درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیق درباره اثبات تعمیم نسبت به خطابات شفاهیه
در این رابطه جهات بحث گفته شد و رأی شیخ انصاری هم بیان شد. ما حصل رأی شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه این شد که اثبات تعمیم در مقام ثبوت کار ممکنی است ولی در مقام اثبات احتیاج به دلیل دارد که چنین دلیلی در اختیار ما نیست. بنابراین اگر بتوانیم از اطلاقات استفاده کنیم حتی اگر عموم ازمانی داشته باشیم به تعبیر بعضی از محققین حاضر استفاده میکنیم و اگر نشد از اصول عملیه با کمک از قاعده اشتراک. به طور کل دلیل معتبری لفظی و عقلی به طور خاص دالّ بر تعمیم در مقام اثبات نداریم. اما این رأی که دلیلی بر اثبات نداریم رأی مشهور است.

رأی مشهور درباره اینکه خطابات شفاهیه دلالت بر تعمیم ندارد
محقق قمی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: شمول خطاب شفاهی بر غائبین و معدومین محل بحث است، اکثر اصحاب بر این هستند که خطابات شفاهیه دلالت بر تعمیم تا حدی که شامل غائبین و معدومین باشد را ندارد.[1] این رأی محقق قمی را شیخ انصاری ثبت نکرده است که اشاره شد چهار قول ثبت شده اما قول محقق قمی ثبت نشده است. بعد ایشان میفرماید حتی ادعای اجماع شده است بر عدم دلالت اینگونه خطابات بر عموم. و در ادامه بحث ایشان میفرماید: خطابات شفاهیه دلالت بر تعمیم ندارد به این معنا که شامل معدومین و غائبین بشود نه حقیقتاً و نه مجازاً. حقیقتاً که معلوم است و مجازاً به این دلیل که مجاز با غلط فرق میکند. مجاز یک مرحله از مناسبت و صحت استعمال میطلبد. و اما اگر نه صحت استعمال بود و نه مناسبت بود استعمال میشود غلط. اگر خطاب حاضر را بگوییم شامل غائب و معدوم میشود خلف عقلاً و غلط لفظاً است. بنابراین خطابات شفاهیه هیچ راهی برای شمول ندارد بما هی خطابات شفاهیه. اما شمول احکام برای مکلفین کافهً غائبین و معدومین از طریق قاعده اشتراک است. که یک قاعده معتبر قطعی است و ادله اعتباریه قطعیه دارد. مسئله اجماع  و تسالم و ضرورت و اخبار متواتره که ان شاء الله این را جداگانه بحث میکنیم. میفرماید: اگر اشکال بشود که خطاب را تعلیقی در نظر بگیریم که برای موجودین تنجیزی و برای غائبین و معدومین تعلیقی. اگر آنها به دنیا آمدند و مکلف شدند حکم این است. میگوید اگر تعلیقی در نظر بگیریم خطاب نیست یک اخبار است. فرق است بین خطاب و اعلام، یک اعلامی است از سوی دین، خطاب نیست. خطاب «توجیه الکلام من قبل المتکلم الی المخاطب بقصد الافهام حضورا» معنای خطاب این است. [2]  

سوال: با مخاطبین محدود به آنها میشود و فقط کسانی را که در حضور پیامبر باشد را شامل میشود.
پاسخ: خطاب محدود میشود اما احکام محدود نمیشود. احکام برای همه است. خطاب برای جمعی است. یک آدم فرض کنید با یک نفر یک وقت صحبت میکند، خطاب مخصوص آن یک نفر است. خطاب معنایش این است که مخاطب خاص میخواهد و توجیه کلام من المتکلم الی المخاطب است. اگر خطاب شامل بشود ما از خود خطاب مستقیم که استفاده کنیم میشود مدلول دلیل اولی شرعی و حکم میشود اولی شرعی بلا اشکال و از اطلاقات و عموماتش هم استفاده میکنیم. اما اگر با قاعده اشتراک بشود خود قاعده اطلاق لفظی یا عموم لفظی ندارد مگر اینکه بگوییم معنایش وسیع و گسترده است. اما ثمره نزاع را محققین بیان فرمودهاند که در آخر بحث اشاره میکنیم.



رأی محقق خراسانی
اما رأی و نظر محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه در همین مسئله فرمودند: محل بحث به سه صورت قابل تصور است: بحث از تعلق تکلیف، بحث از صحت خطاب و بحث از دلالت الفاظ. دو صورت میشود بحث عقلی و عقلایی و سوم میشود بحث لفظی. محقق خراسانی به ترتیب میفرماید: در صورت اول که موضوع بحث ما عبارت باشد از تعلق تکلیف به غائبین و معدومین، میفرماید: شکی در آن نیست که تکلیف به غائب و غیر موجود تعلق نمیگیرد بالضروره. منظور از بالضروره این است که تعلق تکلیف وجود مکلف میطلبد. تا مکلف وجود نداشته باشد تکلیف بدون مکلف، حکم بدون موضوع خواهد بود و از محالات اولیه است یعنی خلف و خلاف واقع است. اما میفرماید: این صورت از مسئله اختصاص دارد به تکلیف حقیقی. تکلیف دو قسم است: 1. تکلیف حقیقی، 2. تکلیف انشائی. اما تکلیف حقیقی عبارت است از تکلیفی که مشتمل بر بعث و زجر باشد و متضمن اراده و کراهت مولی باشد و بعد از اعلام تنجیز میآید. اما تکلیف انشائی جعل قانون است، جعل قانون به تعبیر خود ایشان خفیف المونه است، انشاء میکند به عنوان قانون که اگر مستطیع بشود حج برود. در این انشاء تکلیف متوجه مکلف به طور مشخص نمیشود بلکه به فرض موضوع است. اگر مکلف مستطیع باشد حج برود. این مشکلی ندارد و نمونهاش هم در عرف وجود دارد و هم در شرع. عرفش را شیخنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه فرمودهاند که مثلا در عرفیات انشاء بشود «کل من بلغ عمره عشرین سنه فلیقدر فی المعسکر»،هر کسی که بیست سالش کامل بشود برود جندی بشود و خدمت سربازی. در عرف چیز درستی است و تکلیف انشائی است. و اراده و کراهت فعلی نیست و فعلاً فقط انشاء است. و در شرع هم که محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه مثال آوردهاند در مثل وقف در بطون. اگر کسی ملک خودش را کتابخانه یا باغش را وقف کرد برای بطون و نسل خودش. «کل ما وجد من صلبی و من عقبتی له سهم فی هذا البستان اقف لهم». صیغه وقف را بخواند و وقف بر بطون بشود یک انشاء است. برای آیندهها آنان که در مستقبل وجود پیدا میکنند، عقد جدید لازم نیست. همین انشاء کافی است. یک انشاء فراگیری است و شرط فعلیت آن وجود موضوع است. بنابراین اگر تکلیف به شکل انشاء باشد، انشاء تکلیف یا تکلیف انشائی مانعی ندارد اما آنچه مانع دارد تکلیف حقیقی است.

سوال: محقق خراسانی صدور حکم را چهار مرحله دانستند اما اگر اینطور باشد دو مرحله فقط میشود که انشاء و فعلیت است.
پاسخ: مراحل حکم با نحوه اعلام دو چیز است. آنجا مراتب حکم بود که چهار تا بود، اینجا نحوه اعلام است. خود این اعلام یا اعلام حقیقی است یا اعلام انشائی است. در ادامه آن میفرماید: اگر صورت اعلام تکلیف انشائی بود، مشکلی ندارد و اگر حقیقی بود مشکل دارد. ما میتوانیم بگوییم که اعلام تکلیف به صورت انشائی است و شامل غائبین و معدومین هم میشود. اما اینجا ایشان مطلب را در این قسمت کامل نمیفرمایند. صورت دوم و سوم را که بحث میکند حرف آخر را میزنند. میفرماید: اما صورت دوم که بحث درباره صحت خطاب است، آیا خطاب برای غائبین و معدومین صحیح است یا صحیح نیست، میفرماید: همانطوری که در صورت اول گفته شد در اینجا هم اعلام میکنیم که خطاب شفاهی برای غائبین و غیر موجودین قطعاً درست نیست. که خطاب همانطوری که شیخ انصاری فرمودند«توجیه الکلام الی المخاطب الحاضر بقصد الافهام لا یمکن أن یشمل الغائب و المعدوم». در این صورت میفرماید: خطاب حقیقی قطعاً درست نیست اما اگر خطاب مجازی باشد با تنزیل باشد وجهی دارد که شیخ انصاری هم امکانش را اعلام کردند. تنزیل بشود معدومین به منزله موجودین آنگاه خطاب اعلام بشود شامل و فراگیر، امکان دارد. اما این هم باز نظر اصلی ایشان اعلام نمیشود. اما صورت سوم که بحث در الفاظی که مدخول ادات باشد، میفرماید: به ادات نگاه بکنیم این ادات حقیقتاً وضع شدهاند و اختصاص به حاضرین دارد یعنی در شکل خطاب حقیقی است یا ادات وضع شده است اعم از حقیقی و ایقاعی. که منظور از ایقاعی تعبیر دیگری از انشائی است. اگر گفتیم که ادات منحصراً اختصاص دارد به معنای حقیقی یا خطاب حقیقی کار مشکل است. خطاب شفاهی شامل غائبین نمیشود. اما اگر گفتیم که ثابت نیست که وضع شده است برای حضار و خطاب حقیقی بلکه ممکن است وضع شده باشد برای عموم، خطاب انشائی و خطاب حقیقی. میفرماید: وضع برای خاص ثابت نیست. دلیل بر اختصاص بر خطاب حقیقی وجود ندارد. شاهد بر این مدعا این است که اداتی استعمالی میشود در قرآن برای عموم، عموم که مخاطب نیستند، میبینیم این ادات قطعاً اینجا مجازاً به کار نرفته و استعمال حقیقی است. آنهایی که به متن کفایه الاصول بسیار دقت میکنند مثل سید فیروزآبادی رحمه الله تعالی علیه میفرمایند: سبب و عامل وصول به نتیجه در بیان محقق خراسانی همین نکته است که ادات وضع برای خطاب حقیقی مخصوصاً نشده است. بهترین شاهد استعمالش در غیر خطاب حقیقی یعنی در عموم و آن استعمال هم قطعاً استعمال مجازی نیست. «یاءیها الذین آمنوا»، «یاءیها الناس اتقوا» در عموم استعمال شده است طبیعتاً استعمالش در خطاب انشائی است. و این استعمال در خطاب انشائی در مثل چنین مواردی استعمال مجازی نیست. از این نکته به این حقیقت میرسیم که ادات که اختصاص نداشته باشد به خطاب حقیقی و اعم از خطاب حقیقی و انشائی باشد، شمول خطابات شفاهیه بر غائبین و معدومین بلا مانع است. دو تا اشکال و جواب: اشکال: ممکن است توهم بشود که استعمالی که در «یاءیها الذین آمنوا» میبینیم در «یاءیها» ادات است نه «الناس» و نه «اتقوا». این «یاءیها» که ادات است و اختصاص دارد به خطاب ادات خطاب است، بگوییم این ادات خطاب که اینجا به کار میرود و «الذین آمنوا» شامل حاضرین و غائبین میشود، ممکن است از طریق تجوز و عنایت باشد منتها تجوز و عنایت تنزیلی باشد. غائبین را نازل منزله حاضر قرار بدهیم و خطاب را شامل کنیم مثل اینکه شیخ انصاری فرمود. اگر گفته شود که ما تنزیل نکرده ایم، میگوید تنزیل نکرده باشید، تنزیل ارتکازی است، ذکر نمیخواهد. چطوری گفته شد سلامت مبیع در معامله بیع به تعبیر سیدنا الاستاد شرط ارتکازی است، اعلام نکنید ولی شرط است. جوابش را ایشان با شرح شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه اینگونه میفرماید: 1. عمل ارتکاز یا هر صفت و شئ ارتکازی در داخل ذهن آدم مرتکز است. انسان ملتفت نیست و آن قابلیت در ابتداء نیست ولی اگر انسان التفات کند به عبارت ایشان تفتیش کند، خودش را نشان میدهد. در معامله بیع که سلامت مبیع شرط ارتکازی است، اول آدم ملتفت نیست ولی بعد از که مبایعه انجام شد التفات بکند، میگوید سلامت که قطعاً شرط است و در ذهن ماست. محقق خراسانی میفرماید: بعد از این استعمال اگر ما توجه کنیم و التفات بکنیم تنزیلی نیست. بنابراین تنزیل ارتکازی از اساس وجود ندارد. که نشانه تنزیل ارتکازی این بود که روشن و واضح شدن آن بعد از التفات و توجه است. ما التفات و توجه هم بکنیم تنزیل در ذهن ما دیده نمیشود. بنابراین ارتکازی نیست بلکه استعمال درست است. اشکال دوم این است که صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: خطابات برای مردم عادی درست است، شامل همین موجودین میشود اما خطابی که از سوی خدا باشد او که احاطه دارد بر همه، عالم در محضر خداست، با همه متکوناتش و همه حاضرند و او خطاب به غائب نمیکند او خطاب به حضار میکند، او احاطه کامل دارد. جوابش را محقق خراسانی با تعبیر کفائیه ای فرموده است اما استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: در هر عملیات فاعلیت فاعل و قابلیت قابل شرط است. از سوی خدای متعال فاعلیت فاعل کامل است لذا مثال میزند که ان الله علی کل شئ قدیر حتی برای خلقت شریک که فاعلیت فاعل کامل است اما قابلیت قابل کامل نیست. آنهایی که موجود نیستند قابلیت اخذ خطاب را ندارند، قابلیت توجه به تکلیف را ندارند. احاطه کامل، التفات برای معدومین خلق نمیکند. در آخر هم یک نکتهای دارند و آن این است که میفرماید: کل مسائلی که تا اینجا گفتیم در صورتی است که خطابات شفاهیه خطاب به مردم و مکلفین باشد، اما اگر گفتیم خطابات شفاهیه مربوط به پیامبر اعظم است، اشکال از اساس حل است، منتها دو تا راه حل دارد: یک حل عقلایی و یک حل عقلی فوق تخصصی. حل عقلایی آن این است که خطاب که به پیامبر اعظم بود از اول میدانیم استعمال در غیر خطاب حقیقی است و انشاء غیر حقیقی است از اول. معلوم میشود دیگر فرق نمیکند غائبین شامل میشود یا نمیشود، معدومین شامل میشود یا نمیشود را ندارد. از اول خطاب برای مردم نیست، نسبت به پیامبر است به هر نحوی یا تنزیل است یا به عنوان واسطه است. برای مردم اصلا نیست. توسط پیامبر برای مردم اعلام میشود. این طریقه عقلایی. اما توجیه عقلی فوق تخصصی و آن این است که انسان کامل کل الانسان است. پیامبر اعظم کل البشر است، وجود اتمّ است، وجود او کل وجود بشریت است. انسان یک وجود اتمّ دارد به نام انسان کامل که او پیامبر اعظم است. وقتی که خطاب به مصداق کامل متوجه بشود کافی است. کل انسانهای دیگر ظل و سایه و پرتو انسان کامل است. خطاب حقیقی است و کافی است و بهترین وجه است. او یعنی انسان و انسانها یعنی جزء در سایه او. در مجموع اشکال حل میشود، نتیجتاً رأی محقق خراسانی این شد که خطابات شفاهیه شامل معدومین و غائبین میشود بدون کمک گرفتن از قاعده اشتراک، اما رأی محقق نائینی و سیدنا الاستاد فردا ان شاء الله.


[1] قوانین الاصول، محقق قمی، ج1، ص229.
[2] قوانین الاصول، محقق قمی، ج1، ص230.