درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی
94/10/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی ادلّه اجماع از طریق ابناء عامه
گفته شد که تمسک کردهاند به آیه «وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ»[1] که آن آیه بررسی شد گفتیم که از این آیه معنی اجماع استفاده نمیشود چه رسد اینکه دلیل بر حجیت اجماع باشد. رسیدیم به دلیل دومشان که عبارت است از حدیث معروف «لا تجتمع امتی علی الخطا» این حدیث معروف را به منابع مختلفی نقل کردهاند سند از سنخ آحاد است ولی ذکر در حدّ زیاد، یک شبههای است که دقّت کنید. بنابراین گفتهاند که این خبر در حد تواتر است. سننهای مختلف، مسندها جوامع روایی به طور متعدد این حدیث را نقل کردهاند در حدّ قابل توجهی اما طریق متعدد نیست، ذکر متعدد است. اعلام میشود که حدیث متواتر است و دلالتش هم بر مطلوب از این قرار است که امت بر خطا جمع نمیشود یعنی اجماع، اجماع که باب افعال است و افتعال آن میشود اجتماع، از یک بابند این اجتماع یعنی اجماع، اجماع امت خطاناپذیر است بنابراین اعتبار دارد اعتبار قطعی و این حدیث نتیجهاش این میشود که امت بما هی امت اگر اجماع بکنند قطعاً اجماعشان درست است و ثواب است و خطائی نیست. در نتیجه با آن سند متواتر و با آن اعلام تواتر در سند و وجه دلالت هم به این صورت نتیجه این میشود که دلیل بر اعتبار حجیت اجماع این حدیث نبوی متواتر است.
اما نقد دلیل دوم
اما نقد و بررسی به این حدیث: سید مرتضی علم الهدی قدس الله نفسه الزکیه کتاب ذریعه و شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه کتاب عده هر دو ردود و اجوبهای دارند که خلاصه فرمایش سید این است که حدیث دارای دو کلمه است که از مفردات این حدیث است و قابل توجه. کلمه اوّل از مفردات حدیث کلمه امت، «لا تجتمع امتی»، منظور از امت چه باشد، ابهام و اجمال دارد. تمامی امت من البدو الی الختم از صدر اسلام تا پایان دنیا امت این باشد، اگر این باشد که اوّلاً ممکن نیست اجتماعشان بر حسب واقع و براساس حکم عقل. عقلا قابل احصاء نیست واقعا از بدو رسالت تا پایان دنیا که گفته میشود پنج میلیارد سال نوری تخمین میشود امکان ندارد. اولاً که امکان ندارد و ثانیا اگر امکان داشته باشد منظور از امت کلّ امت باشد با مدعای شما تطبیق نمیکند، مدعای ابناء عامه این است که اجماع امت در هر عصری. و ثانیاً اگر بگوییم منظور از امت امت یک عصر است یا امت خاصی است یا مومنین از مومناند دلیل میخواهد که ندارید. پس خود این کلمه گویا نیست، این کلمه ابهام دارد. کلمه دوم الخطأ، خطأ چه باشد؟ یک نکره است، همه خطاها اصلاً خطائی وجود ندارد که برای همه افراد که این میشود عصمت برای همه و شما خودتان ملتزم به عصمت انبیاء نیستید چه رسد عصمت کلّ امت. و اگر بعضی از امت باشد که شما به عصمت آن اعتماد داشته باشید باید پیدا کنید. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: امت که ابهام دارد و روایتی که «لا تجتمع امتی علی الخطأ» میفرماید گویا عصمت را برای امت اعلام میکند و این امتی که عصمت داشته باشد باید ائمه آل البیت باشد. که محقق قمی میفرماید: حدیثی که اینها آوردهاند فقط با مبنای مذهب اهل بیت تطبیق میکند «لا تجتمع امتی علی الخطأ» یعنی معصوم در آن است. توجیه دیگری ندارد فقط با روش و منهج فقهای اهل بیت تطبیق میکند. ادامه فرمایش شیخ با اضافات و توضیحات از این قرار است که روایت خبر واحد است اعتبار سندی ندارد، و اگر حجیت برای اجماع ثابت بشود باید به واسطه دلیل قطعی باشد. این دلیل قطعی نیست. خودش اعتبار ضعیفی دارد نمیتواند برای اجماعی که یکی از ادله اربعه است اعتبار ثابت کند.[2]
فرق بین ذکر کثیر و طرق کثیر
اگر میگویید که نقل زیاد شده است، جواب: ذکر زیاد شده است ثبت زیاد شده است بروید مراجعه کنید طریق متعدد نیست. فرق است بین ذکر حدیث در منابع کثیر و ورود حدیث از طرق کثیر. تواتر آن است که از طرق کثیر وارد بشود نه اینکه در منابع کثیر ذکر بشود. تواتری درکار نیست. مضافا بر این، این حدیث یک متن ندارد سه تا متن آمده. ترمذی همین متن را نقل میکند «لا تجتمع امتی علی الخطأ» ابن ماجه قزوینی متن دیگری را نقل میکند «لن تجتموا علی الضلاله» از گذشته خبر میدهد دلیل بر اجماع نمیشود و نفی خطاء نیست و نفی ضلالت است این اصلاً با اجماع ارتباط ندارد بلکه مربوط به هدایت و ضلالت است. امت امت هدایت است نه امت ضلالت. ربطی به اجماع ندارد. متن سوم این است که میگوید «ان الله لا یجمّع امتی علی الخطا»، خبر از آینده میدهد در مجموع با این اختلاف در متن و با این دلالتهای مختلف و متشتّت مطلبی که مورد ادعاء است استفاده نمیشود. 1. عدم اجتماع در گذشته بر ضلالت، 2. عدم اجتماع بر خطا، 3. خداوند امت را بر خطأ جمع نمیکند. خبر از لطف خدا میدهد ربطی به اجماع ندارد. با این مدالیل مختلف و متون متشتّت چیزی در جهت اثبات مدعا به دست نمیآید. مضافا بر این که متن بسیار معروفشان این بود که «لا تجتمع امتی علی الخطا» به این کلمه «تجتمع» دقت کنید کلمه «تجتمع» فرق دارد با اجماع. اجماع گفتیم که اتفاق آراء است نه تجمع ابدان، «لا تجتمع» یعنی ظهور دارد بر اینکه جمع بالابدان نمیشود بر خطا که جهتش جمع در قضیه غدیر است. «لا تجتمع امتی علی الخطا» اجماع اتفاق آراء بود، نتیجه اتفاق آراء میشد اجماع آراء، «اجماع الآراء تجتمع الابدان» نیست. اصلاً این «تجتمع» ظهورش پیداست که در جمع شدن ابدان است یا مجموعهای از مسلمانها اگر یک جا جمع بشوند این جمعیّت کثیری از مسلمانها که به عنوان یک امت به حساب بیاید جمع شوند اینها بر خطا جمع نمیشوند که مثال بارزش هم جمع شدن مراسم عید غدیر است. با این توضیحاتی که داده شد حدیث «لا تجتمع امتی علی الخطأ» به هیچ وجه اعتبار اصلی که ندارد دلالتش کامل نیست و استناد به این حدیث در جهت اثبات اعتبار برای اجماع به نتیجه نرسید.
سه مسلک عامه و نقد آنها
نها
در مجموع شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه مسالک ابناء عامه را از منابع مختلف المحصور، المتسصفی، المنقول، الاحقان از همه این منابع اعلام میکند که سه مسلک دارند ابناء عامه: مسلک اول که مسلک ابی داود اصفهانی است که از روسای ظاهریّه است میگوید اجماع اصحاب اعتبار دارد. مسلک دوم مسلک مالک است که میگوید اجماع اهل مدینه اعتبار دارد، مدینه «تزیل الخبث» میگوید خود مدینه یا اهل مدینه خبث و خباثت را ازاله میکند و از آن حدیث یا از آن ضرب المثل این مطلب را به دست میآورند که اجماع اهل مدینه اعتبار دارد. مسلک سوم اجماع علمای یک عصر که مجتمع بشوند دارای اعتبار است. اما نقد و بررسی که به عمل آوردهاند شاید بهترین و مختصرترین نقد در این باره بیان علامه حلی که میفرماید: اگر منظور از اصحاب کلّ اصحاب باشد که قطعاً درست ا ست امیرالمومنین اوّل الاصحاب و افضلهم ولی واقعیت این است که در اجماعات مدعی از سوی ابناء عامه اتباع اهل بیت و خود اهل بیت اشتراک نداشتند. و اگر اصحاب کامل نباشد بعضی از اصحاب باشند که خودشان میگویند مثل هفت نفر سقیفه به هیچ وجه و از هیچ ناحیهای اعتبار ندارد نه تجمّع امت است و نه از اهل بیت است و نه کلّ اصحاب است، دلیل اعتبار ندارد. و همین طور اهل مدینه منظور از اهل مدینه کلّ اهل باشد که اهل اجماع نیستند عوام و جاهلند. اگر علماء و اصحاب باشد کلّ الاصحاب است فهو المطلوب، بعض الاصحاب است لا اعتبار له.[3] در این رابطه میفرماید: اجماع هر عصر اعتبار و حجیت دارد. اجماع علمای هر عصر که اعتبار و حجیت دارد ادعائی است تا حدودی مقبول که با ساختار اجماع تطبیق میکند. منتها این اجماع شکلش اجماع است که فقهای یک عصر اجماع بکنند به طول کامل درست است. اما باید دقت کرد که رمز اصلی درباره اعتبار این اجماع چیست؟ بر مسلک شما اعتبار ثابت نمیشود. شما میگفتید آیه قرآن و روایت، آیه قرآن و روایت دلالتش کامل نیست. پس اصل شاکله تا حدودی درست است که شاکله اجماع است اما دلیل اعتبار کامل نبود. فرمایش محقق قمی میشود که حدیث یا شاکله ما را هدایت میکند به جایی که مطابق باشد با مسلک فقهای اهل بیت. اما در ادامه بحث صحبت از اجماع اهل البیت به میان میآید که در اقسام گفته بودم. اجماع اهل البیت بین ابناء عامه در کتب اصولی عامه بسیار برجسته و حساس مطرح است. ما به اجماع اهل بیت تقریباً در حد قابل توجهی بحث و بررسی یا ذکر و استناد نداریم ولی ابناء عامه کتاب احکام آمدی که یکی از بهترین کتب اصولی ابناء عامه است و من تقریبا مثل آن در عامه ندیدم کتاب فقهی ابناء عامه مثل المغنی که بهتر از مغنی دیده نمیشود و در اصول بهتر از الاحکام که بسیار مستند و گویا با نجفیها هم ارتباطی داشته است. این کتاب مثلاً قیاس را ما اینجا دیدیم در آنجا که مراجعه کردیم قیاس را که بحث میکنند تقریباً با تنقیح مناط تطبیق میکند، بسیار دقیق. همان جا برخوردم که به اجماع اهل بیت اشکال میکند. چون اجماع اهل بیت که درست بشود خلافت از اساس منتفی است. دیگر خودشان به شهادت تاریخ اعتراف دارند که اهل بیت اجماعاً بر خلاف نصّ ابی بکر در سقیفه بوده است. اما علامه حلی که در کتابهایش هم پیداست که در عصر علامه حلی و حله و بغداد آن روز معرکه الآراء بوده است علمای قدر ابناء عامه در آن روزگار بودهاند و علامه حلی با محقق حلی هم بحثشان که با آنها است بحث و مشاجرات از نزدیک در جریان بوده است. علامه حلی در تهذیب الاصول میفرماید: اما اجماع اهل البیت اعتبارش قطعی است براساس آیه قرآن «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ»،[4] خطأ و خلاف از مصادیق رجس میشود و باطل میشود، خداوند همه شبهات باطل و همه انحرافات امکانی را از اهل بیت و از شأن اهل بیت دور ساخته است. در دلالت آیه که اشکالی نیست و در معنای رجس هم شبههای نیست. اگر اشکال بشود به اصطلاح که اهل بیت ازواج هم هستند ازواج معصوم نبودند بنابراین این آیه صدر و ذیلش با هم تطبیق نمیکند و به مشکل برمیخورد. جوابش را علامه حلی داده است که در آیه که ازواج آمده ضمیر ازواج مونث آمده در اهل بیت ضمیر مذکر آمده مخصوصاً اهل بیت است. از ضمائر پیداست که ازواج به این محدوده نیست. مضافا بر این در منابع معتبر خودتان هم آمده است که اهل بیت همین خمسه طیبه است.
آیه تطهیر سوال مقدر است
یک نکته دیگر و آن این است که در آیه تطهیر سوره احزاب قبل از «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ» خطاب به ازواج است، آیه تطهیر که گفته میشود دوباره شروع میشود خطاب به ازواج، مخاطب میشود زنان پیامبر. این وسط اهل بیت آمده سرّش یک جمله معترضه است جمله معترضه دفت و دخل مقدر است صحبت از ازواج بود و معلوم بود که لحن خطاب عصمتی در کار نبود، توصیه بود تذکرات بود، مثل زنهای دیگر نیستید حواستان جمع باشد و با حجاب خوبی باشید که گناه شما خطرناک میشود. موعظهای که برای افراد غیر معصوم میشود. موعظه که نسبت به ازواج آمد یک سوال مقدر شد که خب پیامبر ازواجش را این جوری میگوید اهل بیتش چه جوری میشود؟ جواب سوال مقدر گرفت، اهل بیت نه، اهل بیت حسابش جداست یک جمله برای اهل بیت گفت دوباره متن را ادامه داد این ذوق تفسیری است. اهل چه میشود؟ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» با آن صدر و ذیلی که پیامبر توصیه میکند که حواستان جمع باشید اجتناب کنید آنها با تطهیر تطبیق نمیکند آنها با عصمت تطبیق نمیکند. خب در نتیجه اجماع اهل البیت حجیتش قطعی است.
اشکال عامه به اجماع اهل بیت و نقد آنها
ابناء عامه که به خاطر خلافت ابی بکر میگویند اجماع اهل بیت اشکال میکنند و خلاصه اشکالشان این است که این اجماع نیست، پنج نفر صدق اجماع نمیکند. اجماع نیست. نقض آن که اگر اینجا فرض ندارد آنجا هم هفت نفر. و ثانیاً این پنج نفر مهبط الوحیاند اهل بیت پیامبر براساس توصیه پیامبر در حدیث ثقلین «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»، این عترتی اعتبار دارد اجماع میگویید اجماع پنج نفره شد اجماع نمیگویید خود عترت میگویید اعتبارش قطعی است. بنابراین مخالفت اهل بیت با خلافت ابی بکر که یک واقعیت قطعی تاریخی است. لذا خلافت ابی بکر فقط یک خلافت سیاسی است و اعتبار شرعی و دینی من الاساس ندارد. خلافت غصب شده است و خلافت از آن مولی امیرالمومنین بوده است به نصّ غدیر و غاصبان آمدند به عنوان خلیفه که خلیفه پادشاه است که وارثش آمده است آل سعود تا به اینجا ادامه پیدا کرده است و اساسش باطل است براساس اجماع اهل بیت. بنابراین اجماع بر مسلک ابناء عامه اصلاً اعتبار ندارد و اما براساس مسلک امامیه اجماع اعتبار دارد نقلاً و عقلاً که ان شاء الله ریشه کلامی آن را از تجرید نقل کنیم و ریشه روایی آن را از اصول کافی نقل کنیم و بعد تطبیق بکنیم به اجماعی که در بین فقهاء است. ما میگوییم اجماع حجت است و بعد از طرف دیگر میگوییم قطعاً آقا امام زمان باید بین مجمعین باشد چطوری میگوییم، ما که احساس نمیکنیم. شرحی را برای شما ان شاء الله از قدماء ذکر میکنیم که همین اجماعات حجت است و براساس مقدمات کلامی قطعی امام زمان ناظر بر احوال و اعمال پیروان مخصوصاً فقهاء هستند.