درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

94/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جمع بندی بحث حجیت قول لغوی

با توفیق خدای متعال عنایت شد که بحث حجیت قول لغوی را مبسوط بررسی کنیم و در نهایت به این نتیجه برسیم که حجیت قول لغوی یک امر درست و مورد توافق و مورد عمل فقهاء است. حتی آن دسته از فقهاء که حجیت قول لغوی را تایید نمی‌کنند عملاً به قول لغوی مراجعه می کنند که نمونه‌ها زیاد و فراوان است.

 

نکته: نظر نهایی شیخ انصاری

در جمع بندی رأی نهایی شیخ انصاری حجیت قول لغوی است. می‌فرماید: «لکن الانصاف أن مراجعات الی اللغه لا تحصی»[1] بعد از که ادله حجیت قول لغوی را نقد کردند در پایان متن دلیلی بر عدم حجیت قول لغوی ارائه نکردند فقط نسبت به اتفاق و نسبت به قول اهل خبره که تعرض کردند نقل‌هایی نسبت به اتفاق داشت و قول اهل خبره را هم رد نکردند در نهایت می‌فرماید: لکن الانصاف با همه این حرف‌ها انصاف این است که مراجعات به لغت و استفاده از لغت در فقه ما لا یحصی است قطع نظر از ادب و علوم دیگر. مثلاً درباره وطن، تمر، فاکهه، کنز، معدن، غوص موضوعاتی است که در فقه احکامی دارد و برای حدود و ثغور و خصوصیت‌های این موضوعات به لغت مراجعه می‌شود. و بعد می‌فرماید این مراجعات با اتفاقات مستفیضه، که منظور از آن اتفاق‌هایی است که درباره مراجعه به لغت اعلام شد. می‌فرماید: این مراجعات با آن اتفاقات مستفیضه کافی است در مطلب. درباره حجیت قول لغوی کفایت می‌کند. بنابراین رأی و نظر شیخ انصاری برابر با رأی قدماء بر این است که قول لغوی حجیت و اعتبار دارد. این واضح است چنانکه محقق نائینی که حجیت قول لغوی را انکار می‌کند این رأی شیخ را مورد نقد قرار می‌دهد. غرضم از ذکر این نکته این بود که رأی شیخ درباره حجیت قول لغوی قطعی و روشن است.

 

نظر محقق خراسانی

و اگر با یک دقت‌ها و ریزبینی‌های خاص مربوط به متن خود کفایه الاصول هم مراجعه کنیم در نهایت که محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه آنجا که بحث از فائده لغت مطرح می‌کند ضمن کلمات بسیار ظریف و اشارت‌ها اعلام می‌کند که برای قول لغوی اعتبارمّائی وجود دارد که می‌فرماید مراجعه به قول لغوی خالی از فائده نیست و ممکن است با مراجعه قطع به معنا حاصل بشود که این یک اشارت مّا است بعد می‌فرماید ممکن است ظهور از مراجعه به قول لغوی به دست بیاید. این همان اعتبار قول لغوی است منتها با سبک کفایه خیلی لطیف و ظریف. حجیت قول لغوی ثابت و مورد تایید قدماء و تصریح شیخ انصاری. این مطلب کامل شد.

 

بحث اجماع و تعریف و اقسام

یکی از مهم‌ترین بحث‌هایی که باید حقّش اداء بشود و نکته‌های جدیدی اضافه بشود بحث اجماع است. اجماع را قدماء سید مرتضی و شیخ طوسی تا علامه حلی به طور مستقل مطرح می‌کنند همچنین محقق حلی. ازکتاب ذریعه تا عدّه تا تهذیب الوصول و تا معارج الاصول که کتاب محقق حلی است. به طور مستقل معنای اجماع و ادله اعتبار اجماع و اقسام اجماع. اما متاخرین یعنی صاحب نظران اصول بعد از تطور اجماع را مستقل بحث نکرده‌اند بعد از حجیت قول لغوی عنوان می‌شود اجماع منقول، اجماع منقول زیرمجموعه حجیت خبر بحث می‌شود. منتها چون اجماع است و اصول است پس از طرح عنوان بحث اجماع را مورد توجه قرار دادند. بر سبک قدمای اصحاب اجماع مستقل بحث می‌شود. بحث اجماع، 1. تعریف، 2. جایگاه، 3. سابقه تاریخی، 4. اقسام، 5. ادله اعتبار در این پنج فراز بحث می‌کنیم.

 

تعریف اجماع

اجماع در لغت که معلوم است مصدر باب افعال و مادّه کلمه‌اش جمع کردن است و فراهم کردن آراء. و اما در اصطلاح اصول توافق کلّ فقهاء درباره یک حکم شرعی است. مستند کنیم محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب معارج الاصول می‌فرماید: اجماع لغتاً به معنی اتفاق است و در اصطلاح فقهاء عبارت است از اتفاق «من له اهلیه للفتوا».[2] اتفاق نظر بین اهل فتوا. محقق قمی قدس الله نفسه الزکیه کتاب قوانین جلد 1 بحث اجماع می‌فرماید: اجماع در لغت به معنی اتفاق است و در اصطلاح عبارت است از اتفاق خاص یعنی اتفاق علماء. به طور کلّ اجماع جمع شدن و تراکم آراء فقهاء است. این تراکم آراء فقهاء مراحل دارد که برای تعریف یک موضوع موضوعات هم سنخ و موضوعات مشابه ذکر بشود تعریف کامل‌تر می‌شود. پس از که گفته شد اجمالا اجماع عبارت است از تراکم آراء. تراکم آراء دارای مراحلی است از ابتداء از حدّاقل که شروع کنیم به این ترتیب است: 1. شهرت، 2. شهرت عظیمه، 3. نفی خلاف، 4. اجماع، 5. تسالم، 6. ضرورت.

 

سوال:

پاسخ: حجیت ظواهر از مجموعه بحث امارات است که ظهور حجیت دارد. ولی بحث اصول ما یک عنوان کلی دارد حجج و امارات و در ضمن بحث ظهورات الفاظ کتاب و سنت بعد حجیت قول لغوی آمد که از حجج و امارات می‌شود. بعد بحث اجماع می‌آید که این هم از حجج و امارات می‌شود یا نمی‌شود. می‌گفتیم تعریف اجماع که تراکم آراء بود به تعبیر شهید صدر قدس الله نفسه الزکیه اوّلین مرحله شهرت بود، منظور از شهرت و اشتهار همان معنی عرفی آن در اصول به کار می‌رود یعنی یک حکمی که پیش فقهاء اشتهار داشته باشد. اشتهار عرفی است ولی اگر شهرت یک حکم در حدّی بود که یک حکم را اکثریت تایید می‌کردند و مخالفش در اقلیت بود این می‌شود شهرت و اگر حکم در حدی بود که اکثریت قابل توجهی اکثریت عظیمی آن حکم را تایید کرد و در برابر آن رأی مخالف شاذ و نادر بود این شهرت می‌شود شهرت عظیمه. سوم نفی خلاف، اگر یک حکمی را محققی ملاحظه کرد دید عده‌ای از فقهاء موافقند و بعد عده‌ای را نتوانست بررسی بکند اما خلافی در وادی تتبع دیده نشد اظهار نظر مخالفی ثبت نشده بود این گونه تراکم آراء گفته می‌شود نفی خلاف و به تعبیر محقق قمی به این تراکم آراء که یا نفی خلاف گفته می‌شود اجماع سکوتی. از اینکه بالاتر برود محقق و پژوهشگر تمام آراء صاحبنظران را بررسی بکند در یک مسئله و به طور مشخص توافق آراء صاحب نظران یعنی اهل فتوا را در یک حکم مشخص به دست بیاورد می‌شود اجماع. که می‌فرماید «ما اجد خلافا فیه بل الاجماع». و اما توافق آراء اگر اوج گرفت و واضح شد و روشن شد قطعی شد و در حد بالایی از تایید و اتفاق قرار گرفت هیچ گونه شبهه‌ای مطرح نبود در این صورت گفته می‌شود تسالم. تسالم برگرفته از امر مسلم است، یک امر که مسلم شد به آن می‌گوییم تسالم. برمی‌خورید که می‌گویند ارسال مسلم یا مسلّمات مرسله اینها مشتقات تسالم است تسالم در اصطلاح فقهاء کم و بیش دیده شده اما سیدنا الاستا د قدس الله نفسه الزکیه عنوان تسالم را برجسته سازی کرده است امر مسلم. از تسالم و مسلّم بودن یک درجه بالاتر برود ضرورت، منظور از ضرورت این است که یک حکم با اصل مذهب و دین گره خورده است. که نیازی به بحث و تحقیق و اختصاصی به عالم و غیر عالم ندارد.

 

فرق تسالم و ضرورت

فرق تسالم با ضرورت این است که تسالم اختصاص دارد به اهل فتوا و فقهاء بین این مجموعه است و ضرورت بین همه اهل علم می‌تواند به عنوان ضرورت باشد.

 

سه قسم ضرورت

ضرورت سه قسم است: ضرورت فقهی، ضرورت مذهبی و ضرورت دین. ضرورت فقه آن است که یک حکم بین محققین و مبتدئین واضح و روشن باشد می‌شود ضرورت فقه مثل اشتراط عدالت در امامت جماعت. و ضرورت مذهب آن است که یک امر واضح و مسلم باشد بین علماء، مجتهدین، مبتدئین و مقلّدین. مثل وجوب تقلید از مجتهد و ضرورت دین هم که معلوم است مثال معروفش اعداد فرائض یومیه از ضرورت دین بین فریقین است. با این توضیح معلوم شد که اجماع جایگاهش کجاست.

فرق اتفاق و اجماع

فرق اتفاق و اجماع چه می‌شود؟ از نظر لغت اجماع هم اتفاق است و اما اجماع اختصاص دارد به آراء فقهی و فقهاء. اتفاق مطلق توافق آراء است. بنابراین نسبت می‌شود اعم و اخص مطلق. و اما در اصطلاح فرق بین اجماع و اتفاق این است که اتفاق در امور عقلیه و غیر احکام است و اتفاق نظر بین اهل معقول و اتفاق نظر بین اصولیین را هم در بحث اصولی اصطلاحا اتفاق می‌گوییم نه اجماع، چون اجماع اختصاص دارد به اتفاق آراء نسبت به حکم.

 

سوال:

پاسخ: فرق بین ضروری و نظری در اصطلاح منطق و فقه، ضروری و نظری در منطق و فلسفه و اجتهادی یا استدلالی در فقه. در فقه ضرورت در برابر مفهوم و مطلبی قرار می‌گیرد که نیاز به استدلال دارد که به آن می‌گوییم امور اجتهادی. لذا آن احکامی که ضروری بود نیاز به فحص ندارد تقلید نمی‌خواهد اینها اجتهادی نیست. و ضروری در منطق و فلسفه آن است که تصورش برای تصدیقش کافی است و نظری آن است که برای تصدیقش باید دلیل اقامه کنید و واسطه در اثبات یا کبرای قیاس باید بیاورید تا نتیجه به دست بیاید.

 

سابقه تاریخی

جایگاه تاریخی اجماع بعضی از محققین گفته‌اند که از سقیفه بنی صاعده آمده اصرار هم دارند. ولی ما می‌گوییم که جایگاه اجماع در متون روایی از کلام ائمه استماع شده. بقیه بحث برای فردا.


[1] فرائد الاصول، شیخ انصاری، ج1، ص76.
[2] معارج الاصول، محقق حلی، ص125.