درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی ادله دالّ بر اعتبار قاعده اشتراک
گفته شد پس از نقل اقوال و ادله و نقل آراء محققین از شیخ انصاری، محقق قمی و سیدنا الاستاد که میتوان برای اعتبار قاعده به ادله اربعه استناد کرد. دلیل اول گفتیم قاعده عقلیه کلامیهای که عبارت است از اختلال نظام. در این مورد گفته میشود که اگر اشتراک احکام بین مکلفین وجود نداشته باشد، اختلال نظام دینی به عمل میآید. به این معنا که اولاً در ابتداء کسانی که شامل احکام باشند و کسانی که شامل احکام نشوند من حیث الوصف عالم و جاهل یک اختلالی به وجود میآید. کسانی که عالمند مکلفاند و کسانی که جاهل نیستند مکلف نیستند. آن دسته احکامی دارند و این دسته احکام ندارند. این اختلال نظم دینی در ابتداء. و اما پس از گذشت زمان یعنی از ازمنه متاخره کار به اینجا منتهی میشود که مکلفین قسمتی از خطاباتی که شفاهیه باشد، شامل آنها نشود. تکلیف تبعیض میشود. آن قسمت از تکالیفی که به شکل قضیه حقیقیه آمده باشد «و لله علی الناس حج البیت» شامل مکلفین زمانهای بعدی باشد و آن قسمت از تکالیفی که در ضمن خطابات شفاهیه آمده، شامل مکلفین زمانهای بعدی نشود. و این اختلال واضحی است که در نظام دینی به وجود میآید.

سوال:
پاسخ: ما که در جمع ادله اربعه به دلیل عقل استناد میکنیم باید دلیل عقلی قطعی باشد. اگر دلیل عقلی ظنی شد، قیاسی یا استحسانی شد، از اعتبار برخوردار نیست، ولو ظن قوی باشد اما اگر به حکم عقل ظن قوی به وجود بیاید، اعتبار ندارد. باید حکم عقلی قطعی باشد.

دلیل دوم آیات قرآن
 2. آیات قرآن، موضوعاتی که در این رابطه به نظر میرسد و میبینید، موضوع ایمان، موضوع تقوا، موضوع عمل، موضوع بهشت و جهنم و موضوع عبودیت و موضوع امر به معروف و نهی از منکر. که شنیدهاید تفسیر موضوعی همین است. یک موضوع را پیدا میکنید مثلا عبادت و کل آیاتی که مربوط به عبادت است از قرآن جمع میکنید و میشود مقدمه تفسیر موضوعی. اگر کل آیاتی که مربوط به یک موضوع است مثلا امر به معروف جمع بکنید میبینید که  یکی به کمک دیگری میرسد، به همدیگر کمک میکند و آن نکتهای را که در تفسیر شنیدهاید که «القرآن یفسر بعضه بعضا» در تفسیر موضوعی خودش را نشان میدهد. درباره این موضوعات به آیات قرآن که مراجعه کنید، میبینید که خطابات عام دالّ بر اشتراک مکلّفین در احکام دیده میشود. از جمله به عنوان مثال دو موضوع از این موضوعات را در نظر بگیریم: موضوع عبادت و موضوع امر به معروف و نهی از منکر.

موضوع عبادت
در موضوع عبادت که دهها آیه در این موضوع آمده است، میبینیم آیهای آمده است که اعلام میکند از ازل بنی آدم مکلف به تکالیف است. «ألم اعهد الیکم یبنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم».[1] این آیه که خطاب به بنی آدم است و اختصاص به یک امت هم دارد، میفرماید: از روز ازل در همان وادی «الست بربکم قالوا بلی». «ألم اعهد» آیا از شما عهد و تعهد نگرفتیم، که عبادت شیطان نکنید و من را که خدای شما هستم عبادت کنید. دلالت دارد بر عموم و شمول من الازل الی الموت. این آیه که اعلام میدارد عبودیت شامل است، عبودیت یعنی انجام واجبات و ترک محرمات. عبودیت یعنی ملتزم بودن به احکام.

سوال:
پاسخ: اشتراک در احکام که میگوییم، عبادات و معاملات را شامل میشود واجبات و محرمات. معاملات هم مضافا بر احکام وضعیه، احکام تکلیفیه هم دارد که مستقیما زیر مجموعه عبادت قرار میگیرد آنگاه احکام عقلاییهای که مختص به معاملات است از سوی شرع که امضاء بشود، زیر مجموعه احکام الله است. جدا از احکام الله نیست. و همینطور درباره عبادت آیه دیگری داریم که خدای متعال میفرماید: خلقت انسان بما هو انسان نه یک امت و دو امت، همه انسان برای عبادت آفریده شده است. «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»[2] نیافریدم انسان و جن را مگر برای اینکه عبادت کنند و به طور واضح عبادت و عبودیت ملتزم بودن به احکام الهی است. اشتراک از این دو آیه به وضوح استفاده میشود که به این دو تا مثال اکتفاء کنیم.

موضوع دوم امر به معروف و نهی از منکر
موضوع دوم امر به معروف و نهی از منکر. در این رابطه هم دهها آیه آمده است، آن آیهای که دلالت واضح به مطلوب ما دارد را طبق فهم ما انتخاب کردیم «کنتم خیر امه أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله»[3] این آیه جلوههای متعددی دارد و دادههای گوناگونی در اختیار اهل تدبر قرار میدهد. میتوانیم بگوییم که این آیه اشاره به اصول و فروع دارد. مومنون بالله که بحث اصول و فقه اکبر، امر به معروف و نهی از منکر فضل و کمال این امت است و مفروض الوجود است. از فضل این امت آنکه امت رسول الله است آنکه خیر امت امم است، آنکه از امت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم به حساب میآید، امر به معروف و نهی از منکر دارند. یکی از دادهاش این است که امر به معروف و نهی از منکر بکنید تا احکام در بین مردم زنده بماند. معروف یعنی واجب و منکر یعنی حرام. و به عبارت دقیق آنچه را پیامبر و ائمه امر کنند، «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا». و در زیارت آل یس هم میخوانیم «المعروف ما أمرتم به و المنکر ما نهیتم عنه». که واجبات معروف و محرمات منکر. به تعبیر ارباب ذوق هرچه که از نظر تشخیص فطرت انسان زیباست، معروف است و آنچه از طریق تشخیص فطرت سلیم انسان زشت است، منکر است. که «فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله». بعد در این رابطه امر به معروف که سراسری برای امت آمده، وصف کل امت یعنی وصف مثبت امتی که او مسلمان است و مقید است و امت پیامبر است و در بند عبودیت است. فضیلت و وصف او و خیر بودن او این است که امر به معروف و نهی از منکر بود و خودش عامل به معروف و تارک منکر است که در نهج البلاغه امیرالمومنین به این مضمون فرموده است که خدا لعنت کسی را که امر به معروف کند و خودش تارک آن معروف است. و در آیه دیگر «التائبون الحامدون العابدون تا الآمرون و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله».[4] بندگان که اهل بازگشت به خدا هستند، حامدند، اهل عبادتند، آمر به معروف و ناهی از منکرند که حافظون لحدود الله است، حدود الهی و احکام الهی را حفظ میکنند عملا برای خودشان و اعلاماً برای دیگران. حافظ حدود و پایبندی  به امر معروف و نهی از منکر است. این آیه یعنی آیهای که دلالت میکند بر وجود امر به معروف و نهی از منکر برای همه امت و همه مردم بهترین دلیل برای اشتراک همه نسبت به احکام میباشد. همه مشترکند، آنهایی که جاهلند هم غافل نباشند، آنها که عمل نمیکنند هم به وسیله امر به معروف و نهی از منکر باید تذکر داده شوند. همه با هم مشترکند در انجام احکام الهی. در نتیجه از آیات قرآن به طور واضح اشتراک در احکام استفاده میشود.

سوال: آیه دارد صفات عده خاصی را بیان میکند که «التائبون العابدون»
پاسخ: دلالتش بر عموم در غایت وضوح است. وصف دیگر تقیید نمیآورد، اختصاص نمیآورد. حمد الهی صفت بندگی است، توبه همیشه صفت بندگی است. عبادت هم از صفات بندگی خداست. اوصاف دیگر برای عباد اگر ذکر بشود، اختصاص برای دسته و گروهی اعلام نمیکند. ذکر اوصاف آن هم اوصاف عامه اختصاص نخواهد آورد. مثلا بگوییم کسی اختیار دارد، عاقل هم است، قاصد هم است، مختار هم است، عاقد و قاصد بودن اختصاص نمیآورد که تنها این یک گروه خاص است. اوصاف عامه مکلفین است. آیات به طور کل در موضوعاتی که گفتیم دلالتش بر مطلوب در کمال وضوح است بدون هیچ ابهامی.

اما سنت
 اما سنت: درباره روایاتی که نسبت به اشتراک احکام مورد استفاده قرار میگیرد، روایات مختلف در ابواب مختلف وجود دارد که دلالتهای واضحی از باب صوم و طهارت و صلاه تا حدود و دیات. از روایات عموم و اشتراک ضمناً دلالت تضمنی بسیار واضح استفاده میشود مضافا بر این روایات خاصی داریم که برای اشتراک به شکل خاص بیان واضحی دارد. از جمله این روایات صحیحه زراره است، امام صادق علیه افضل الصلاه و السلام رداً علی البدعه و القیاس در این حدیث میفرماید: «حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه».[5] این حدیث را درباره قاعده اشتراک مورد استناد قرار دادند که بهترین دلالت را بر اشتراک دارد، اشتراک در احکام با اختلاف اوصاف و با اختلاف ازمان تا روز قیامت. گذشت زمان قطع شرکت نمیکند تا ابد این احکام برای همه مکلفین باقی است. قاعده از نظر ادله در کمال غناء و استغناء است، و اما احادیث هم در این باب داریم به عنوان موید روایتی که همین متن را دارد متنی که در صحیحه آمده بود حلال و حرام تا ابد ادامه دارد، نزدیک به همین متن اخباری است که موید میشود برای این صحیحهای که ما مورد استناد قرار دادیم و حامل همین مضمون است.[6] و از نظر روایات دست ما پر است و تا به حال از جهت ادله اربعه سه تا دلیل عقل و کتاب و سنت کامل شد،

اما دلیل آخر اجماع
اما دلیل آخر که عبارت است از اجماع. مسئله اجماع در نص فقهاء دیدید که فرمودهاند امر از ضروریات باشد که از اجماع فراتر میرود و نیاز به این نداریم که ما به سراغ اجماع برویم هرچند در اصطلاح ممکن است بربخوریم که میگویند اجماع است بلکه من الضروره. اما سیدنا الاستاد و شهید صدر به طور صریح و قاطع فقط به کلمه ضرورت استناد میکند که اشتراک جزء ضرورتهای دین است. با این خصوصیات که گفته شد، اعتبار برای قاعده اشتراک به طور کامل ثابت شد. در نتیجه ما اگر از عمومات و مطلقات که به دو دسته هستند، یک دسته که از ابتداء در شکل قضیه حقیقیه است، در آن موارد که بحث نداریم مثل «و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا». این دسته از آیات که به شکل قضیه حقیقیه است که از اول در فرض وجود موضوع حکم اعلام شده است و اختصاص به طائفه دون طائفه ندارد، فقط موضوع و شرائط منقح بشود حکم مترتب خواهد شد. اما آن دسته از نصوصی که جعل شده است در شکل خطابات شفاهیه که در آن دسته دلالت بر عموم واضح است، بر فرض اگر با تنزل بگوییم از اطلاقات استفاده نمیشود، قاعده اشتراک کافی است برای اثبات حکم نسبت به عموم و اشکالی در این مسئله دیده نمیشود.

موید درباره اثبات تعمیم
این موید عبارت است از قاعده وجوب ارشاد جاهل. اگر احکام بین همه مکلفین مشترک نبود، از سوی فقه نصاً و اجماعاً وجوب برای ارشاد جاهل به احکام معنا نداشت. اینکه شرعاً من حیث النص و الفتوی واجب است ارشاد جاهل به احکام، معلوم است که احکام مشترک است. فرق بین قاعده ارشاد جاهل و امر به معروف و نهی از منکر این است که در قاعده ارشاد جاهل به حکم و کسی که معروف را عمل نمیکند یا منکر را انجام میدهد جاهل به حکم است. لذا میگوییم ارشاد جاهل و در امر به معروف و نهی از منکرکسی که عمل نمیکند میداند معروف است و کسی که انجام میدهد کار حرام را میداند که کار محرمی است که بشود منکر. بنابراین فرق امر به معروف و ارشاد جاهل معلوم شد. ارشاد جاهل اختصاص دارد به احکام، به موضوعات ارشاد جاهل واجب نیست. ادله اعتبار قاعده ارشاد مخصوص است به ارشاد جاهل به احکام «لینذروا قومهم اذا رجعوا» دلیل وجوب قاعده ارشاد آیه نفر به غائیت انذار است که غایت و مطلوب انذار آمده وجوب ارشاد و ادله دیگر . بنابراین ارشاد در موضوعات است اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: دو مورد از موضوعات درباره وجوب ارشاد جاهل هم استثناء شده است که هرچند موضوع هم است ولی ارشاد واجب است. و آن دو تا موضوعی که یک عده خصوصیات دارد: 1. اهمیت فوق العاده است. موضوع دماء و فروج که از همه ابواب اهمیت دارد. 2. حکمیت و قضاوت درباره دماء و فروج برای غیر مجتهد جایز نیست. 3. صدور حکم درباره دماء و فروج از طریق اصل ممکن نیست. 4. در شبهه دماء و فروج احتیاط واجب است. 5. در شبهه دماء و فروج ارشاد جاهل به موضوع واجب است. کسی را که ببینید که با خواهر رضاعی خودش مثلا تشخیص نمیدهد که خواهر رضاعیاش است، جاهل به موضوع است، میخواهد ازدواج کند باید ممانعت کنید. ممانعت آن را هم جدی بگیرید و به یک اعلام هم کافی نیست، توان منع عملی هم داشتید باید اقدام بکنید. در هر صورت قاعده ارشاد را اجمالا فهمیدیم. قاعده ارشاد میتواند حتی دلیل دیگری باشد برای اثبات اشتراک عموم مکلفین در احکام شرعیه. و اما بحث بعدی که عبارت است از تعقیب ضمیر واحد جملههای متعدد را فردا ان شاء الله.


[1] یس/سوره36، آیه60.
[2]  سوره ذاریات، ایه 56.
[3] آل عمران/سوره3، آیه110.
[4] توبه/سوره9، آیه112.
[5]  اصول کافی، شیخ کلینی، ک فضل علم، ب بدع و مقاییس، ح 19.
[6]  بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 68، ص 326.