درس خارج اصول استاد مصطفوی

94/01/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق تکمیلی نسخ و بداء
آنچه الان در این دو مورد بحث شد این مطلب برای ما روشن شد که منظور از نسخ اظهار و ابراز انتهای أمد حکم است و منظور از بداء که ان شاء الله امروز بحث می کنیم.

دو فرق نسخ و بداء
و فرق بین نسخ و بداء در منظر اصول این است که بداء اعم از نسخ است. یعنی در مورد فرق دو گونه فرق اعلام می شود. گونه اول این است که بداء اعم از نسخ است. اگر بداء در تشریعیات باشد نسخ و بداء یکی است به تعبیر شیخ طوسی فرق بین نسخ و بداء گفته می شود که به اینگونه باشد که بداء اعم از نسخ است، بداء در تشریعیات یعنی همان نسخ که شیخ طائفه فرمودند در تشریعیات توسعه در اصطلاح است. همان رفع حکم ثابت هم بداء است و هم نسخ. اما در تکوینیات بداء است و نسخ نیست، این گونه اول که تقریبا این فرق مشهور اصول است. اما فرق دوم یا گونه دوم از فرق بین نسخ و بداء به این ترتیب است که گفته می شود نسخ و بداء فرقش از لحاظ قلمرو مشخص می شود. قلمرو نسخ تشریعیات است، تغییر حکم است، و قلمرو بداء تکوینیات است تغییر و تبدل فعل است. آنچه که باید انجام می شد انجام نمی شود که می شود بداء. بعد از فرق این دو عنوان از دید اصول گفتیم و معنای نسخ را هم شرح دادیم ما حصل محقق خراسانی در مورد نسخ با توضیحات این شد که در یک جمله ایشان فرمودند نسخ دفع است نه رفع، و ما این دفع را شرح دادیم تا به آنجا که گفتیم رفع در مقام اثبات است و دفع در مقام ثبوت، یعنی در واقع در مقام ثبوت اندازه حکم همان مقدار بوده ولی برای مخاطبین اینگونه تلقی شده است که این حکم ادامه دارد. نکته ای که از ضمن سوال درآمد، می بینیم ظریف ترین نکته بود و آن این بود که استمرار از سوی مولی اعلام نشده. براساس بنای عقلاء مخاطب به مقتضای اصل استمرار تلقی کرده است. و تلقی استمرار براساس اقتضای اصل طبیعتاً قابلیت تحدید و انقراض و تضییق را دارد.

آثار این معنی
پس از که معنای نسخ برای ما روشن شد آثاری نسبت به این معنا مترتب می شود که از این قرار است، بعد از که گفتیم نسخ دفع است و دفع را هم توضیح دادیم یعنی اظهار امد حکم. بر این معنای محققانه محقق خراسانی با توضیحاتی که داده شد آثاری مترتب است که از این قرار است: 1. رفع اشکالات احتمالی مربوط به نسخ. معنای حقیقی نسخ رفع حکم ثابت. اشکالات در این رابطه متعدد است، بر اساس تقریر استادنا العلامه شیخ صدرای باکویی قدس الله نفسه الزکیه سه تا اشکال در این مورد ملاحظه و بررسی می شود: اشکال اول نسخ به این معنا مستلزم تغییر اراده خدای متعال می شود و اراده از صفات ذاتیه است، تغییر در اراده مستلزم تغییر در ذات و تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا. از محالات اولیه است. وجود مطلق تغییر و تحول در او معنا ندارد. اشکال دوم نسخ به معنای حقیقی و متعارف موجب جهل در حکم می شود. یعنی رفع حکم ثابت خبر میدهد که حکم سابق درست نبوده و آن را بر می دارد و حکم دیگری را جایگزین می کند که معلوم شده است حکم اولی درست نبوده است. خبر از جهل می دهد.  و این هم از محالات است. اشکال سوم استلزام خلف در متعلقات احکام. ما بر این  عقیده هستیم، مبنای عدلیه این است که احکام تابع مصالح و مفاسدی است که در متعلقات آن است. بنابراین در نسخ که حکم اولی و دومی داریم منسوخ و ناسخ می بینیم حکم منسوخ مصلحت داشته یا نداشته، اگر بگوییم طبق مبنای عدلیه مصلحت داشته است حکم ناسخ باطل است و اگر بگوییم ناسخ مصلحت دارد حکم منسوخ باطل بوده. بنابراین هم از لحاظ مصلحت خلف است وهم مستلزم بطلان مردد بین ناسخ و منسوخ می شود. این سه تا اشکال بسیار مهمی است مربوط به نسخی که نسبت بدهیم به خدای متعال اما اگر نسخ را نسبت به عباد بدهیم یک چیز عادی است اشکالی ندارد. این سه تا اشکال در یک تعبیر کوتاه مرتفع کردیم گفتیم تمامی این اشکال در صورتی راه داشت که می گفتیم نسخ رفع حکم ثابت است ولی بعد از آنکه گفتیم دفع حکم است در مقام ثبوت هیچ یکی از این اشکالات وارد نخواهد شد. برای اینکه می گوییم حکم منسوخ در مقام ثبوت که جعل شده بود در مقام واقع و ثبوت که جعل شده بود، آنجا همان امد و مدتی را داشت که آن مدتش برای مکلفین معلوم نبود، الان مدت برای مکلفین اعلام شده که تا آنجا بوده، نه تغییر اراده است و نه جهل است و نه خلف است یعنی درباره مصلحت و مفسده، مصلحت تا همان مقطع بود. این تعبیر که بگوییم نسخ دفع حکم است در مقام ثبوت نه رفع حکم در مقام اثبات تمام این اشکالات را کنار گذاشت و بدون هیچ شبهه ای می گوییم نسخ درست است.

سوال:
پاسخ: ما می گوییم نسخ اگر به معنای حقیقی اش و در مقام اثبات باشد رفع حکم ثابت خواهد بود و مستلزم آن سه تا اشکال عمده می گردد و ما پس از که تحقیق و بررسی کردیم این اوصاف که اوصاف نادر و وزین و سنگین وزن است، با اوصافی که وزنش سبکتر است مثل رأفت و رحم و امثال، این اوصاف استعمال و نسبتش برای مکلفین و مردم و برای خدا فرق می کند. و محقق خراسانی هم با توجه به این نکته ها می گوید نسخ درباره خدای متعال دفع حکم است یعنی این اشکالات وارد نیست و جهل در مقام علم مطلق و محیط معنا ندارد. پس چه باید باشد، الان می بینیم تبدل آمده، چه تبدلی؟ تبدلی نیست. نگفته است خدای متعال یا شارع صریحا این حکم حکمنا الی الابد تا بگویید تغییر شد، انشاء حکم است. شما از انشاء با مقدمات حکمت یا با بنای عقلاء ادامه را فهمیدید این فهم ادامه شما را به این ذهنیت انداخت که این حکم مستمری است، یک مرتبه اظهار شد که این حکم امدش تمام شد. اشکالی وجود ندارد. ابراز انتهای امد حکم که همان دفع و تمام است، این یک اثر. 2. گفتیم آثاری مترتب است، اثر اول این بود

تخصیص افرادی و ازمانی
 اما اثر دوم درباره این معنای نسخ از این قرار است که بنابراین نسخ می شود مثل تخصیص. با این فرق که تخصیص اخراج افراد از حکم است تخصیص به اصطلاح تحدید می کند نسبت به افراد «الا الفساق». اما نسخ تحدید می کند نسبت به ازمان که می گوید تا الان الی بیت المقدس و بعد از این «فولّ وجهک شطر المسجد الحرام»، از این به بعد زمان دیگر تحدید شد. مثل تخصیص است منتها در تخیصیص تحدید مربوط می شود به افراد در نسخ تحدید می شود به ازمان. به عبارتی می توانیم بگوییم که نسخ تخصیص  ازمانی است.

نسخ قبل از حضور و بعد از حضور
اثر سوم این است که نسخ قبل از حضور وقت عمل و بعد از حضور وقت عمل زمینه خواهد داشت. پس از آنکه گفتیم نسخ به معنای دفع است می تواند قبل از حضور عمل باشد یعنی خود انشاء نسخ بشود. مثل داستان ذبح حضرت اسماعیل علی نبینا و علیهما افضل الصلاه و السلام که سوره صافات آمده است «و فدیناه بذبح عظیم»[1]. در این قضیه انشاء شده است حکم به ذبح حضرت اسماعیل  از آنجا که نسخ به معنای دفع است، نیازی به این نداریم که بگوییم که باید حکم عملی بشود. بعد از انشاء که براساس مصلحت بوده است، مصلحت انشاء اختبار و آزمایش بوده است، بنابراین پس از انشاء بدل می شود به فدیه. و این گونه نسخ هم درست است، نسخ قبل از حضور وقت عمل می تواند درست و صحیح باشد. و همینطور نسخ بعد از عمل که اعلام بکند انتهای امد حکم را، مثل توجه به قبله که توجه به قبله قبل از آیه ای که امر به استقبال کعبه می کند توجه به سمت بیت  المقدس بوده، عملی هم بوده است وقت عمل هم فرا رسیده، انجام شده مردم نمازش را هم آن سمت می خواندید. که حجاج مسجد قبلتین که یکی از معجزات حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم است، که در حال نماز اعلام شد که «فولّ وجهک» از معجزات این است که در آن زمانی که نه خطوط و نقوش جغرافیا نه نقشه برداری هیچ چیزی وجود نداشت، به پیامبر امر شد که به این جهت نشان داده شد توسط جبرئیل که این جهت کعبه است. الان پس از تحقیقات کامل همان جهت دقیقا به سمت کعبه منطبق است. آنجا امد حکم تمام شد، حکم دیگر با مصلحت دیگر و زمان دیگر آمد.

نکته: تعدد از حیث زمان و موضوع
این نکته را هم اضافه کنیم که در ضمن مطالب مندرج است که جزء نکاتی است که استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه اشاره دارد که اگر متعلق حکم واحد به معنای کلمه نباشد یا تعدد از حیث زمان داشته باشد، یا تعدد از حیث موضوع داشته باشد، نسخ محال صدق نمی کند. در مسئله دفع تعدد موضوع می شود، تا آنجا آن توجه بود و آن مصلحت داشت تا همان زمان. و بعد از این زمان موضوع دیگری است و حکم با هم دیگر مشابهت دارد. این دیگر اصلا زمینه برای نسخ نیست. در صورت نسخ محقق می شود نسخ محال که بگوییم مثلا خوردن خمر برای همیشه حرام است و بعدش هم بفرماید که شرب خمر اصلا حرام نیست. اینجا نسخ است و تضادّ است و مستلزم آن اشکالاتی است که گفتیم. اما اگر گفتیم که شرب خمر حرام است و اما شرب نبیذ مثلا که هنوز به مرحله اسکار نرسیده باشد حرام نیست. اینجا تضادی وجود ندارد. یا اگر گفتیم شرب خمر حرام است ولی در حالت اضطرار اشکال ندارد نسخ نیست. بنابراین نسخ یعنی اجتماع در حقیقت اجتماع دو حکم متضاد که بعد از ملاحظه استحاله اجتماع ضدین بگوییم یا جهل بوده نستجیر بالله یا تغییر اراده یا خلف. زمینه آن اشکالات این است که ابتداءً شکل تضاد صورت بگیرد از تضاد که بیاییم بیرون بگوییم ضد قبلی نیست، ضد قبلی که از میان برداشتیم هر سه اشکال را باید جواب بدهیم. در نتیجه مسئله نسخ که مشخص شد و اشکالات مرتفع شد و سه تا اثر بر این بیان مترتب شد که برای شما گفتم.



معنای لغوی و اصولی بداء
 می فرماید اما بداء در تکوینیات، اولا معنا کنم معنای لغوی بداء و بعد معنایی که در اصول نسبت به بداءا علام می شود آنگاه ببینیم بداء چه جایگاهی دارد. معنای بداء در لغت که گفتیم ظهور است، و معنای اصطلاحی و حقیقی بداء «ظهور ما کان مختفیا عند المکلف یا عند الشخص»، «ظهور الشئ بعد ما خفی عنه»، این معنای بداء است. معنای حقیقی بداء دقیقاً و مستقیما روی نقطه جهل متمرکز است. یعنی اعلام می کند که جهلی در کار بوده، برای بشر عادی است می گوییم بداء حاصل شد جهل رفع شد. برای من بداء حاصل شد یعنی جهلم رفع شد. می خواستم احترام نکنم کسی را دیدم او متعبد به آداب طلبگی نیست بعد برایم بداء حاصل شد دیدم آن عدم رعایت ادب به جهت یک مشکلی بوده که داشته. در حقیقت بداء ارتفاع جهل است. که گفتم مستقیما به نقطه جهل متمرکز است. و این بداء یک حالتی است یکی از اوصاف انسان عادی است به معنای خاص خودش است، وصف بشر عادی بداء است. و اما بداء در تکوینیات که قطعاً معتقدیم، ما چرا به بداء معتقدیم؟ چون نصوص متواتری داریم که بداء در افعال حاکم و واقع است. واقعیت دارد. مکرر صورت گرفته. به نقل استاد شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه برای حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه الصلاه و السلام خبر داده شد که تا این ساعت از این دنیا می روی وحضرت صدقه داد رفت و آنجا خوابید و از دنیا نرفت، که می گوید حیه ای بود ماری بود زیر آن فرش افعی و آدم کش، با صدقه از آن بلاء و خطر نجات یافت. تغییر در فعل است. و همینطور برای پیامبران برای حضرت یونس، و در تاریخ وقائعی خبر داده شده از وقوعش و بعد تبدیل شده است و خبر داده شده است که قضیه منتفی شد. این تبدل ها در افعال می شود بداء در تکوینیات و دارای واقعیت هم است، واقعیت عینی دارد و داستانهای قطعی است.



اظهار ما کان مختفیا للعباد
بداء در تکوینیات به معنای حقیقی آن عبارت بود از ظهور ما کان مختفیا،  واین معنا درباره پروردگار متعال که محیط است و کمال مطلق است و ذاتاً و صفتاً از محالات اولیه است. بنابراین درباره ذات متعال محقق خراسانی میگوید و صاحبنظران اصول این توجیه یا این تحقیق را تایید فرموده اند، می فرمایند بداء یعنی ظهر. ظهر درباره خدای متعال بداء نیست بلکه ابداء است. ظهر نیست بلکه اظهار است. او عالم است، او احاطه دارد عنده ظهر خلاف صفات ذاتیه اوست. و آنکه بداء می گوییم حاصل شده است برای بشر است که از سوی خدا اظهار شده است. بنابراین معنای اصطلاحی در اصول برای بداء چنانچه محقق خراسانی فرمود ابداء و اظهار است منتها فرق می کند با نسخ. نسخ اظهار امد و اظهار انتهای امد، اما اینجا اظهار ما کان مختفا للعباد است. بنابراین بداء در تکوینیات یک فعلی است که اعلام می شود معلق اما تعلیق برای مردم بیان نمی شود این اشکالی ندارد، تعلیق بیان نشود مطلب بیان شده است. عدم بیان تعلیق هم لمصلحه است. مثلا بیان شده است موت و مرگ معین می رسد، مرگ می رسد اما این بیان معلق است، تعلیق بیان نشده، اگر صدقه ندهی. بداء به معنای حقیقی اش امکان نبست به سوی خدای متعال ندارد. که ظهور ما خفی عنه است که مستقیما جهل است. اما به معنای اصولی اش که اظهار ما اخفاه عن العباد، چرا اخفاء کرد؟ برای مصلحت. پدر گاهی برای فرزند در اینگونه بیانها مثال عرفی آن پدری برای پسرش می گوید تو که درس را اینجوری می خوانی نتیجه امتحانتان ردّ است مردودی. پدر قطعی اعلام می کند اما تعلیق آن را بیان نمی کند، این مردود بودنت معلق است بر اینکه جدی نخوانی اگر جدی بخوانی و بیایی از من سوالهایت را بپرسی مردود نمی شوی. و بعد هم بعد از که سوالات را برای فرزند خودش توضیح می دهد اظهار می دارد که الان دیگر مردودی در کار نیست. اخفاء کرد لمصلحه، برای اینکه جدیت بکند. در مسئله صدقه و ردّ بلاء، صدقه مصلحت دارد برای اینکه توجه و اهتمام به صدقه به عمل بیاید اهتمام جدی نسبت به صدقه این شده باشد که تعلیق را اخفاء کرده باشد. که الان مخفی است و معلوم نیست. مرگ می رسد اما تعلیقش را نمی گوید که اگر صدقه را ندهی، چرا تعلیق را مخفی کرد؟ لمصلحه، مصلحت اهمیت و نقش صدقه بود. بنابراین در بداء به معنای ابداء می گوییم ادعاء نیست واقعیت است بداء ابداء است. معنای واقعی بدائی که ما می گوییم براساس آن واقعیت های محققه ابداء است نه بداء. یعنی واقعش ابداءاست نه اینکه ما بگوییم بداء محال است پس باید بگوییم ابداء، علی التحقیق واقعیتهای محققه که شاکله بداء در پیش مردم داشته آنها ابداء بوده است. لذا ابداء که اشکال ندارد ظهور ما خفی نیست بلکه اظهار ما اخفاه است که هیچ اشکال و ایرادی ندارد.


[1] صافات/سوره37، آیه107.