درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی اصل عدم ازلی در تخصیص عام
محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: اگر به وسیله مخصص متصل و یا منفصل نشود به عام تمسک کرد و فرد مشتبه را نتوانیم مشمول حکم عام قرار بدهیم راه دیگری داریم و آن راه این است که میتوانیم به وسیله اصل عدم ازلی برای عام موضوع درست کنیم. به عنوان اشاره اگر فرد مشتبه مشکوک الفسق بود، در این صورت میتوانیم به وسیله اصل عدم ازلی آن عدم فسق سابق را استصحاب کنیم و موضوع برای عام درست بشود. که گفتهایم تحقق موضوع که جزء بالوجدان و جزء بالاصل کار ممکنی است. خود زید به عنوان یک جزء وجدانی است و عدم فسق آن به وسیله عدم ازلی ثابت به واسطه اصل است. جزء بالوجدان و جزء بالاصل مجموعاً موضوع میشود برای شمول عام که اکرم العلماء باشد، فرد مشکوک الفسق نفی فسق میشود به وسیله عدم ازلی. گفتیم تحقیق این است که در این مورد اصل عملی داریم، اصل عملی ما قاعده احتیاط است. آنچه را که مقتضای مسلک محقق نائینی است این است که در مثل چنین موردی اصل عدم ازلی جاری نیست، درباره مشکوک الفسق شک در وجوب اکرام میکنیم، مراجعه میکنیم به اصاله البرائه. اگر وجوب اکرامی از سوی مولی آمده باشد، در این مورد که شک داریم و شک برخواسته از شبهه در مصداق است، در حقیقت شک در تکلیف است و مورد اجراء برائت. و گفته شد که تحقیق این است که برائت جاری نیست، برای اینکه برائت نیاز به یک زمینه و دلیل دارد و زمینه برائت اگر برائت عقلی باشد عدم بیان است و اگر برائت شرعی باشد عدم علم است، در اینجا گفتیم که هم بیان داریم و عدم بیان نیست منتها بیان در هاله تردید قرار گرفته ولی بیان است. و همینطور عدم علم هم اینجا نیست، ما علم اجمالی داریم و مقتضای این علم اجمالی و آن اقتضای اولی اصل لفظی یعنی اصاله العموم و قاعده شک در مانع که هم براساس قاعده مقتضی و مانع میتوان تصویر کرد و هم براساس قواعد کلی اصول لفظیه. اصول لفظیه پس از که اعتبار اولیشان ثابت بشود، شک در مانع مساوی با عدم مانع است. چون اصول لفظیه ظهورش ثبت و محقق میشود و وقتی یک ظهور دیگر اقوی از آن ظهور به وجود بیاید مثل ظهور مخصص میتواند از آن ظهور عام جلوگیری کند. اما اگر شک در مانعیت شئای باشد، فرد مشتبه در یک حد مانع است، در صورتی که شک در مانع بکنیم ظهور عام صدمهای نمیبیند و به قوت خود باقی است، هرچند ما قائل به قاعده مقتضی و مانع نشویم. اما منظور از این اصلی که محقق خراسانی فرموده است که در مورد فرد مشتبه که مثلاً مشکوک الفسق باشد، اصل عدم ازلی جاری بکنیم و مشکوک را مورد عموم عام قرار بدهیم این اصل در اصطلاح اصول اصل عدم ازلی است.

توضیحی درباره اصل عدم ازلی و اصطلاحات مربوط به آن
اولاً این اصل عدم ازلی تا جایی که تتبع کردیم در بیان شیخ انصاری در بحث استصحاب رسائل دیده نمیشود و فقط در کتاب مطارح الانظار یک مورد در همین بحث تصریح میکند به اصل عدم ازلی، میفرماید: استصحاب عدم فاسق به عنوان عدم ازلی و شرح دیگری درباره عدم ازلی داده نشده. در سرتاسر اصول هم آنچه که تحقیق است و ظاهراً مختفی نمانده باشد که اصل عدم ازلی به عنوان یک اصل مستقل و برجسته عنوان نشده و شرح داده نشده است، در ضمن کلمات ابتدائش همان اشاره تقریرات آنگاه یک مقدار بیشتر از آن محقق خراسانی در همین بحث اصل عدم ازلی را مطرح میکند و درباره قریشه و غیر قریشه این اصل را مورد تمسک قرار میدهد. آنگاه پس از ایشان محققین دیگر از محقق نائینی و سیدنا الاستاد و سیدنا الامام و محقق اصفهانی و بعض از اعاظم از این قبیل این اصل عدم ازلی در همین بحث مطرح کردهاند و تحقیق و بررسی نسبتاً دقیقی به عمل آوردهاند ولیکن خود اصل را شرح نمیدهند، صحت و جریان اصل را در این مورد بحث قرار میدهند.

سه عنوان برای اصل عدم ازلی
اما شرح اصطلاحات و ماهیت اصل: منظور از اصل عدم ازلی که سه تا اسم یا عنوان دارد: 1. اصل عدم ازلی، 2. اصل عدم محمولی، 3. اصل موضوعی. این سه تا عنوان برای همین یک اصل بکار میرود.
عدم ازلی غیر از ازلی در معقول و عدم مطلق است
منظور از ازلی اصطلاح معقول نیست که ازل در برابر ابد باشد. ازلی که در معقول است به معنای ازلی است که در برابر ابد است، اگر ازلی گفتیم قطعاً ابدی هم است. در معقول ثابت است که ابدی بدون ازلی نیست و ازلی جدا از ابدی نیست و به طور کل ازلی و ابدی و وجود سرمد یک مصداق دارد که کمال مطلق است و وجود باری تعالی که تمام هستی بالاخره به یک وجود مطلق برگردد. اگر یک وجود مطلق ازلی و ابدی نباشد، به قول خواجه طوسی وجود و پدیدآور شدن ممکنات اصلاً محال بود چون برمیگشت به دور و تسلسل، حل مشکل دور و تسلسل یک وجود ازلی و ابدی است. ازلی و ابدی این شد. اما ازلی که در اصطلاح اصول عبارت است از عدمی که قبل از وجود مضاف الیهاش باشد و به عبارت دیگر عدم مضاف آن هم قبل از وجود مضاف الیه که ما ان شاء الله در شرح آن میگوییم عدم قبل از موصوف. این عدم ازلی عدم مطلق نیست که در اصطلاح معقول آمده است که عدم مطلق هیچ اثر و هیچ خبر و هیچ تاثیری ندارد، عدم محض است و یک منفی محض و بدون هیچ آثار. اما عدم ازلی در عین حال که ما میگوییم عدم ازلی در اصطلاح اصول میشود عدم مضاف، عدم نسبت به زید، قبل از وجود زید عدم الزید قبل وجوده که عدم ازلی میشود نسبت به زید. به عبارت دیگر عدم ازلی عدم آن شئ قبل از وجود آن شئ است و عدم نعتی عدم وصف آن شئ بعد از وجود آن شئ. این عدم ازلی عدم موضوعی هم اطلاق میشود. مثلا زید الکاتب که عدم زید قبل از وجود زید میشود عدم ازلی یعنی عدم وجود زید و عدم کتابت زید میشود عدم نعتی که عدم وصف زید است بعد از وجود زید.

دو قسم اصل موضوعی
عدم ازلی را اصل موضوعی هم میگوییم و اصل موضوعی در اصطلاح اصول دو قسم است: اصل موضوعی رافع موضوع مورد و اصل موضوعی منقح موضوع مورد. قسم اول عبارت است از استصحاب موضوعی که حاکم باشد بر قاعده طهارت، شک در طهارت شئای دارید، مثلا دستمال نجس شده بود شک میشود که این تطهیر شده یا نه، و احتمال تطهیر هم است، اینجا اصاله الطهاره را نمیتوان جاری کرد چون استصحاب نجاست است که آن استصحاب نجاست را در اصول میگویند استصحاب موضوعی و اصل موضوعی. این یک اصطلاحی است که به آن میگوییم اصل موضوعی که رافع موضوع مورد میشود و موضوع اصاله الطهاره را برمیدارد که شک در طهارت باشد و نجاست را اعلام میکند. و مورد دوم که اصل عدم ازلی است عبارت است از اصلی که به اصطلاح محقق خراسانی منقح موضوع است، جزء موضوع را تعمیم میکند. که یک جزء مرکب جزء بالوجدان و جزء بالاصل درست میشود. و اینجا هم به این اصل اصل موضوعی میگوییم منتها نقش آن تنقیح موضوع است که محقق خراسانی میفرماید: ینقح الموضوع.

اصطلاح اصل عدم محمولی
تسمیه اصل عدم ازلی به اصل عدم محمولی، اصل عدم محمولی معنایش این است که به اعتبار اینکه مفاد لیس تامه است، محمول ندارد، از این جهت اصل عدم ازلی به آن گفته میشود. در مقابل اصل عدم نعتی چرا نعتی گفته میشود به اعتبار اینکه مفاد لیس ناقصه است. این اصطلاحاتی بود که در مورد اصل عدم ازلی گفته شد.

دو قسم اصل وجودی و عدمی نعتی
و اما الان عنوان اصل عدم ازلی: در اصول اصل عدم ازلی در برابر اصل عدم نعتی به کار میرود و اصل عدم ازلی فقط عدمی است، اما اصل عدم نعتی هم اصل وجودی نعتی داریم و هم اصل عدم نعتی. اما در اصول درباره وجودی آنچه داریم حکم کلّی بما هو مجعول شرعی داریم. در اصل شرع مثلاً حکمی که در اصل شرع جعل شده بود الان باقی است یا باقی نیست، آن حکم کلی اگر استصحاب بشود چیزی شبیه ازلی است اما عنوان ازلی به آن اطلاق نمیشود و ازلی هم نیست، چون جعل شده. اصل وجودی نسبت به حکم کلّی که گفته شد محل اختلاف است و سیدنا الاستاد فرمودند که معارض به عدم جعل است، عدم ازلی است.

استصحاب حکم کلی را که سید الخوئی اشکال میکرد معارض اصل عدم ازلی است موردش اینجاست
 آن استصحاب حکم کلی که سید اشکال میکرد که همیشه معارض است، چون همیشه عدم ازلی داریم که اگر همیشه عدم ازلی نباشد اثبات عدم همیشه کار سختی است، چون عدم ازلی همیشه قرار دارد. لذا استصحاب حکم کلّی معارض است به عدم جعل و همین عدم ازلی. لذا یکی از مناشی اختلاف در صحت استصحاب حکم کلی و عدم صحت آن قول و تایید اصل عدم ازلی و عدم آن است. اگر قائل به عدم صحت اصل عدم ازلی شدیم میگوییم استصحاب در شبهه حکمیه اصلاً معارض ندارد.

منظور از اصل عدم ازلی
در مثال داریم که زید کاتب، که این موضوع حکم باشد «اکرم زیداً کاتباً» که وجوب اکرام است و حکم هم دارای اثر شرعی است. ما درباره موضوع حکممان نیاز به دو چیز داریم: زید باشد و کاتب. اگر شک کردیم که زیدی که ما میشناسیم کاتب است یا کاتب نیست، همین زید سابقاً کاتب نبود الان کاتب است یا نیست؟ استصحاب میکنیم عدم کاتبیت را به عنوان اصل نعتی. عدم نعتی یعنی استصحاب عدم صفت بعد از تحقق موضوع، موضوع که زید است. و یک بار هم کتابت حالت سابقه ندارد، استصحاب عدم نعتی نمیشود، گاهی کاتب بوده و گاهی نبوده، حالت سابقهاش برای ما معلوم نیست، ممکن است کاتب بوده یا نبوده، کتابت حالت سابقه ندارد بعد از وجود زید. اما شک میکنیم آن کتابت هست یا نیست، استصحاب عدم ازلی جاری میکنیم، میگوییم قبل از وجود زید، زید نبود و کتابت نبود و نسبت بین زید و کاتب هم نبود. و الان که زید آمده و کتابت آمده یا نیامده همان عدم قبل از وجود زید وصل میکنیم به عدمی که الان بعد از وجود زید است، میگوییم استصحاب عدم کتابت به عنوان استصحاب عدم ازلی، نتیجه اش این میشود که زید کاتب نیست و حکم منتفی است.

سوال: تناقض است که یک بار میگوییم کاتب است و بعد اصل عدم ازلی که کاتب نیست.
پاسخ: تناقض نیست. برای اینکه شک دارید در کتابت زید، یقین که ندارید. شک که داشتید سابقهاش هم عدم است، زید که نبود خود زید هم نبود و کتابت هم نبود، الان شک میکنید که کتابت آمد یا نیامد، استصحاب میگوید حالت سابقه عدم کتابت بود. و اما اینکه سوال شد که آن عدم که سابق بود اثر ندارد، چطوری با این عدمی که الان اثر دارد وصل میکنیم، گفتیم عدم از یک سنخ است، وحدت عدم محفوظ است، همان عدم استمرار پیدا میکند تا میشود عدم نعت که عدم نعت موضوع حکم است. بنابراین استصحاب عدم ازلی یعنی استصحاب عدم وجود موصوف که قطعاً محرز و یقینی بوده، استصحاب عدم نعتی یعنی استصحاب عدم صفت بعد از وجود موصوف که هر دو نتیجهاش این میشود که ما نفی کنیم کتابت را و در نتیجه آن حکم بشود به عدم وجوب. استصحاب عدم ازلی به طور کامل شرح داده شد، الان در مثالی که محقق خراسانی فرموده است تطبیق میکنیم و بعد آراء از شیخ انصاری تا امام خمینی آراء را درباره اصل عدم ازلی شرح میدهیم. اجمالاً شیخ انصاری و محقق نائینی و امام خمینی اصل عدم ازلی را جاری نمیدانند و محقق اصفهانی و محقق نائینی و سیدنا الاستاد اصل عدم ازلی را جاری میدانند. شرح مسئله ان شاء الله فردا.