درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

94/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح ویژگی های مطلق و عام و اقسام مطلق

برای اینکه بحث مطلق کامل بشود و خصوصیات پراکنده ای که درباره مطلق و عام آمده است یک جا جمع بشود، مناسب است خصوصیات این دو عنوان را بیان بکنیم و آنگاه اقسام مطلق هم که جایی مثل عام تدوین نشده، چند قسمی که بیان شده پراکنده است، آن را هم مجموعا در یک جا برای شما عرضه بداریم. از تعریف شروع کنیم، تعریف عام شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: «العام هو الکلام المستغرق لجمیع افراده»[1] و محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه که در ورود بحث عام تعاریف را مورد نقد قرار می دهد، می گوید تعاریف لفظیه است و تعریف حقیقی نیست، در فراز بعدی می فرماید: عام معنایش همان «الشمول لجمیع افراده» است. اما مطلق را که تعریف کردیم که لفظی بود ما دلّ علی شائع فی جنسه، این تعریف ثبت شده بود قوانین الاصول و مطارح الانظار و کفایه الاصول، یک عبارت تقریبا آمده بود که «ما دلّ علی شائع فی جنسه». این دو تا تعریف را کنار هم بگذاریم یک فرق هایی استفاده می شود. خصوصیت دوم که عموم عام بالوضع است و شمول در اطلاق به وسیله مقدمات حکمت است. خصوصیت سوم: ظهور فرق می کند همان که در بیان محقق نائینی خواندیم که ظهور دو قسم بود: ظهور وضعی و ظهور اطلاقی. در عام ظهور وضعی وجود دارد و در مطلق ظهور اطلاقی. چهارم: درباره اطلاق کلمه انصراف به کار می رود و درباره عام کلمه ظهور بکار می رود. پنجم: درباره عام شمول افراد کاربرد دارد و در مطلق شمول نسبت به حصص. اگر در عام بگوییم یک فرد مشابه آن را در مطلق می گوییم یک حصه، و اگر در عام بگوییم افراد در مطلق می گوییم حصص. ششم: متعلق مطلق طبیعت ساریه است یا طبیعت مهمله و متعلق در عام همه افراد است. هفتم: در عام و خاص تخصیص مربوط می شود به حکم و در مطلق تخصیص مربوط می شود به موضوع. «احل الله البیع» مطلق است «نهی النبی عن البیع الغرری» موضوع را مقید کرد. پس قید در مطلق متوجه موضوع می شود و تحدید از سوی مخصص مربوط به حکم می شود. «اکرم العلماء» تخصیص «لا تکرم الفساق منهم» وجوب اکرام را از علمای فساق را رفع کرد. هشتم: شمول در عام از جهت لفظ است در حقیقت و شمول و فراگیری در مطلق در حقیقت از جهت معناست. نهم: تخصیص مربوط به عام می شود و تخصیص مربوط به مطلق. دهم: شیخ انصاری می فرماید: در تخصیص و تقیید فرق است بین عام و مطلق. تخصیص حدّ دارد یعنی باید بیشتر نباشد می گوییم تخصیص اکثر قبیح یا مستهجن است. و در مطلق تقیید حد ندارد تا یک فرد هم بماند تقیید کنید. چون خود لفظ مطلق سعه ذاتی ندارد تا استهجان به وجود بیاید. خود لفظ با فرد واحد هم قابل تطبیق است. ولی در عام لفظ سعه دارد، آن سعه را بگیریم تخصیص بدهیم تخصیص بدهیم تا اینکه معنای اندکی برایش باقی بگذاریم مستهجن است. یک تبصره داشتیم که اگر فرد باقی مانده تحت عام اهمیتی داشته باشد اکثر اگر بیرون برود آن واحد همین که در عرف می گوییم واحد کألف، این در حقیقت واحد کالف است که باقی مانده. یک فرد حتی یا اقلی باقی مانده ولی اقلی که از نظر اهمیت واحد کألف است[2] . یازدهم: فرقی را شهید در تمهید القواعد ذکر می کند می فرماید: عام طبیعت به شرط شئ است یعنی به شرط کثرت و شمول و مطلق طبیعت لا بشرط است می تواند کثرت داشته باشد و می تواند کثرتی در کار نباشد.[3] دوازدهم: عام و مطلق اگر تعارض بکنند محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه در بحث عام این مطلب را نقل می کند که عام دلالتش بالوضع و مطلق براساس مقدمه، اگر تعارض بکنند عام مقدم بر مطلق است. تعارض ابتدایی است، دو تا اگر در معرض تعارض قرار بگیرند عام موضوع برای مطلق باقی نمی گذارد. چون موضوع مطلق این است که مولی در مقام بیان و بیانی دیگری غیر از مطلق وجود نداشته باشد. بیان دیگری که وجود داشته باشد مقدمه تمام نیست، مطلق از اساس منتفی می شود.[4] سیزدهم: فرقی که محقق قمی نقل می کند، می فرماید: مطلق شامل فرد نادر نمی شود لذا معروف این است که مطلق حمل می شود به فرد شائع. این در حقیقت تعبیر دیگری است از اینکه مطلق شامل فرد نادر نمی شود اما عام شامل فرد نادر هم می شود. اگر یک فردی است که ندرت وجود دارد در قلمرو عام اگر قرار بگیرد عام می تواند آن فردی که ندرت در وجود دارد را شامل بشود اما مطلق چنین توان و قدرتی ندارد.[5] چهاردهم: تخصیص در عام به توسط لفظ می آید اما تقیید در مطلق عقلی هم است. اگر نگوییم همیشه عقلی است می توانیم بگوییم که تقیید عقلی قطعا است. مثلا امتثال امر مولی اطلاق دارد به قرینه عقلی. اما کشف کردیم که غرض مولی در عدم امتثال است، امر دائر بشود بین امتثال و حفظ غرض مولی، امر کرده بود که این شخص را تنبیه کنید، اگر مکلف ببیند فرد مورد تنبیه فرزند مولی است و از باب اشتباه در تطبیق گفته نه اینکه مولی تطبیق کرده که فرزندش است. از باب اشتباه در تطبیق است، فرزندش با آن فرد دیگر مشابه است، گفت این را تنبیه کن. عبد یقین کرد که این فرزند است و مولی در تطبیق اشتباه کرده، امر دائر می شود بین امتثال امر مولی و تحصیل غرض مولی. به حکم عقل قطعی تحصیل غرض مقدم است. اینجا یک اطلاق داریم و یک تقیید، اطلاق امتثال امر مولی و تقیید تحصیل غرض مولی. اینجا امتثال نکنید، اطلاق تقیید شد به وسیله تحصیل غرض مولی. پانزدهم: اگر عام قرینه بر خلاف داشته باشد یا دلیل لفظی مخالفی داشته باشد تعارض به عمل می آید. عام باید برود در وادی تعارض و مرجحات که این دلیل عام ترجیح دارد یا آن دلیل معارض. اما در مطلق اگر دلیل معارضی وجود داشت مطلق تعارض نمی کند یا قرینه ای بر خلاف اگر بود مطلق از کار می افتد تعارضی وجود نخواهد داشت. شانزدهم: از اقسام عام عام مجموعی است و این عنوان کلمه مجموعی درباره مطلق زمینه ندارد. مطلق از اساس شمول مجموعی ندارد چون طبیعت ساریه است. ظرفیت برای شمول جمعی در مطلق وجود ندارد. هفدهم شمول از اطلاق از سنخ حکم عقل است و شمول در عام از باب فهم عرف است. و فرق است بین مطلق و اصاله الاطلاق و فرق است بین عام و اصاله العموم. اصاله العموم و اصاله الاطلاق لازم عقلی را ثابت می کند، مثبتات اصول لفظیه حجت است. نه اینکه اصاله الاطلاق از اصول لفظیه است و گفتیم اصول لفظیه مثبتاتش هم حجت است اما می گوییم اطلاق لازم خود را نمی تواند ثابت کند. این فرقش چه می شود؟ جواب این است که آنجا اصاله الاطلاق است برگرفته از بنای عقلاء است، اینجا اطلاق است برگرفته از مقدمات حکمت. و مقدمات حکمت که نتیجه اش حکم عقل است، حکم عقل آن موردی را می گیرد که محرز و مشخص باشد. اگر ابهام یا تردید و شک وجود داشت، آنجا حکم عقل کارایی ندارد. قاعدتاً قواعد کلامی، حکم عقل ظنی و مشکوک اعتبار ندارد، تحسین و تقبیح قطعی عقلی اعتبار دارد. نوزدهم: گفتیه بودیم که در شبهه مصداقیه تمسک به عام ممکن نیست. چون اگر بخواهیم در شبهه مصداقیه تمسک به عام بکنیم مستلزم این می شود که عام برای خودش موضوع درست کند. عام وظیفه اش موضوع سازی نیست، کارش گستراندن حکم است نه تحقیق موضوع. عام در شبهه مصداقیه جریان نداشت. اما در مطلق از اساس شبهه مصداقیه که بیاید مقتضی ندارد، در عام مانع دارد و در مطلق مقتضی ندارد. بیستم: در عام و خاص اصطلاح حمل عام بر خاص نداشتیم اما در مطلق این اصطلاح را بکار می بریم که می گوییم حمل مطلق بر مقید. که در حمل مطلق بر مقید در حقیقت مطلق را می آوریم در همان محدوده مقید قرار می دهیم. اما در عام و خاص، خاص محدوده عام را تضییق می کند اما عین خود خاص نمی شود. حمل مطلق بر مقید این است که مطلق عین مقید می شود، اعتق رقبه یا اعتق رقبه مومنه در حقیقت بیان عین اعتق رقبه مومنه می شود و حمل می شود مطلق بر مقید. اما در عام و خاص الا الفساق، فساق بیرون می رود و تضییق می کند اما عام سر جای خودش است. بعد از این رسیدیم به اقسام مطلق.

 

اما اقسام مطلق

در کتاب های اصولی برای عام اقسام ذکر شده و برای مطلق اقسام ذکر نشده است. ذهناً بحث شده است اما بنده اقسام را از جای پراکنده جمع کرده ایم و در اختیار شما. گفته می شود که مطلق سه تا تقسیم دارد: تقسیم اول عبارت است از انقسام مطلق بین مطلق شمولی و مطلق بدلی. معیار شمولی این بود که مطلوب در مطلق، مطلق الوجود است. و معیار بدلی مطلوب در بیان مطلق ما صرف الوجود است. اگر دو تا مطلق تعارض بکند طبیعی است هر دو مطلق ترجیحات ملاحظه بشود، ما ترجیحات را منحصر به مرجحات منصوصه نمی دانیم ما دنبال جمع امتیازات هستیم و قوت دلیل. اگر از امتیازات و حتی قرائن قوت به تعبیر شهید صدر قدس الله نفسه الزکیه لاحد الاحتمالات به وجود آمد، قوت حاکم است. اما اگر قوت به وجود نیامد تعارض می شود ولیکن در عام شمولی و بدلی در ابتداء گفته می شود که شمولی مقدم است. به دلیل اینکه مدلولش منحصر به فرد خاص نیست و شمول دارد. اما در اعتبار که مراجعه کنیم اعتبار مطلق شمولی و مطلق بدلی در یک سطح قرار دارند چون اعتبار هر دو در یک سطح هستند ترجیحی نیست، من حیث الاعتبار که در یک مرحله بودن هیچ ترجیحی زمینه نخواهد داشت. تقسیم دوم: عبارت است از تقسیم مطلق به مطلق لفظی یا اطلاق لفظی و اطلاق مقامی. اطلاق لفظی مثل «احل الله البیع» اطلاق مقام که قید در لفظ و بیان از سوی شرع قابلیت اخذ را نداشته باشد مثل اخذ قصد قربت در وقف. اگر در وقف شک بکنیم که قصد قربت شرط است یا شرط نیست، اینجا تمسک به اطلاق لفظی نمی شود، چون از جهت لفظ قابل اخذ نیست، مستلزم دور است، قصد امر بعد از امر می آید متعلق امر اگر قرار بگیرد قبل از امر باید باشد. بنابراین قصد امر براساس اطلاق می گوییم اطلاق مقامی نفی می کند وجوب قصد امر را. اطلاق مقامی فقط مولی در مقام بیان باشد و آن شرط در آن مقام بیان جا داشته باشد. و مولی سکوت کند، با این دو خصوصیت که سکوت مولی و بودن مولی در مقام بیان اینجا می شود اطلاق مقامی. تقسیم سوم عبارت است از اطلاق افرادی و اطلاق احوالی. در اطلاق افرادی متعلق بیان یا طلب طبیعت است مثل «اعتق رقبه» این اطلاق از حیث افراد. هر فرد رقبه را که عتق بکنید مصداق مطلق است. متعلق طلب یا مطلوب در بیان طبیعت است و در اطلاق احوالی متعلق فرد است منتها فرد دارای حالات و خصوصیات. «اکرم زیداً» این اطلاق دارد متعلق که شده است فرد، اطلاقش از حیث احوال است که در هر حالی که باشد قیام و قعود و سکوت و تکلم اکرام کنید. اقسام اطلاق هم گفته شد، بیست تا خصوصیات و شش قسم برای اطلاق گفته شد.


[1] العده، شیخ طوسی، ص273.
[2] مطارح الانظار، شیخ انصاری، ص224.
[3] تمهید القواعد، شهید ثانی، ص222.
[4] اجود التقریرات، سید ابوالقاسم خویی، ج1، ص440.
[5] قوانین الاصول، محقق قمی، ج1، ص224.