درس خارج اصول استاد مصطفوی

94/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسي ادله اعتبار شهرت در فتوا
دو تا دليل شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه ذكر فرمودند و نقد و بررسي به عمل‌ آمد. نقدي كه ايشان داشتند شرح داده شد.

دليل سوم آيه نبأ و تعليل در آيه
دليل سوّم محقق نائيني قدس الله نفسه الزكيه بحث شهرت را شرح مي‏دهد و از جمله ادله‏اي كه درباره اعتبار شهرت بيان مي‏كند عبارت است از مفهوم مربوط به تعليل آيه نبأ. به اين صورت كه گفته مي‏شود «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ»[1] استدلال از اين قرار است كه در اين آيه تعليلي آمده است كه از عموم آن تعليل اعتبار شهرت استفاده شود. تعليل اين است كه بعد از بيان مطلب كه اگر فاسق آمد خبر آورد تبيّن كنيد. اين اصل مطلب است، تعليل اين است كه اگر تبيّن نشود «فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ»، «فتبيّنوا» مشروط شده است به اصابه قوم به جهالت. يعني تبيّن كنيد تا قوم به جهالت برنخورند. اين اصابت به جهالت علت است براي وجوب تبيّن. اين تعليل عموميت دارد، معناي عموميت تعليل اين است كه «تصيبوا بجهاله» يك علّت عامي است، تبيّن كنيد كه به جهالتي برنخوريد. از اين عموم تعليل اين گونه استفاده مي‏كنيم كه خبر را تبيّن كنيد تا خبر درست باشد كه اگر خبر درست نباشد به جهالت روبرو مي‏شود و از اين عموم تعليل استفاده مي‏كنيم كه اگر به شهرت فتوائي تمسك بشود اين كار روشني است و ديگر اصابه به جهالت وجود ندارد. و استفاده از شهرت فتوائي يعني استفاده و بهره‏گيري يك امر متبيّن، شهرت معنايش داراي نمود و نماء و برجستگي و روشن بودن. با اين روشني كه بربخوريم ديگر اصابه به جهالت نيست. بنابراين براساس اين تعليل هر كجا شهرت فتوائي ببينيم اخذ مي‏كنيم كه در پي آن اصابت به جهالت وجود ندارد. چون تبيّن موضوع بود و اصابه به جهالت مربوط به او مي‏شد. الان به شهرت كه تمسك بكنيم تمسك كرده‏ايم به امر واضح و روشني و ديگر اصابتي به جهالتي در كار نيست. و علت براي تبين وجود ندارد كه مساوي است با قبول كردن. تبين معنايش عدم قبولي بود و عدم تبيّن مساوي است با قبولي.[2] استدلال كامل شد.

جواب محقق نائيني و سيد الخوئي
 اما در جواب از اين استدلال محقق نائيني و همين طور سيدنا الاستاد قدس الله نفسه الزكيه مي‏فرمايد: اين استدلال صغروياً و كبروياً قابل التزام نيست. اما من حيث الصغري مي‏بينيم كه در آيه گفته شده است كه اصابت به جهالت، تبيّن كنيد كه شرط وجوب تبيّن اصابت به جهالت است اگر يك چيزي معلوم باشد يا مورد اطمينان باشد نياز به تبين ندارد و اصابت به جهالتي در كار نيست. اين صغراي قضيه است. در اين صغراي قضيه كلمه جهالت را مورد توجه قرار بدهيم. جهالت در اينجا به يكي از دو معنا بكار مي‏رود يا به معناي سفاهت يا به معناي جهل. سفاهت يعني امر غير عقلائي و جهالت يعني چيزي مجهول و غير معلوم. اين معناي جهالت است. گفته مي‏شود تبيّن كنيد تا به جهالت روبرو نشويد. اما واقعيت امر اين است كه اكتفاء به شهرت فتوائي مي‏تواند سفاهت باشد. براي اينكه عقلاء به يك امري كه اعتبار ندارد اگر اعتماد كند اين سفاهت است. به يك مدرك غير معتبر اعتماد كردن عقلائي نيست. و اما اگر به معناي جهل باشد كه مطلب واضح‏تر است. چون اعتماد به فتواي مشهور كه قطعا علم نيست، اعتماد به علم نيست. اعتماد به علم نيست يعني اعتماد به غير علم است و همان جهالت است. پس اگر كسي به فتواي مشهور اعتماد كند «تصيب بجهاله» از طريق سفاهت يا از طريق جهل. اين صغراي قضيه، اما كبراي قضيه در باره كبراي قضيه از آيه عموم تعليل را ممكن است بتوانيد ثابت كنيد كه اصابه به جهالت در اثر عدم تبيّن، اين درست است هر كجا عدم تبيّن باشد كار مختفي باشد و روشن نباشد براساس اقتضاي طبيعت كار برخورد به جهالت و سفاهت به وجود مي‏آيد. اما اين عموم تعليل مفهوم ندارد كه بگوييم اگر تبين كرديد اصابت به جهالت نمي‏كنيد اما اگر امر متبيّن نباشد اصابت به جهالت مي‏شود، يك مفهومي براي آن درست كنيد كه به اين صورت كه بگوييم هر كجا كه تبين صورت نگيرد و لازم نباشد اصابت به جهالت نيست. اين مفهوم است. چنين مفهومي نداريم، مي‏توانيم بگوييم كه تبين لازم نيست ولي اصابت به جهالت از جاي ديگري است. نه از طريق عدم تبيّن. چون عدم تبيّن علت منحصره براي اصابت به جهالت نيست. ممكن است از طريق ديگر هم اصابت به جهالت باشد. مطلب و مقصود شما در آن صورت ثابت مي‏شود كه عدم تبيّن علت منحصره براي اصابت به جهالت باشد. مثلاً اگر بگوييد «الخمر حرام لانّه مسكر» عموم تعليل است، هر كجا مسكر بود حرمت است اما مفهوم ندارد كه يك جايي مسكر نباشد و حرام هم باشد. مثل شئ نجس مسكر نيست اما حرام است. بنابراين اصلاً اين تعليل من حيث الكبري وقتي مي‏تواند نتيجه بدهد كه اين علّيت منحصره باشد و مفهومي در كار باشد اما علّيت منحصره نيست و مفهومي هم در كار نيست. عموم تعليل مطلبي است و مفهوم مطلب ديگري است. از عموم تعليل موضوعات هم سنخ را براساس مبدأ انسجام مي‏توانيد تحت عنوان عموم قرار بدهيد اما عموم تعليل دلالت بر نفي حكم از غير مورد خودش نمي‏كند. كه آن نياز دارد به تحقق مفهوم و علّيت منحصره. بنابراين دلالت آيه بر مطلوب كامل نيست.[3]

تحقيق
اما تحقيق اين است كه اصل اين دلالت قابل التزام نيست نه از جهت اشكالي كه گفته شد كه اشكالات بسيار هم دقيق بود بلكه از حيث قواعد اوليه، قواعد اوليه اين است كه از نصوص مخصوصا ازكتاب الله در بحث احكام فقط از ظاهر آيه استفاده كنيم. آن حكمي را كه آيه به طور واضح بيان مي‏كند كه حجيت ظهور براي ما در بحث احكام مطرح و معين است اما جايي كه از آيه قرآن با دقت عقل و با تعليل و با مقدمات عقليه مطلبي استفاده بشود در باب استنباط قابل التزام و محل توجه نيست. آن آياتي كه در جهت اثبات احكام شرع كاربرد دارد آياتي است كه ظهور در حكم داشته باشد اما آيه‏اي كه با دقت و تعليل و آن هم تعليلي كه در حدّ يك عموم با دقت‏هاي عقليه استفاده شود و بعد هم از عموم تعليل يك حدس اضافي بر نفي آنچه خارج از قلمرو تعليل است التزام به عمل بيايد با ظهور آيه قرآن بسيار فاصله دارد و قابل استفاده در بحث استنباط احكام از آيات نيست. بعد از كه اين سه دليل گفته شد در اين مرحله بحث ما تا به حال ادله را داشتيم در نهايت سيدنا الاستاد مي‏فرمايد: فتحصّل كه شهرت در فتوا اعتباري ندارد. نصوص روايي آن و اولويت هم آن و استفاده از عموم تعليل آيه نبأ هم به جايي نرسيد. اما در مقابل رأي‏اي است كه گفته مي‏شود شهرت در فتوا اعتبار دارد.

سوال:
پاسخ: اشكالي كه شد اين است كه اگر بگوييد  التزام به شهرت فتوايي موجب اصابت به سفاهت است يا جهالت به معناي جهل است، كه چند تا فتوا با هم ضميمه است، در خبر واحد كه مي‏گوييد اگر خبر واحد را تبين كرديد و خبر واحد معتبر بود، آنجا هم يك خبر است يك قول است، اينجا فتوا تراكم است آنجا به طريق اولي اصابت به جهالت مي‏شود. اما جواب اين است كه خبر واحد اولا اماره است، كشف ذاتي دارد و بعد از كه كشف ذاتي دارد اعتبار عقلائي دارد از سوي شرع و به توسط همين آيه و به توسط سيره عقلاء، اعتبارش ثابت شده است. حجيت خبر داراي يك اعتبار قطعي است. بنابراين آن اعتبار قطعي در اصول مفيد علم تعبّدي است و مفيد علم عقلائي است. آن را در اصول به آن جهل يا جهالت يا عدم علم اطلاق نمي‏كنند.



قول به اعتبار شهرت فتوايي
نظر امام خميني
اما قول به اعتبار امام خميني قدس الله نفسه الزكيه مي‏فرمايد: شهرت در فتوا به معناي اشتهار حكم بين فقهاي قدماء كشف مي‏كند از رضايت و رأي معصوم در حدّي كه شهرت آن قدماء كه وصلند سرمايه براي اعتبار اجماع هم در حقيقت همان است. و آن اجماعي را كه ما معتبر مي‏دانيم كه اجماع قدماء باشد وصل به اصحاب و تحت اشراف زمان معصوم آن شهرت كشف قطعي مي‏كند يا در حد اطمينان از قول معصوم بنابراين فقط شهرت قدماء نه شهرت متاخرين و شهرت قدماء بما هو قدماء كه تا زمان شيخ طوسي باشد اين شهرت در فتواي اين فقهاء فتوائي نيست كه به دور از دليل معتبر و رضايت معصوم باشد، بين اين اصحاب كه يك حكم اشتهار پيدا كند اين اشتهار در حقيقت مي‏شود اشتهار تقريري. يعني در حقيقت تقرير از معصوم اينجا وجود دارد. بنابراين اين شهرت در فتوا اعتبار دارد و آن اجماع آن نكته اصلي براي اعتبار جز اين نيست.[4]

نظر محقق خراساني
 اما محقق خراساني قدس الله نفسه الزكيه در انتهاي بحث پس از كه همان دو دليل شيخ انصاري قدس الله نفسه الزكيه را ذكر مي‏فرمايند و همان اشكالات را بيان مي‏كنند يك استدارك دارد، استدراك‏شان اين است كه مي‏فرمايد نعم اگر مدرك اعتبار بناي عقلاء باشد و آيه نبأ و نصوص و اجماع نباشد فقط بناي عقلاء باشد، درا ين صورت مي‏فرمايد بعيد نيست كه آن دليل اعتبار شامل اعتبار فتواي مشهور هم بشود. اعتبار براي شهرت فتوائي هم صادر بكند. براي اينكه بناي عقلاء آنچه كه اعلام مي‏كند اين است كه اماره اعتبار دارد. اماره يعني دليل عقلائي، اماره يعني دليلي كه يك كشف ذاتي عند العقلاء دارد و اين ديگر براساس وحدت سنخي براساس مبدأ انسجام هر كجا اماره باشد و صدق اماره بكند بناي عقلاء مي‏تواند برايش اعتبار خلق كند. روي اين تحليل خبر واحد اماره است، يك كاشفيتي دارد و بناي عقلاء آن اماره را اعتبار داده است. و همين طور فتواي مشهور يك اماره است، خود اين فتاوا هر كدام يك امتيازي است. امتيازي در كنار امتياز ديگر. تراكم امتيازات مي‏شود يك اماره عقلائي و داراي كشف، كشف از واقعيت حكم و كشف از حقيقت حكم. بنابراين بناي عقلاء اگر مدرك اعتبار خبر واحد باشد مي‏تواند فتواي مشهور را هم اعتبار بدهد. البتّه رأي ايشان را هم در نهايت مي‏فرمايد كه اثبات اين مطلب كار مشكلي است. اما بعد هم ايشان مي‏فرمايد: براساس بناي عقلاء اگر اين اماره مفيد ظن باشد يا مفيد اطمينان، عقلاء مي‏گويند اعتبار ندارد.

نظر شيخ صدرا
استادنا العلامه شيخ صدرا قدس الله نفسه الزكيه مي‏فرمايد: محقق خراساني با اين استدراك اعتبار براي فتواي مشهور اعلام مي‏دارد و ما از اين استدراك استفاده كنيم. يك نكته پاياني ايجاد كرد و آن اين بود كه اعتبار حجيت خبر از باب بناي عقلاء قابل اثبات نيست.

تحقيق اين است
 تحقيق اين است كه محققين بعد از ايشان مخصوصا محقق نائيني و سيدنا الاستاد و همچنين در بيان شيخ هم مي‏شود مطلب را يافت كه دليل اصلي براي اعتبار حجيت خبر همين بناي عقلاء‌است. منتها با مسلك جمع و تفريق از آيه قرآن و نصوص و اجماعات اگر استفاده بشود بگوييد به عنوان مويد اما برمبناي سيدنا الاستاد ادله‏اي كه تمام نيست كنار گذاشته مي‏شود فقط ادله درست را وارد مي‏كند. اما مسلك جمع و تلفيق اقتضاء مي‏دارد كه از آن ادله ديگر به عنوان مويدات استفاده شود و اما دليل اصلي بناي عقلاء است. بنابراين با توجيه محقق خراساني و با بيان صريح امام خميني تا به اينجا مطلب مورد اختلاف نظر قرار گرفت عده‏اي از صاحب نظران گفته‏اند فتواي مشهور يا شهرت فتوائيه اعتبار ندارد و عده‏اي يعني نظر بعضي از آراء هم اين شد كه شهرت فتوائي اعتبار دارد. اما پس از اين يك نكته را اضافه كنيد كه محقق خراساني هم اشاره فرمودند و در بيان امام خميني هم اشاره شده است

نكته: اگر شهرت موجب اطمينان شود معتبر است
 اما صاحب نظراني كه ردودي داشتند و نقد‏هايي داشتند بر شهرت فتوائيه آنها هم معتقدند بلا اشكال كه اگر شهرت فتوائيه باعث وثوق و اطمينان بشود قطعاً اعتبار دارد. با تصريحاتي كه سيدنا الاستاد دارند كه اطمينان علم تعبدي و علم عقلائي است. با توجه به اين نكته مي‏توانيم همان مطلبي را كه در اجماع گفتيم فقيه شناسي، فقيه شناسي نسبت به قدماء خيلي مهم است. ما كه يكي از فقهاء را خوب بشناسيم ذوب مي‏شويم در صورتي كه مي‏بينيم يك فقيه به نصوص احاطه دارد هم اكتسابي و هم عنايتي. و هم احتياط ديني‏شان در چه حدي است ورعش هم طوري است كه مستقيم مي‏تواند از مولي جواب بگيرد. قرب زماني هم دستش به دامن اصحاب است و اصحاب هم دستش به دامن مولي است. هنوز از نظر ظاهر نفس پر نور مولي پرتوافكن است. و تبحّر در اين حد و ورع در آن حد و قرب زماني، يك نفرش را كه خوب بشناسيد لذا مثال زدم كه بعد از شيخ طوسي مدتها فتوا نمي‏دادند. شناخت به يك فقيه ذهن آدم خيلي روشن مي‏كند. وانگهي شيخ مفيد كه ولي الفقهاء اگر بگويم مبالغه نباشد، اين فقهاء كه در حد مشهور بشود مشهور اين جمع. يك آدمي كه اين گونه آشنايي داشته باشد قطعاً اطمينان برايش حاصل مي‏شود. و اگر اطمينان حاصل نشود دو راه بيشتر ندارد يا شكّاك است و يا اطلاعاتش ضعيف است، نرسيده به جايي. راه دوم اين است كه بيش از حد دقت استدلالي به كار مي‏برد در اصول، اصول را از فقه جدا كار مي‏كند كه اين مسلك محقق نائيني و سيدنا الاستاد است. پس از حصول وثوق شكي در اعتبار نخواهد ماند و خوشبختانه در بحث‏هاي فقهي مي‏بينيم كه به شهرت فتوائي قدمائي اعتماد هم به عمل آمده است از سوي همين صاحب نظراني كه اشكال مي‏شود. قسم دوم شهرت روايي ان شاء‌الله فردا.


[1] حجرات/سوره49، آیه6.
 [2] اجود التقريرات، سيد ابوالقاسم خويي، ج 2، ص 99.
[3]  مصباح الاصول، سيد ابوالقاسم خويي، ج 2، ص 164.
[4]  تهذيب الاصول، امام خميني، ج 2، ص 424.