درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

94/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی قبح فعل متجری به

ادله قائلین به قبح فعلی و جواب آن

گفته شد که قائلین به قبح فعلی ادله ای دارند که عبارت بود از اجماع و بنای عقلاء و حکم عقل و روایت. همه این ادله بررسی شد و دیدیم که به نتیجه نرسید. اجماع را گفتیم که حاصل نیست بلکه اجماع محقق نیست. مضافا بر آن مسئله عقلیه است، اجماع در مسائل شرعیه و امور تعبدیه زمینه دارد. اما اجماع در مسئله عقلی راه ندارد. مسئله عقلی تابع مدارک خودش است که براهین باشد یا تحسین و تقبیح. اگر همه فقهاء اجماع بکنند که علت و معلول در کار نیست، علت و معلول راه خودش را ادامه می دهد به اجماع اعتناء نمی کند. دو وادی غیر مرتبط با هم هستند. بحث عقلی و بحث اجماع، اجماع از ادله تعبدیه است و مسئله عقلیه از سنخ معقول است، تابع معاییر معقولی. رسیدیم به روایت «القاتل و المقتول کلاهما فی النار سئل یا رسول الله ما بال المقتول قال لأنه أراد قتل صاحبه»[1] حدیث در تهذیب و معروف است و در جامع معتبر روایی هم ذکر شده و فقهاء هم به این حدیث استناد می کنند. بنابراین اعتبارش در یک حدی است که لا بأس به. دلالت آن در چه حدی است؟ محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: عمده در اخبار و روایات مربوط به این مسئله همین روایت است. که روایتی است که متنی دارد که توجیه و فهم آن کار مشکلی است. استفاده از روایت به این صورت است که قاتل که فعل انجام داده در نار و آتش است، مقتول اقدام کرده است و تجری صورت گرفته است. اقدام کرده است به قتل، هرچند قتل انجام نشده، اقدام به فعل حرام و در صورتی که آن فعل حرام انجام نگیرد می شود تجری، بنابراین تجری صورت گرفته و این تجری هم عقوبت دارد و عقوبتش هم معلوم است. تصریح شده است در روایت که قاتل و مقتول «کلاهما فی النار». بنابراین براساس این حدیث شریف اعلام می شود که تجری قبح فاعلی دارد مضافا بر آن قبح فعلی دارد و الّا عقوبت برای یک سوء سریره معنا و مفهومی ندارد. و در اینجا می بینیم دقیقا تجری صورت گرفته و براساس این تجری عقوبت هم اعلام شده است. اگر سوال بشود که این تجری که عقوبت داشته باشد از چه باب است، خود سوء سریره این آثار را دارد یا یک شئ دیگری در اینجا وارد می شود که آن باعث عقوبت می شود. خود فعل متجری به که فرض ما این است که انجام نگرفته این نیاز به توجیه دارد که در قسمت بعدی بحث به اش تذکر داده می شود. اولا این حدیث سندش لا بأس به بود و دلالتش هم کامل بود. جواب این حدیث را محقق نائینی در شکل کامل بیان کرده است، آنچه تتبع به عمل آمد جواب کامل تر از آن برنخوردیم. می فرماید: آنچه که از دلالت این حدیث استفاده می شود این است که براساس این روایت حرمت قصد معصیت با اقدام به انجام فعل محرم واقعی خواهد بود. قصد است، اقدام است، متعلق قصد هم فعل محرم واقعی که قتل است. پس تجری به معنایی که عمل محرم خیالی باشد نیست. مخالفت فعل محرم خیالی نیست، چنانکه در قتل مومن اقدام به قتل انجام شد و در واقع مهدور الدم بود. پس اقدام بود به عمل محرم خیالی، اینجا فردی است و فرض هم این است که آن فرد مهدور الدم هم نیست. اقدام کرده است به فعل محرم واقعی. این اقدام با این خصوصیت حرام است و این حرمت از نص این حدیث استفاده می شود. فقط به همان مقداری که حدیث دلالت دارد ما اکتفاء می کنیم. یک سوال مقدر را هم جواب می دهیم که قاتل و مقتول از لحاظ عمل فرق دارد چرا هر دو مساوی به واقع شدن در آتش جهنم باشد. آن یکی قتل نفس کرده و آن دیگری قصد قتل نفس کرده است، چطور می شود این را با عدالت و با واقعیت تطبیق کنیم. عدل مکتب عدلیه به چه صورت بتواند این را توجه کند که قاتلی که قتل نفس کرده و شخصی که اقدام به قتل کرده دو تا مثل هم در آتش جهنم بسوزند. جواب: وارد شدن در جهنم یک مرحله اول است، جهنم و بهشت مراتب دارد. فقط به حد اقل ورود نار مشترک اند اما قاتل شخص محقون الدم جزاء و مجازات جدایی در همان داخل جهنم دارد که بودنش در جهنم استمرار خواهد داشت. و این فرد دیگر ممکن است در جهنم برود و در مدت کوتاهی آن مرحله را طی کند و بیرون بیاید. بنابراین آن اشکال با توجه به درجات عقاب حل است و ایجاد مشکل نمی کند.[2]

سوال:به نحوی تایید شد که تجری استحقاق عقاب دارد،

پاسخ: ما گفتیم این تجری آن تجری که شما ادعاء می کنید. تجری که محل بحث است، تجری است که نسبت به فعل محرم خیالی صورت گرفته است و اما تجری که به فعل محرم واقعی صورت بگیرد شخص بوده آنجا، مهدور الدم هم نبوده اقدام هم شده، بنابراین هم می توانیم که یک مرحله از فعل است. و ا ین تجری آن تجری نیست. این تجری براساس نص و براساس اهمیت قتل نفس خصوصیتی دارد. مخصوصا در این رابطه حرمت فقط در این مورد ثابت است. این برای اثبات یک حکم کلی و آن قبح فعلی برای مطلق تجری کاری از پیش نمی برد. بنابراین حاصل جواب این است که این حدیث فقط شامل مورد خودش است، عقوبت را در همین جا ثابت می کند و حرمت را هم در همین مورد ثابت می کند. حرمت اینجا نسبت به اصل فعل قتل نیست تا قبح فعلی را اعلام کنید. حرمت نسبت به قصد، عزم، جزم اقدام و آن نسبت به محرم واقعی و ربّما جزء و سبب برای تحقق قتل که در ضمن کلام گنجانده شده است. جزء سبب برای انجام قتل. پس این مورد یک خصوصیت دارد، حرمتش براساس نص از این باب است و انجام این فعل حرام که عقوبت دارد برای اینکه این فعل حرام است دارای یک حرمت شرعی و حتی عقلایی می تواند باشد و این نمی تواند قبح فعلی را برای تجری به طور کامل ثابت بکند. اختصاص به مورد خودش دارد. بلکه می توانیم بگوییم اینجا که قبح تجری قبح فعلی در ابتداء می نماید، اگر خوب دقت کنیم در حقیقت قبح فعلی مربوط به تجری مورد بحث نیست بلکه مشابه به تجری مورد بحث ماست. چون تجری مورد بحث ما مخالفت فعل محرم خیالی است نه مخالفت فعل محرم واقعی. روایت جوابش از سوی محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه با توضیحاتی که اضافه شد به طور کامل اعلام شد.

 

نظر شیخ انصاری

اما در ادامه شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: بعد از ردّ این ادله اشارت هایی دارد به دلیل و بعد می فرماید: تحقیق این است که تجری در همه موارد خودش فرق نمی کند، یعنی قبح فاعلی دارد یعنی بالوجوه و الاعتبارات نیست. فرق نمی کند، در همه موارد خودش و در همه اقسام خودش حداقل تجری سه قسم است: 1. قصد مجرد و خالی از عمل. 2. قصد با عزم و جزم و اراده عمل و انجام بعضی از مقدمات. 3. تجری قصد مخالفت و انجام کار. پس تجری به جمیع اقسام خودش که دارای سه قسم است، فرق نمی کند همان قبح فاعلی است بلا اشکال اما قبح فعلی داشته باشد فیه اشکال. اگر بخواهید رأی شیخ انصاری را دقیق بفهمید، یک مطلبی را مشهور از رسائل برداشت می کنیم و یک مطلبی را از دقت. آنچه مشهور است این است شیخ انصاری می فرماید تجری قبح فاعلی دارد و قبح فعلی ندارد. اما اگر به دقت بنگیرید شیخ انصاری درباره قبح فعلی که می رسد می فرماید فیه اشکال، نظر نمی دهد. محل اشکال است. نمی توان حکمی اعلام کرد. بعد در ادامه استناد می کند به کلام شهید. که شهید قدس الله نفسه الزکیه فرموده است که نیت موثر نیست، نیت مستتبع ثواب و عقاب نیست تا در مرحله عمل نرسد و منتهی به عمل نشود[3] . در آخر می فرماید باید تأمل کرد. بحث قبح متجری به را می گوید محل اشکال است، بعد از نقل اقوال و تصریح قطعی نسبت به قبح فاعلی می فرماید: در مورد قبح فعلی باید تامل کرد اما قبح فاعلی هیچ تاملی ندارد. عمده ترین دلیل که از کلام شیخ انصاری استفاده می شود فقط بناء عقلاست. مذمت عقلاء یک امر قطعی است و شبهه بردار نیست. در تمام موارد و اقسام هم یکسان است. و روایات که دلالت بر عدم ترتب عقوبت دارد هم مورد ایماء و اشاره قرار می گیرد. که روایاتی داریم که به مجرد نیت عقوبت مترتب نمی شود اما از آنجا که علی الظاهر ذهن شریف ایشان روایات دیگر هم مشغول کرده باشد که یک دسته از روایات داریم دال بر اینکه همان «نیه الکافر شرّ من عمله» آن روایات از یک سو و روایاتی که دلالت دارد بر اینکه به مجرد نیت عقاب مترتب نمی شود از سوی دیگر، این دو دسته از روایات تعارض می کنند و تساقط. و بعد از که روایات تعارض کردند و تساقط از روایات چیزی استفاده نمی شود. مضافا بر اینکه روایات هم ارشادی است. چون گفتیم مسئله عقلی است. در صورتی که مسئله عقلی بود برای ادله نقلیه اگر راهی نیست، برای اجماع که راه بسته است، برای روایات یک راهی باز است به نام ارشاد. روایات اگر در این رابطه آمده باشد می شود اوامر ارشادیه که نه بار تکلیف دارد و نه عقوبت. مضافا بر اینکه در بحث رجال خواندید دسته بندی روایات که گفتیم روایات احکام و روایات اخلاقی. و یک دسته سومی هم است که کم است روایات تصوفی که آمده وارد شده اما کم است. اینگونه روایاتی که داریم با آن خصوصیتی که در بحث رجال خواندیم روایات اخلاقی است، لحن هم موعظه و نصیحت است. نیت نیک داشته باشید که نیت بد بسیار بد است. در روایات اخلاقی لحن مبالغه ای و موعظه است و کنایه از فضیلت و منقصت است. و مدلول مطابقی در روایات اخلاقی مراد و مقصود نیست. این روایاتی که در این دو دسته خواندیم اتفاقا به طور اغلب اخلاقی بود فقط این حدیث را که کلاهما فی النار هرچند صبغه اخلاقی هم تا حدودی دارد ولی مسئله قتل و صراحت و سوال و جوابی بود که شرحش را دادیم. خلاصه مطلب رأی شیخ انصاری عبارت است از اینکه تجری قبح فاعلی دارد و قبح فعلی اش محل نظر و اشکال و تامل است. دلیل اصلی بر قبح فاعلی تجری بنای عقلاء یا در حد ارتکاز عقلاء است. و متممی هم از ضمن کلامش استفاده می شود مذاق شرع. مذاق که از کلمه ذوق گرفته شده تعبیر عرفی است اما معنای مذاق شرع یعنی مقتضای طبیعت شرع است. مقتضای طبیعت شرع مساهله، عفو و نفی مشقت و عسر و رأفت و لطف این مذاق شرع است. بنابراین براساس اقتضای مذاق شرع هم که متمم یا دلیل در درجه دوم قرار بگیرد این شد که تجری قبح فعلی ندارد.

 

سوال: آیه ای است در قرآن ان تبدوا ما فی انفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله

پاسخ: اولا تجری نیست. و ثانیا محاسبه دارد در حد خودش ، قبح فعلی نیست.

 

نظر محقق خراسانی در تجری و احکام آن

محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: تجری مستتبع عقوبت است، تجری عقاب در پی دارد. به مذمت اکتفاء نمی شود. تجری موجب عقاب هم است. برای اینکه شخصی که تجری می کند به شهادت وجدان هتک حرمت مولی کرده است و خود هتک حرمت یک عمل است و یک فعل است، و نکته دوم اینکه از رسوم عبودیت بیرون رفته است. و نکته سوم هم برای طغیان مبادرت عملی انجام داده است. ما به مجرد قصد این عقوبت را اعلام نمی کنیم قصدی که عزم و جزم بشود و به مقدمات عمل مبادرت به عمل بیاید. این خلاصه دلیل ایشان بود به طور قطع و جزم. این دلیل اول که گفته شد دلیلش عبارت است از یک حکم قطعی عقلی کلامی، تقبیح عقلی کلامی. کسی در این رابطه اگر تردید بکند مکابره با وجدان کرده است.

 

سوال: این به خاطر تجری نیست به خاطر انجام فعل و هتک حرمت است.

پاسخ: تجری یا مخالفت مولی اگر منتهی بشود به مخالفت خود فعل که تجری نیست، بحث ندارد، بحث این است که تجری صورت بگیرد قصد مخالفت مولی صورت بگیرد آنگاه که قصد مخالفت مولی صورت گرفت آیا این قصد مخالفت که اسم آن است در اصول تجری عقاب دارد یا ندارد؟ محقق خراسانی از کلامش استفاده می شود که اصلا در حقیقت اینجا یک کار حرام انجام شده و آن هتک حرمت مولی است، هتک حرمت مولی یک کار حرامی است که انجام شده. در این مرحله که ما اسمش را تجری می گوییم یک کار بسیار خطرناکی انجام گرفته و آن خودش عقوبت دارد هتک حرمت مولی است. و بعد هم خروج از رسوم عبودیت که دلیل سیدنا الشهید صدر اینجا وارد می شود که حق الطاعه همین جا جایش است، حق الطاعه اجازه نمی دهد که عباد از عبودیت و عبادت بیرون برود این بیرون رفته است. و بعد در مرحله سوم طغیان صورت گرفته است. دلیل دوم آیات و روایات که ان شاء الله شرح مسئله برای فردا.


[1] تهذیب، شیخ طوسی، ج6، ص174.
[2] اجود التقریرات، سید ابوالقاسم خویی، ج2، ص32.
[3] القواعد و الفوائد، شهید اول، ج1، ص107.