميفرمايد: استدلال ميشود به اين آيه من وجوه اظهرها روشنترين وجه براي استدلال در اين آيه استدلال به مفهوم شرط است. منتها به اين تقرير كه حكمي كه داريم وجوب تبيّن درباره خبري كه فاسق آورده باشد اين حكم معلّق است به جائي فاسق، معلّق است به مخبر فاسق. اين مخبر فاسق ميشود موضوع و موضوع ميشود مخبر و فاسق ميشود يك حالتي از موضوع. و موضوع كه مخبر شد حالت مخبر كه فاسق بودن است يك حالت است معنا اين ميشود كه خبر مخبر را در اين حالت واجب است تبين كنيد و خبر مخبر در حالت ديگرش كه عادل باشد قبول كنيد. پس شرط مفهوم دارد و قضيّه شرطيه از قبيل سالبه منتفي به انتفاء موضوع نيست، موضوع مخبر است در صورت عنوان فاسق همان مخبر است، در صورت تحقق عنوان عادل هم همان مخبر است. مثل «الماء اذا بلغ قدر كرّ» پس موضوع داراي دو حالت است و سلب فاسق سلب موضوع نيست، سلب فاسق سلب حالت موضوع است، موضوع مخبر است.
سوال:
پاسخ: ما ميخواهيم اين شرح بدهيم كه فاسقي كه اينجا آمده است در حقيقت يك صفت جدا از ذات نيست و الا معني ندارد اگر ذاتي در كار نباشد فقط وصف مفهومي، مصداقي اگر شد مخبر داريم مخبر فاسق. بنابراين اين مخبر فاسق مخبر كه موضوع است وقتي كه شرط منتفي شد شرط كه مجي فاسق است يعني يك حالت موضوع رفت و حالت ديگرش مجي عادل است و تبين واجب نيست و وظيفه قبول است و دلالتش بر حجيت خبر كامل و درست است.
نظر محقق خراساني
محقق خراساني ميفرمايد: با اين بيان اشكال سالبه منتفي به انتفاء موضوع معني ندارد. قضيه شرطيه است و مفهوم دارد و مفهومش هم براي ما اعتبار دارد. بعد ميفرمايد: اگر فرض كرديم كه اين قضيه ساختارش از قبيل سالبه منتفي به انتفاء موضوع باشد به اين صورت كه وجوب تبين معلق باشد به مجي فاسق فقط، اگر فقط مجي فاسق شرط باشد درست است و وقضيه در صورت انتفاء شرط ميشود سالبه منتفي به انتفاء موضوع. ولكن ميفرمايد: با آن هم ممكن است دلالت كند بر حجيت خبر براي اينكه قضيه ظهور دارد، ما ميگفتيم ظهور چيزي است و بحثها فراظهوري است، بحثهايي كه ميشود درباره آيه نبأ فراتر از حد ظهور است، محقق خراساني ميفرمايد: آيه ظهور دارد در انحصار. ظهور دارد در انحصار حكم كه وجوب تبين باشد به مجي فاسق. اين ظهور كه شد انحصار هم كه شد مفهوم خواهد آمد. انحصار دارد وجوب تبين بر مجي فاسق بر حسب ظهور آيه و معناي انحصار اين ميشود اگر مجي فاسق نبود و موضوع ديگري بود كه طبيعتاً موضوع ديگر عادل است و موضوع ديگري نيست، موضوع ديگري كه بود ديگر وجوب تبين در كار نيست و منتهي ميشود به حجيت خبر عادل.
نتيجه و تحقيق
پس تا اينجا اين همان حرفي است كه تحقيق اين است كه اين آيه نبأ ظهور در مفهوم دارد و اين ظهورش يك ظهور واضحي است و قابل فهم، شاهد بر اين ظهور هم اين است كه تمامي صاحب نظران در باب حجيت خبر به اين آيه اعتماد كردهاند و استناد و محقق خراساني هم ظهوري در انحصار وجود دارد. براساس ظهور آيه مفهوم شرط ثابت است اما آن اشكالات برخواسته از دقت عقلي استآن دقّتهاي فراظهوري كه آن دقتها ميشود يك دقتهاي عقلي دقيق كه در اصول در بحثهاي اصولي و استنباطي براي آن دقتها مجالي داده نميشود. اما درباره دلالت اين آيه نسبت به حجيت خبر يك رأي ديگري هم ارائه شده است كه آن ميتواند كمك كند براي داشتن مفهوم حتي در شكل مفهوم وصف كه محقق قمي ميگويد كه دلالت اين آيه براساس مفهوم وصف است.
نكته: بخاطر اجتناب از لغويت وصف مفهوم دارد
براي اينكه در مفهوم وصف گفتيم كه وصف مفهومش محل بحث است، سيدنا الاستاد كه اشكال هم ميكند در مفهوم وصف ولي يك استثناء دارد و آن اين است كه اگر ذكر وصف مستلزم لغو بشود در اينجا بايد بگوييم كه وصف مفهوم دارد براي اينكه اجتناب كنيم از لزوم لغو. در اينجا هم گفته ميشود اگر فاسق كه از كلام علامه حلي و از بيان محقق حلي استفاده كرديم كه اگر تقييد و تعليق و نقش در كار نباشد ذكر فاسق لغو است. خبر معنايش اين ميشود كه هر خبري آمد تبين كنيد اگر فاسق قيد نباشد مفهوم نداشته باشد معنا اين ميشود كه ذكر و حذفه مساوي است، يعني هر خبر را تبين كنيد ذكر فاسق اينجا ميشود لغو. بنابراين براي اجتناب از لزوم لغويت بايد بگوييم كه فاسق قيد است و منطوق را تقييد ميكند و حكم را در خارج از حدود منطوق نفي ميكند كه همان مفهوم ميشود. به عبارت ديگر خود اين عنوان كه در كلام خدا آمده است به عنوان يك قيد آمده بي فائده نيامده است، در كلام حكيم يك قيد بدون فائده نميآيد بنابراين فائدهاش اين است كه حكم اختصاص دارد به حدود اين قيد و حكم منتفي است از وادي خارج از حدود اين قيد و اين معناي مفهوم ميشود. منتها اين قيد كه ميگوييم به طور عمده اين مفهوم در شكل مفهوم وصف خواهد بود. تا به اينجا دلالت آيه نبأ بر حجيت خبر كامل و بلا اشكال و اشكالات هم رفع شد هم تحليلي و هم از طريق تحقيقي. يك اشكال ديگري هم درباره آيه نبأ گفته ميشود كه ان شاء الله آن اشكال را فردا برايتان شرح ميدهم.