درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی
94/10/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادله اعتبار اجماع براساس مذهب اهل بیت
استدلال ابناء عامه نسبت به اعتبار اجماع بیان شد و نقد و بررسی شد و دیدیم که به وضوح آن ادله در جهت اعتبار اجماع به نتیجه نرسید. به طور طبیعی باید ادله اعتبار اجماع از منظر فقه اهل بیت بررسی بشود. در این رابطه به منابع و مصادر اصلی باید مراجعه کرد آنگاه به شرح ادله باید پرداخت.
رأی قدمای اصحاب
قدمای اصحاب در رأس شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: اجماع من حیث الذات حجیت و اعتبار ندارد و ملاک حجیت اجماع قول معصوم است. اگر قول معصوم وجود نداشته باشد تعبیر این است که جمع شدن و اجماع و اجتماع باطل است[1] . سید مرتضی علم الهدی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: «الصحیح فی حجیه الاجماع تعلیلاً و عقلاً اما تعلیلاً »علّت حجیت اجماع وجود قول معصوم است اگر قول معصوم در ضمن اجماع نباشد ادعای حجیت محال است از باب ایجاد معلول بدون علت. و اما عقلاً میفرماید که دلیل عقلی قطعی داریم که در هر زمان امام معصوم وجود دارد، حضور امام معصوم در هر عصر از معتقدات قطعیه ماست و این حضور لطفی است در تکلیف. حضور امام معصوم در هر عصر لطف خداست نسبت به تکلیفی که برای بندگانش اعلام میکند.[2] اینکه شنیده بودید یا خواندهاید قاعده لطف را در بیان شیخ انصاری سرچشمهاش اینجا بوده. بعد شرح بدهیم که لطف چیست و ارتباط تکلیف با لطف به چه صورت است در بیان شیخ انصاری و محقق طوسی. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: «الذی نذهب الیه» بعد از که آراء ابناء عامه را درباره حجیت اجماع نقل میکند میفرماید: آنچه که مذهب ماست این است که اجماع حجیتش وابسته به قول معصوم است. و معتقدیم که جمع نمیشوند فقهاء و اجماع صورت نمیگیرد مگر اینکه اعتبار دارد و این اعتبار به جهت حضور معصوم است برای اینکه در اعتقادات ما ثابت شده است که در هر زمانی و هر عصری امام آن عصر سلام الله علیه به عنوان ناظر و حافظ شرع وجود دارد.[3] و سید میفرماید که من این قضیه را در کتاب شافی شرح دادم و شیخ میفرماید که من این مطلب در کتاب تلخیص شافی شرح دادم، کتاب کلامی اوّل کتاب شافیه است و از مولفات سید و شیخ هم در همان مسلک و مشرب قرار داد کتاب شافی استاد خودش سید را شرح و توضیح داد به عنوان تلخیص الشافی. شیخ طوسی با سید هم شاگرد و استاد هستند و هر دو به درس شیخ مفید هم شرکت میکردند ولی سید جزء شاگردان اوّل بود و استاد شیخ طوسی هم است.
شرح قاعده لطف
محقق طوسی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب تجرید الاعتقاد با شرح اوّل که شرح اوّل تجرید علامه حلی است به نام کشف المراد، تجرید شاید بیش از چهل تا شرح دارد شرح اوّل همین شرح علامه است و شرح دیگری هم که بسیار دقیق است به نام شیخ قوشجی. و احتمالاً علامه حلی در زمان حیات محقق طوسی این شرح را نوشته، چون که در تاریخ هم عصر بودن محقق طوسی با محقق حلی ثبت شده که هم عصر بودند و بحثی داشتند بحث معروفی درباره قبله. علامه حلی هم که خواهرزاده محقق حلی است هم عصر آنها بوده شاید در زمان حیات ماتن شرح نوشته که از متانت بالایی برخوردار است و شاید اشراف خود محقق طوسی هم در کار بوده. در این کتاب مقصد سوم مسئله دوازدهم میفرماید: مذهب اهل بیت معتقدند که لطف بر خدای متعال واجب است. منظور از این واجب واجب کلامی است نه واجب فقهی. واجب کلامی یعنی ضرروی است قطعی است نه اینکه محققین حکم صادر کنند کشف میکند از یک ضرورت. معنای این وجوب از این قرار است که خدای متعال که ارحم الراحمین است«رحمته وسعت کل شئ» و خداوند متعال که فیاض مطلق است خدای متعال که ذو الفضل العظیم است با این اوصاف که گفته شد اوصافی است مختص خدای متعال در شکل نامتناهی. و آفریده خودش را دوست دارد. بر فرضی که محبت هم در نظر نگیریم رحمت و رأفت نامتناهی فیض مطلق اقتضاء میدارد که بندگان خود را هدایت کند. و در قرآن بخوانید «وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيل»[4] یا «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ»[5] تایید کتابی و وصف اعتقادی است. هدایت خدا بندگان خودش را به سوی مقام قرب است، سمت و سوی مقام قرب مصادیق دارد هر چیزی که مصداق برای حرکت به سوی قرب باشد میگوییم مقرب و هر چیزی از سوی مقام قرب منحرف و جلوگیری کند میگوییم مبعد. اقتضای لطف عنایت است نسبت به مقرّبات و کنار رفتن یا جداسازی از مبعدات. این معنای لطف شد وانگهی میفرماید: غرض خدای متعال این است که بندگان به عبودیت برسند. طبق نصّ قرآن «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»،[6] غرض عبودیت است، خدای متعال به این غرض آفریده است و کار بدون غرض و هدف که لغو است و برای خدای متعال محال.
فلاسفه گویند خدا در خلقت هیچ غرضی ندارد
در فلسفه میخوانیم به طور قطع خدای متعال هیچ غرضی ندارد میگویند خداوند بی نیاز مطلق و غنی علی الاطلاق «انما یحتاج الی الغرض الضعیف»، خداوند که قوی علی الاطلاق و غنی علی الاطلاق است غرض ندارد. غرض یک نوع احتیاج را اعلام میدارد. بنابراین خداوند غرض ندارد و از خلقت انسان به عنوان عنایت به بندگان، محبت به بندگان که مردم به کمال برسند. برای محبتی که دارد آفریده است و کمال و غرض مال خود انسانهاست. اینکه شنیدهاید دید فلسفه و کلام جاهایی که فرق دارد یکی از موارد اینجاست. کلام میگوید خدا غرضی دارد، غرض متعلق به خود ذات نیست، غرض غرض فعل خداست، فعل بدون غرض عبث است. و غرضی که ما فکر میکنیم برای ممکن وجهی دارد و غرضی که برای واجب فکر میشود وجه و صورت دیگری دارد مثل محبت است. محبت از طرف ممکن به چه صورت است خواسته دل، جذب قلب و محبّت از سوی خدای متعال به چه معناست؟ به معنای عنایت، بنده پروری و مهر را برای مردم در عمل ارائه کردن. یعنی از سر مهر، از سر رأفت مردم را میخواهد مورد عنایت قرار بدهد این میشود محبت. نه اینکه قلبی است و دلی و یک تمایلی در عمق آن دل به وجود بیاید تا یک جاذبه درونی آثاری از خود نشان بدهد. اینجا دیگر تحقیق یا حق رأی فلاسفه است یا رأی متکلمین به این کار نداریم فقط خواستم سوال را برایتان شرح بدهم که این دو دید از دو منظر است عدم غرض از منظر فلاسفه و غرض از منظر متکلمین.
نظر متکلمین درباره لطف
و اما قاعده لطف از منظر متکلمین به این صورت است که میفرماید: خدای متعال بشر را آفریده است برای عبادت، تکلیف برای بشر تعیین کرده است و این تکلیف کمک راه و نقشه راه و هدایت طریق میطلبد. و اگر این هدایت طریق نقشه راه معین بشود این لطف است. این کمک به تعبیر شیخ طوسی و این توفیق لطف است. و این لطف اینجا واجب میشود. برای اینکه اگر این لطف انجام نگیرد مستلزم نقض غرض میشود و رفته رفته تکلیف به محال و غیر مقدور. مثال میزند علامه قدس الله نفسه الزکیه که اگر کسی فردی را دعوت کند و بعد بداند که این مدعو راه را بلد نیست و نمیتواند بیاید در بیت داعی ولی دعوت کرده است. این نقض غرض است، غرض این است که دعوت شده بیاید و میداند که نمیتواند بیاید راه را نشان ندهد نقض غرض است. بنابراین از باب نقض غرض و از باب اینکه مطلب منتهی میشود به تکلیف ما لا یطاق لطف بر خدا واجب و ضروری است از باب حفظ غرض، از باب صحت تکلیف. این معنای قاعده لطف است.
نتیجه
اما مطلب دیگر این است که محقق طوسی قدس الله نفسه الزکیه و همین علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه کتاب تجرید مقصد پنجم مسئله اول میفرماید: وجود امام در هر عصر لطف است. کبرای قضیه هم لطف بر خدا واجب است یعنی ضروری است. و این هم قضیه کامل است «هذا لطف و اللطف علی الله واجب فحضور الامام فی کل عصر واجب». میفرماید لطف بودن وجود امام در هر عصر به عنوان صغرای قضیه یک امر ضروری است و ضرورتش از اینجاست که میفرماید از باب مثال یک رئیس و یک سرپرست و یک بزرگ خانواده چطوری اهل آن خانواده و مجموعه خودش را حفظ و حراست و هدایت و تربیت میکند همین طور این امت و این مردم و این مسلمانها به عنوان اهل یک عائله یک سرپرست عائله وجودش ضروری است که دست مردم را بگیرد و به سوی سلم و آرامش و دور از خطرات مطلق جسمی و روحی حفظ کند. این یک امر ضروری است عقلاً بنابراین بعد از که گفتیم وجود امام لطف است و لطف بودنش ضروری است کبرای قضیه هم که محفوظ است و صغری را منضم میکنیم به کبری این لطف است و لطف بر خدا واجب. بنابراین در هر عصری وجود و حضور امام واجب است. مویدی از کتاب و سنت: آیه قران سوره اعراف خدای متعال میفرماید: «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ»،[7] این آیه را شیخ کلینی در کتاب اصول کافی نقل کرده، سند هم ابتداءً درست به نظر میرسد. عبدالله بن سنان از امام صادق در تفسیر این آیه «قال هم الائمه».[8] پس آن لطفی که ما کلامی شرح دادیم در کلام متکلمین که آمده بود در کتاب خالق المتکلمین هم آمده است و اشاره شده است. اما روایت دیگر از کتاب اصول کافی موثقه اسحاق بن عمار عن ابی عبدالله علیه السلام «قال سمعته یقول ان الارض لا تخلو الا و فیها امام کیما ان زاد المومنون شیئا ردّهم و ان نقصوا شیئاً تتمّه لهم».[9] این همان اجماعی که امام در داخل مجمعین است را بیان میکند. حضور امام از منظر کلام و قاعده لطف و تایید از کتاب و سنت نتیجه این شد که در هر عصری امام عصر حضور دارد اگر فقهاء جمع بشوند نسبت به یک حکمی شیخ طوسی میفرماید: اگر یک امری بین فقهاء بدون خلاف تحقق پیدا کند و دلیل قطعی بر خلاف نباشد کشف میشود که معصوم قطعا در این جمع بوده و این قول معصوم است «والا وجب أن یعلنه لطفاً منه».[10] بنابراین قاعده لطف و بنای اجماع بر لطف و علت حجیت اجماع از باب لطف به طور کامل به نتیجه رسید اما تتمه و بحث تحقیقی که اجماع موجود کشف از قول معصوم به چه صورت باشد، محققین اخیر شیخ و محقق خراسانی و محقق نائینی و سیدنا الاستاد چه میفرمایند جلسه بعد.