درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکات قابل توجه عام و خاص
برای اینکه این بحث را خوب آشنا بشویم و نکات مهم آن را مورد توجه قرار بدهیم و خلاصهای از مطالب مهم مربوط به ذهنمان بماند، چند نکته مهم و قابل توجه را باید ملاحظه کنیم که این نکتهها مهم است.

1. تعریف مشهور
 1. تعریف عام و خاص از دید مشهور، آنچه در قوانین الاصول به نقل از زبده البیان شیخ بهائی[1] آمده: «العامّ لفظ موضوع للدلاله علی استغراق اجزائه و جزئیاته»[2]

2. نقض و ابرام تعریف مشهور و جواب آن
 2. درباره تعریف مشهور نقض و ابرامی شده است که این تعریف جامع الافراد نیست که گفتهاند عام دلالت بر استغراق اجزاء و جزئیات میکند. میبینیم که «اکرم العلماء» به طور انصراف به علماء دین اختصاص دارد، کل افراد خودش را شامل نمیشود و استغراق و فراگیری ندارد، جامع نشد در حالی که «اکرم العلماء» عام است. و مانع الاغیار نمیشود که اعداد استغراق دارد عشره یک لفظ است و استغراق دارد و شامل ده تا واحد میشود. استغراق است اما عامّ نیست. جامع و مانع نشد. محقق خراسانی جواب این اشکال جامع و مانع را به نحو مکرر دادهاند که تعریف حقیقی نیست، تعریف شرح الاسمی است. میخواهیم یک توضیحی درباره مطلب به عمل بیاید و دیگر جامع و مانع بودن مدّ نظر ما در این تعاریف نیست.

3. فرق بین اجزاء جزئایت و کلّ و کلّی
 3. فرق بین اجزاء و جزئیات و کلّ و کلّی. در تعریف محقق قمی آمده بود که العامّ لفظ موضوع للدلاله علی استغراق اجزائه و جزئیاته، اجزاء در برابر کلّ قرار میگیرد، کلّی که دارای اجزاء و خود یک مرکب ذی اجزاء است. جزئی دربرابر کلی واقع میشود که بحث از مفهوم به میان میآید. کلّ مفهوم نیست، یک مرکب ذی اجزاء خارجی است، کلّی مفهومی است معقول در ذهن. بنابراین محقق قمی میفرماید: معهود در استعمال عام همان معنای دوم است یعنی کلّی در برابر جزئی.

4. عام کلّی منطبق بر مصادیق است
 4. از مجموع تعاریف و نکتههای تحقیقی این مطلب به دست آمد که عامّ عبارت است از کلّی منطبق بر مصادیق. مثل علمائی که منطبق است بر عالم و عالم. با این تعریف آن اشکال مانع الاغیار بودن از اساس ردّ شد که عشره هم استغراق دارد. عشره کلّی منطبق بر مصادیق نیست بلکه مرکّب ذی اجزاء است.



5. انقسام استقرائی است
 5. انقسامی که درباره عامّ آمده است سه قسم، این انحصار استقرائی است و عقلی نیست. براساس استقراء عام یا استغراقی است که شامل همه افراد است و امتثالهای متعدد و عصیانهای متعدد دارد. در «اکرم العلماء» استغراقی هر فردی را اکرام کنید امتثال و هر فردی را عمداً اکرامش را ترک کنید میشود عصیان. و در عام مجموعی امتثال واحد دارد و عصیان هم واحد است. ترک الجمیع با یک فرد هم میشود و به مجموع هم میشود ولی به ترک یک فرد عصیان تمام است و دیگر با افراد دیگر هم در ترک اضافه بشود، ترکها و عصیانهای متعدد نیست. قسم سوم که عام بدلی بود، در اصطلاح و کاربرد عام بدلی با عام مجموعی تشخیص آن در این است که افراد مجموع بهم دیگر با واو  عطف میشود «اکرم عالما و عالما و عالما»، و در عام بدلی با أو عطف میشود «اکرم الأب أو الابن أو الجدّ». اما امتثال عامّ بدلی به وسیله یک فرد است که صرف الوجود است. و عصیانش به ترک الجمیع است. صرف الوجود در مرحله ایجاد به مجرد ایجاد طبیعت است و در مرحله ترک به ترک کل افراد طبیعت محقق میشود.

6. عام به حمل شایع مطرح است
 6. بحثی که درباره عامّ مطرح میشود، عام مصداقی است نه عام مفهومی. به عبارت دیگر عامّ به حمل شایع مورد بحث است. در بحث عامّ آنچه موضوع حکم است مصداق عام است که جمع محلی به لام نه مفهوم عام به معنای شمول. که مصداق عام نکره در سیاق نهی و کلمه کلّ و جمع محلی به لام است و در مفرد هم محل بحث است. پس عام به حمل اولی موضوع حکم نیست، بلکه عام به حمل شایع صناعی یعنی مصداق، مصداق عامّ موضوع حکم است.

7. بحث از ماده و هیئت عام
 7. بحث مادّه عام و هیئت عام، این بحث در ضمن کلمات شیخ طوسی در عده اشاره شده است ولی به طور برجسته هنوز عنوان نشده است. که ما مورد بحث قرار بدهیم ماده عامّ دلالت بر عموم دارد یا ندارد، و هیئت عامّ دلالت بر عموم دارد یا ندارد. اولاً ماده عام یعنی همین لفظ در برابر خاصّ آیا دلالتی دارد بر شمول یا دلالتی ندارد؟ بدون هیچ تردیدی لفظ عامّ من حیث الماده دلالت بر شمول دارد وضعاً، وضع شده است برای شمول. و کاربرد هم دارد، در نصوص هم آمده است. صحیحه زراره و محمد بن مسلم که سند صحیحه است، شیخ صدوق نقل میکند از حریز بن عبدالله از زراره و محمد بن مسلم درباره آیه«انما الصدقات للفقراء» حدیث طولانی است، در اواسط این حدیث امام علیه السلام «عن احدهما ثم قال سهم المولفه قلوبهم و سهم الرقاب عام و الباقی خاصّ»[3]. دیدید ماده عام هم مورد استفاده است، عامّ را باید مادتاً و هیئتاً مورد بحث قرار بدهیم. در نتیجه خود امام سلام الله تعالی علیه ماده عام را در خود شمول بکار برده و آن هم در برابر خاصّ که سهم مولفه قلوب عام است یعنی مولفه قلوب را بشناسید تا نشناسید عام است، برای تألیف قلوب است. و اما فقراء را باید بشناسید که فقیرند و مستمندند. مولفه قلوب شناسایی هم نمیخواهد و تألیف قلوب عام است. پس ماده عامّ هم وضعاً دلالت بر شمول دارد بلا شبهه و اشکال و بهترین شاهد بر این مدعا استعمال آن در بیان امام در حدیث صحیح السندی که گفته شد. اما در اصطلاحات کم و بیش عام به کار میبریم که البلیّه اذا عمّت تابت، عمّت به معنای شمُلت، یا شیخ طوسی میفرماید: «عمّ الله المکلفین بالتکلیف» و همینطور ماده خاص هم آمده است «خصّ الله النبی بالخطاب». ماده عام و خاص مثل ماده امر و نهی قابل بحث است و دلالتش بر مطلوب یعنی بر شمول وضعاً ثابت است هم شاهد از شرع آوردیم و هم شاهد از عرف آوردیم. و اما این بحث چرا مهجور شده است، چرا درباره عام از این جهت بحث نمیکنند؟ سرّ آن این است که از لحاظ موارد و کاربرد بسیار نادر است و این ندرت مهجور شده است و از بحث به دور گذاشته شده است، اما صحیح این است که باید بحث بشود، هرچند موارد نادر باشد ولی ارزش بحث علمی را دارد.

8. بحث هیئت با الفاظ دال بر شمول
 8. بحث هیئت یا الفاظ دالّ بر شمول، در بین قدماء از تذکره شیخ مفید و ذریعه سید مرتضی علم الهدی و العده شیخ طوسی درباره هیئت و الفاظ عام را که بیان میکند، میتوانیم بگوییم که زبان حالشان این است که این الفاظ به دو دسته است: 1. حروف، 2. اسماء. منظور از حروف مثل حرف مَن که شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: کلمه لفظ مَن و لفظ من شمول دارد برای کلّ عقلاء[4]. شیخ مفید از آیه قرآن هم استفاده کرده است «کلّ من علیها فان» [5]که این من شمول دارد. و متی برای زمان و عین برای مکان، میفرماید این حروف همهشان عمومیت دارند و دالّ بر شمول هستند و در دلالت این الفاظ بر عموم و شمول اشکالی نیست. این دسته اول را ما در اصول کنار گذاشتهایم. درباره دلالت الفاظ بر عموم یا الفاظی که از حروف باشد و دلالت بر عموم داشته باشد، از محل بحث ما بیرون رفته به خاطر اینکه نقش اصلی و مهم در استفاده از نصوص کتاب و سنت ندارد. و در بیانات و خطابات آنچنان نقش مهمی ندارد. دسته دوم اسماء است. که درباره اسماء سید مرتضی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: این دسته در حقیقت دلالت بر عموم و شمول که دارند، براساس صلاحیت است[6]. دسته اول که حروف است، دلالتشان بالوضع است که «یصحّ أن یستعمل فی العموم» و اما دسته دوم که اسماء باشد، اینها صلاحیت دارد که بر عموم و شمول به کار گرفته بشود. این دسته دوم عبارتند از اسماء جموع مثل جمع محلی به لام و نکره در سیاق نفی، اینها دلالت بر عموم دارند اما دلالتشان بالوضع نیست، صلاحیت دارند که بکار بروند.

9. بررسی الفاظ موضوعه برای عام
 9. بررسی الفاظ موضوعه برای عامّ. در این رابطه اختلاف نظر وجود دارد. محقق قمی میگوید سه تا وجه در این رابطه آمده است: 1. قول به وضع الفاظ، 2. قول به عدم وضع الفاظ، 3. قول به توقف. اما قول به وضع الفاظ که میگوییم قطعاً عام الفاظ خاصی دارند که برای عموم و شمول وضع شده است، این قول مشهور است. محقق قمی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: این قول در حقیقت اظهر و اشهر است برای اینکه ما در مثل کلمه کلّ و در مثل کلمه جمع محلی به لام تبادر میبینیم و تبادر هم نشانه وضع است. و در عمل هم صاحبنظران از شیخ طوسی تا محققین دیگر قائل بر این هستند که عامّ الفاظ موضوعه دارد. از جمله مثلا شیخ طوسی از قدماء میفرماید: «ذهب الفقهاء بأسرهم و اکثر المتکلمین بان العموم له صیغه موضوعه»[7]، ایشان میفرماید: همه فقهاء یا به طور مجموع فقهاء و اکثر متکلمین بر این است که عامّ لفظ خاصی که موضوع برای عام باشد را دارد. الفاظی داریم که مخصوصا برای عام وضع شده است مثل کلمه کلّ. و اما قول دوم که قول به عدم وضع الفاظ برای عامّ. سید مرتضی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: «لیس فی الکلام عندنا وضعٌ للاستغراق»، ما لفظی که مستقیما از سوی واضع یا لغتاً وضع شده باشد برای استغراق، چنین لفظی نداریم که اگر در غیر استغراق بکار برود مجاز باشد. اگر میبینید بعضی از الفاظ حتی کلمه کلّ که نسبی هم بکار میرود و به بعض هم بکار میرود. این کلّ که کلّ است و نسبت به بالاتر بعض است. و جمع محلی به لام یک مجموعهای که بعض به حساب میآید هم بکار میرود و یک مجموعهای که کل به حساب میآید بکار میرود، مشترک است. در استعمال میبینیم اشتراک وجود دارد و پس از آنکه اشتراک وجداناً وجود داشت، هر لفظی که در معانی متعددی مشترکاً بکار رفت، براساس اصاله الاشتراک میگوییم وضع خاص ندارد و مشترک است. بنابراین میشود مشترک لفظی و لفظ خاصّ موضوعی برای عام نداریم. مثل اکرم العلماء که علماء هم برای کلّ علماء بکار میرود و هم برای مجموعه چند نفری حداقل جمع بکار میرود و این اشتراک است و بعد از که اشتراک وجود داشت براساس اصاله الاشتراک میگوییم مشترک است نه اختصاص، وضع اختصاصی وجود ندارد.

سوال:
جواب: حقیقت بودن چیزی است و وضع خاصّ ویژه چیز دیگری است. مدعا این است که ما لفظ مخصوص برای عامّ داریم که وضع شده باشد یا نه، سید میگوید وضع خاص نداریم، حقیقت باشد ولی مشترک است، خاصّ نیست. اما اصاله الحقیقه را سید میگوید استعمال علامت حقیقت است. این با یک دقتی گفتیم که بهترین مطلب را هم میگوید و درست هم است. لفظی که در بین اهل یک لغت استعمال بشود و اطراد داشته باشد، این استعمالش را شک بکنیم که این استعمال، استعمال حقیقی است یا استعمال مجازی است، سیره، فهم و برخورد و تلقی عموم این است که حمل بر حقیقت میکند. این معنای استعمال نشانه حقیقت است که تصور میشد که مطلق استعمال حتی با قرینه هم باشد علامت حقیقت است، اشکال میکردیم، سید بسیار دقیق میگوید. رأی سوم که توقف باشد منسوب است به ابناء عامه به شافعی. پس در مجموع این سه تا رأی اعلام شد اما پس از آن ببینیم محققین تاریخ اخیر شیخ انصاری و محقق خراسانی تا سیدنا الاستاد در این رابطه درباره الفاظ عموم چه مطالبی دارند، اینها همه بلا اشکال قائل به این هستند که الفاظ خاصّ موضوعه برای عام وجود دارد اما این الفاظ کدامند، فردا بحث میکنیم.


[1]  زبده البیان، شیخ بهائی، ص 125. .
[2]  قوانین الاصول، محقق قمی، ج 1، ص 192.
[3]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 6، ص 144، ابواب مستحقین زکات، ب 1، ح 1، ط اسلامیه.
[4]  العده، شیخ طوسی، ص274.
[5] رحمن/سوره55، آیه26.
[6]  الذریعه فی الاصول، سید مرتضی، ص 198.
[7]  العده، شیخ طوسی، ص 278.