درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی
94/12/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استدلال به ادله اربعه براي حجيت خبر
دليل اوّل كه اجماع بود بحث شد و نتيجه نهايي اعلام شد.
سوال:
پاسخ: اشكال اوّل كه تنافي است، تنافي نيست استدلال شده است به ادله اربعه نميگويم كه من استدلال ميكنم به ادله اربعه تا به اجماع اشكال كند كه بگوييد تنافي است. نكته دوم كه سيره عقلاء را گفتيم، اولا سيره عقلاء با اجماع عملي فرق داشت من حيث المبدأ و من حيث المنتهي. اگر به خود مطلب دقت كرديد تحليل طوري بود كه خودش مينمايد اين اجماع عملي است و اين سيره عقلاء است مبدأً و منتهاً. در آخر گفتيم كه به اجماع عملي كه تمسك ميشود اجماع عملي كه همان اجماع فقهاء است خود فقهاء مبدأ فقهاء بود. اجماع عملي كه خود فقهاء است آن اجماع عملي را سيره فقهاء هم گفتيد عيب ندارد اما سيره فقهاء است نه سيره عقلاء. اما اجماع را ما در بحث اجماع گفتيم كه در آن مقطع زماني قدماء كه ظرفيت براي تحقق اجماع است آنجا اجماع منقول نيست اجماع محقق است مخصوصا شيخ طوسي كه احاطه دارد به آراء معاصرين و با فاصله كم معاصرين تقريبا آن اجماع طبيعتش اجماع محصل است نه اجماع محقق. ايشان تحت عنوان اجماع منقول اعلام نميكند «يدلّ علي ذلك فرقه المحقه» ظهور دارد بر اجماع فعلي. اصل در هر عنوان فعليت است مگر كه خلافش ثابت بشود. اينكه ميگويند اجماع اصل بر اين است كه اگر وصف نياورد يعني اجماع فعلاً محقق است. حالا سيدنا الاستاد اجماع منقول را ميفرمايد كه اعتبار ندارد شايد نظر شريفشان در توجيه رأي ايشان را وقت نكرديم، دأب ما اين است كه ردّ نميكنيم و توجيه ميكنيم، توجيه نظر ايشان را نرسيديم كه اجماع شيخ طائفه قدس الله نفسه الزكيه كه اجماع محصل است بلكه محقق است دو تا شاهد هم آورديم در نهايت امر توجيه را نگفتيم كه شايد نظر ايشان يك اجماعات منقولي هم در اين باب گفته شده كه اجماعات را در مسير نقد كه قرار بدهند نقد اوّل ميخورد به اجماع منقول وانگهي اجماعات ديگر. شايد نظر شريف ايشان نسبت به يك اجماع منقولي است كه فرض كنيد گفته شده است. اجماع به نتيجه رسيد و مطلب كامل شد.
سوال:
پاسخ: حجيت خبر واحد ثقه مورد تسالم اصحاب است. ما از باب اينكه بحث اصول است بحث ميكنيم و الا نياز به بحث ندارد. بنابراين با اين بحث اجماع كه حجيت خبر با تتبع دقيق مورد تسالم اصحاب است. و نسبت به اصل حجيت هيچ اشكالي نيست نسبت به خصوصيت حجيت كه خبر بايد امامي باشد يا بايد از مثلاً از اصحاب اجماع باشد يا خود مخبر عادل علاوه بر مخبر يكي از محدثين باشد يا فقط ثقه كافي است. توثيق بايد توثيق خاص باشد يا توثيق عام هم كافي است، عمل اصحاب هم كافي است شهرت هم، اينها خصوصيات است اين خصوصيات اصل حجيت را خراب نميكند.
دليل دوم نسبت به اثبات حجيت خبر آيات قرآن
دليل دوم از ادله اربعه نسبت به اثبات حجيت خبر آيات قرآن، اوّلين آيه و مشهورترين آيه درباره حجيت خبر عبارت است از آيه نبأ. قال الله تعالي «إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا»[1] اين آيه مورد استناد است در حجيت خبر از زمان شيخ طائفه تا عصر حاضر. محققي در حجيت خبر در بحث حجيت خبر پيدا نميكنيد كه به اين آيه تمسك نكرده باشد. اين آيه بحث و تحقيق زيادي را به خود جلب كرده است كه عمدهترين بحثها درباره اين آيه بحثهاي برخواسته از دقت فراتر از ظهور است. آيه يك ظهوري دارد ولي محققين اصول آنقدر موشكافي كردهاند مسئله را و نقد و بررسي كه اگر اين آيه نبأ با اقوال تبيين بشود يك رساله تحقيقي است. و شيخ انصاري هم درباره آيه نبأ انصافاً چيزي كم نگذاشته است، حدود ده صفحه بحث كرده است و مطلب را بسيار به دقت و تحقيق خاصي بيان فرموده است. و اما تقرير استدلال به آيه نبأ، گفته ميشود كه آنچه از مجموع آراء فقهاء به دست ميآيد يك توافق نظر در نهايت امر استخراج ميشود و آن اين است كه همه به اين آيه استناد ميكنند در جهت اثبات حجيت خبر.
صاحب نظراني كه استدلال به آيه كردهاند
به عنوان نمونه شيخ طائفه قدس الله نفسه الزكيه به آيه نبأ در جهت حجيت خبر استناد كرده است. ميفرمايد: براي حجيت خبر استدلال شده است به آيه نبأ[2] و نقدي دارد كه در آخر تعرض ميكنيم. 2. محقق حلي ميفرمايد: از ادله حجيت خبر واحد ثقه آيه نبأ است كه به اين آيه استناد ميشود كه تبين اختصاص دارد به خبر فاسق. اگر اين قيد را به عنوان يك قيد اصلي در نظر نگيريم يعني داراي مفهوم اخذ اين قيد در آيه لغو ميشود پس بايد مفهوم داشته باشد. مفهومش اين است كه اگر عادل خبر آورد تبين لازم نيست.[3] 3. علامه حلي ميفرمايد: حق اين است كه خبر واحد حجيت دارد و ادلهاي دارد كه از جمع ادله آن آيه نبأ است. «إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا» در عبارت كوتاه به دو نكته اشاره ميفرمايد: 1. التقييد، همان طوري كه دايي محترمشان محقق حلي فرمودند كه اگر تقييد به عنوان فاسق در آيه لحاظ نشود ذكر آن قيد لغو ميشود. و ثانياً امر دائر است بين وصف ذاتي و وصف عرضي. وصف ذاتي در اينجا خود خبر واحد است واحد بودن يعني شخص فرد باشد اين وصف ذاتي است. وصف عرضي هم فاسق است. ميفرمايد: اخذ وصف عرضي به عنوان قيد مناسبت با تبين دارد. از فاسق بايد تبين بشود.[4] 4. صاحب معالم الاصول شيخ عاملي قدس الله نفسه الزكيه ميفرمايد: درباره حجيت خبر واحد به آيه نبأ به صورت مفهوم شرط استدلال ميشود تصريح ميكند كه استدلال در شكل مفهوم شرط است يعني مجي فاسق شرط تبيّن است و عدم مجي فاسق شرط منتفي شده است. تبيّن كه تالي است ينتفي بانتفاء الشرط. 5. ميرزاي قمي ميفرمايد: تمسك ميشود براي اثبات حجيت خبر به آيه نبأ، در شكل و قالب مفهوم شرط. بعد ميفرمايد كه من نظرم اين است كه مفهوم شرط به اشكال برخورد ميكند مگر اينكه بگوييم منظور از فاسق منبأ فاسق و خبررسان فاسق، «اذا جائكم منبئ فاسق فتبينوا» كه در اين صورت مفهوم شرط درست ميشود. كه ان شاءالله ميگوييم كه چه اشكال است و با اين منبئ چطوري اشكال حل ميشود و با اين منبئ سالبه منتفي به انتفاء موضوع نيست، اگر منبئ نباشد فاسق تنها باشد سالبه منتفي به انتفاء موضوع است. بعد در آخر ميفرمايد: «و يتّجه الاستدلال بهذه الآيه علي اثبات حجيه الخبر»[5] اين نقل اقوال فقهاء بود
امكان استدلال به آيه به دو صورت در نظر شيخ انصاري
تا رسيديم به شيخ انصاري در كتاب رسائل ميفرمايد: به آيه نبأ به دو صورت استدلال ممكن است انجام بشود: صورت اوّل به عنوان مفهوم شرط، در مفهوم شرط بايد بگوييم كه شرط در اين آيه مجي فاسق است، جزاي شرط تبين است. بعد از كه شرط منتفي شد يعني مجي فاسق نبود آنگاه جزاء كه حكم است هم منتفي ميشود يعني تبيّن. و از آنجا كه در ذهن مستدلّ ارتباط اين شرط با اين جزاء مجي فاسق با وجوب تبين يك ارتباط انحصاري است مجي علت انحصاريه باشد، در صورتي كه علت انحصاري بود مفهوم درست ميشود. وانگهي معنا اين است كه اگر مخبر عادلي آمد از دو صورت بيرون نيست از حيث حصر عقلي يا آن خبر مخبر عادل را اصلاً ترك كنيد بدون تبين كه آن اسوء حال من خبر فاسق ميشود. و يا قبول كنيد كه مطلوب ثابت ميشود. اين استدلال به آيه نبأ در شكل مفهوم شرط. صورت دوم استدلال به اين آيه در شكل مفهوم وصف كه خود فاسق به عنوان وصف مفهوم داشته باشد كه مفهوم وصف هم در بحث مفاهيم مطرح است و قائلين به مفهوم دارد و منكرين. از باب مفهوم وصف ميگوييم «ان جائكم فاسق بنبأ» فاسق كه وصف است مشعر به عليت است، كه درباره مفهوم وصف گفتهاند كه تعليق حكم به وصف مشعر به عليت است. اين اصطلاحي است از قديم براي اهل علم اعلام شده است، اينجا تعليق شده است حكم به وصف، حكم بعني تبين به وصف يعني فاسق. اين اشعار دارد به عليت. مشعر به عليت را جوابش را دادند كه مشعر گفته است نه مدلّ، جواب اين است كه منظور از آن مشعر كه آن اصطلاح را آفريده يعني مرشد يعني آدم را هدايت ميكند، هدايت ميكند به عليت نه اشعاري در برابر دلالت و تاييد و استحسان. مفهوم وصف تعليق حكم به وصف است مفهومش اين ميشود كه اگر فاسق نبود عادل بود تبيني در كار نيست. و معلوم است كه منظور از وجوب تبين وجوب نفسي نيست وجوب شرطي است. كه من حيث الذات كه تبين واجب نيست بلكه سيدنا ميگويد حرام هم است. فحص و جستجو درباره اخلاق و درباره تدين مردم اصلاً اشكال دارد. بنابراين مصداق تجسس ميشود. بنابراين منظور از اين وجوب وجوب شرطي است يعني تبين واجب است كه شرط است براي قبول خبر فاسق. تبين كنيد اگر خبر فاسق درست نبود قبول كنيد. كه حالا بعدا ميرسيم كه از اين منطوق هم ميتوانيم يك اشعار يا يك دلالتي به دست بياوريم بر حجيت خبر. هر دو صورت از استدلال هم استدلال به مفهوم شرط و هم استدلال به مفهوم وصف به طور واضح گفته شد. و اين مقدار استدلال هم ظاهر است. بعد از اين مراحل وارد وادي فراتر از ظاهر ميشويم كه اصرار ما بر اين است.
نقد و بررسي و جواب آن نقدها
درباره دلالت اين آيه بر حجيت خبر نقدهايي شده است كه از اين قرار است: 1. گفته ميشود اين آيه قضيه في واقعه، يك قضيه خاصي بوده در يك واقعه خاصي تفسير مجمع البيان شرح اين آيه و كتاب قوانين الاصول متن و شرح درباره اين آيه ميگويند اين آيه شأن نزولي داشته است. شأن نزولش يك آدم فاسقي معلوم الحالي بوده است به نام وليد بن عقبه برادر عثمان است از مادر. و عثمان اين وليد را بعد از سعد بن ابي وقاص كه والي كوفه بود والي نصب كرد در كوفه و اين آدم چون فاسق و مشروب خور بود كه مشروب خوري متاسفانه در حلقه اين فسقه و كفره بوده است. بعد اين آدم كه مست بود در نماز صبح نماز صبح را مثل نماز ظهر چهار ركعت خواند بعد از كه چهار ركعت خواند باز هم مستي بيرون آمد برگشت به مردم گفت ميخواهيد نماز را بيشتر كنيم. يك آدم اينگونه، اين فرد عامل بود از عمّال و كارگر، يكي از كارگرها مثلاً بار را منتقل ميكرد از كجا به كجا طائفه بني مصطلق يك طائفه تازه مسلمان بود طائفه نسبتاً به طور كلّ درست بود مسلمان بودند و ماليات شرعي پرداخت ميكردند زكات و نماز و اينها وليد را فرستاد از سوي يا از سوي شخص پيامبر و يا اينكه از سوي اصحاب پيامبر اين شخص فرستاده شد كه برود صدقات و زكوات بني مصطلق را جمع كند بياورد. آنكه رفت تا از دور مردم ديدند كه يك فرستاده با علائمي يا چيزي داشته است كه خبر رساني كه پيشاپيش به مردم خبر داده كه فردي ميآيد صدقات و زكوات را جمع ميكند. مردم جمع شدند گروه كثير به استقبال از عامل جبايه زكات كه استقبال و احترام كند. خود اين فرد چون باطنش درست نبود و فاسق بود فكر كرد كه اينها عليه من جمع شدند و من را ميكشند ترسيد و فرار كرد و سابقه هم داشت، فرار آمد آمد مدينه گفت طائفه بني مصطلق مرتدّ شدند اصلا از اسلام برگشتند، برگشتند به بت پرستي اينها زكات كه هيچي مرتد شدند نه زكاتي است نه ديني مرتد شدند. پيامبر اعظم يا اصحاب و انصار پيامبر اعظم كسي را يا فردي يا افرادي را فرستادند به سمت طائفه بني مصطلق وارد شدند كه وقتي اذان است اينها اذان ميگويند وقت نماز است ديدند كه اينها نماز ميخوانند از ارتداد و مرتدّ شدن خبري نيست اين فاسق خبر را به دروغ آورده است. آيه نازل شد «إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا» اين آيه گفته ميشود كه قضيه في واقعه، يك قضيهاي درباره اين واقعهاي كه مهم بود. حكم به ارتداد اين مردم صادر نشود اين فرد فاسق است و خبر فاسق بايد تبين بشود. و اين دلالتي بر خارج از محدوده خودش ندارد. جواب همان اصطلاحي كه «العبره بعموم الوارد لا بخصوصيه المورد» در اين آيه هم برفرضي كه بگوييم مورد مخصص هست بيان آيه طوري است كه قضيه را در شكل قضيه حقيقيه آورده است كه قضيه حقيقيه اختصاص به مصداق خاص ندارد قضيه خارجيه اختصاص به مصداق خاص دارد. «ان جائكم» قضيه حقيقيه است خصوصيتش فرضي است، فرض الوجود ميگيرد موضوع را. پس موضوع مفروض الوجود كه ساختار قضيه حقيقيه است هميشه طبيعتش ساري و هر كجا موضوع محقق شد حكمش ميآيد. بنابراين اولا مورد مخصص نميشود براي اينكه مورد لبّي است و در برابر دليل لفظي كه عام باشد قدرت مقاومت ندارد. و ثانيا اگر مورد مخصص باشد بايد ما عام نداشته باشيم هيچ عامي نيست مگر اينكه در موردي وارد شده است. و ثالثاً اين قضيه و اين آيه در شكل قضيه حقيقيه است نه در شكل قضيه خارجيه تا اختصاص به مصداق داشته باشد. بنابراين اين اشكال از اساس وارد نيست. اما اشكال ديگري كه وارد ميشود در اصل مفهوم وصف و مفهوم شرط كه ان شاء الله براي جلسه آينده.