درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث تکمیلی درباره مفهوم حصر
باید توجه کرد که در مفهوم حصر اختلاف نظر در اصل تحقق مفهوم تقریباً وجود ندارد و توافق نظر نزدیک به حدّ تسالم است. حصر یعنی مفهوم، حصر یعنی دلالت التزامی آن و مفهوم آن و بین حصر و مفهوم ملازمه قطعیه است که لازم بیّن بالمعنی الاخص آن میشود مفهوم.

طرق حصر
اما بحث در ادات و طرق حصر است که گفتیم راههای زیادی درباره حصر در بدیع و بیان گفته شده است، طرقی که مفید حصر یعنی مفید مفهوم باشد و گفته شد که مشهورترین راههای حصر چهار راه در بلاغت و بیان آمده است که عبارت بود از: 1. اثبات بعد از نفی یا نفی بعد از اثبات، 2. انّما، 3. عطف به بل، 4. ما حقه التأخیر أن یتقدم. دو مورد از این موارد حصر را بحث کردیم. مورد اول اثبات بعد از نفی یا نفی بعد از اثبات که گفتیم قطعاً مفید حصر است و قطعاً مفهوم دارد. «و ما توفیقی الا بالله» و «لا اله الا الله». و اما مورد دوم که حصر به وسیله کلمه انّما بود که این هم بحث شد و بررسی شد و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که کلمه انّما در ادب و بیان، در استعمالات، در اصطلاحات ادباء و شعراء به معنی حصر بکار میرود. اما با یک تبصره و آن این است که حصر دو قسم است: حقیقی و اضافی. به عنوان حسن ختام سید الشهید الصدر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: کلمه انّما به حسب الوضع دلالت بر حصر میکند و این دلالت وضعی بوسیله تبادر عرفی ثابت است[1]. در نتیجه از ابتداء تا انتهاء صاحبنظران اصول اعلام میکنند که کلمه انّما با استفاده از لغت و ادب و بلاغت مفید حصر است. این دو تا راه گفته شد.

سومین راه بل اضرابیه است
سومین راه برای حصر که عطف به بل بود. در اصول تحت عنوان بل اضرابیه آمده است و عنوان میشود که بل اضرابیه دلالت بر حصر دارد و از ادات حصر است. اگر دلالت بر حصر ثابت شد، طبیعتاً دیگر جایی برای تحقیق در مورد مفهوم آن وجود ندارد. حصر که ثابت شد، مفهوم قطعاً ثابت است.

کلام شیخ انصاری
شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: از ادات حصر بل اضرابیه است نه بل که برای ترقی بکار میرود. منظور از بل که برای ترقی که بکار میرود بل تأکیدی است. و بل اضرابیه آن بل است که متضمن نفی و اثبات است. بعد از این میفرماید: اگر بل مسبوق به کلمه لا باشد، «کالنص فی ثبوت المفهوم مثل لا کرامه بالمال بل بالتقوی»، اثبات بعد از نفی شد که این قطعاً مفید حصر است و بعد از که مفید حصر شد نیاز به این ندارد که بگوییم مفهوم دارد یا ندارد، مفید حصر است و مفهوم دارد[2].

سوال: اضراب به چه معناست؟
جواب: اضراب ضرب سکّه چیزی که یک نقطه خام را بپزد. سکه یک فلز خامی را میپزد و سکه میکند و میگوید ضرب و مضروب. در سکهها هم گفته میشود سکههای مضروب. این اصل اضراب همین بود که نفی بود و خام بود بعد پخته شد بل آمد کاملش کرد. «لا کرامه بالمال» پس به چیه؟ «بل بالتقوی». بل اضرابیه آنچه که مسلم است بل که بعد از نفی آمده باشد این بل با این خصوصیت به طور واضح دلالت بر حصر میکند که در بلاغت هم مطوّل تفتازانی و نقل از مطوّل در کتاب جواهر البلاغه  بل اضرابیه مفید حصر است[3]. رأی شیخ انصاری در یک جمله اینگونه شد که بل اضرابیه از ادات حصر و مفید حصر است و آن بل اضرابیهای که مسبوق به لای نفی باشد. بل استعمالات زیادی دارد، در موارد دیگرش حصر محل بحث است. آنچه که قطعاً میتوانیم بگوییم دلالت بر حصر دارد و مفهوم دارد آن بل است که مسبوق به لا باشد.

سوال: این ادات به این معنا برمیگردد به راه اول که اثبات بعد از نفی بود،
جواب: ادات باید خود آن ادات جدا جدا ملاحظه بشود هرچند با هم مماثلتی داشته باشد. اولا اثبات بعد از نفی تنها اثبات بعد از نفی نیست، بلکه نفی بعد از اثبات هم است. در مسئله اثبات بعد از نفی که یا اثبات بعد از نفی است یا نفی بعد از اثبات، پس آن راه اول دو نوع بود: نفی بعد از اثبات و اثبات بعد از نفی، و اینجا که داریم بل فقط اثبات بعد از نفی است منتها این اثبات بعد از نفی به نحو اضراب است. یعنی از یک مرحله پایین بالا میرود و میرسد به مرحله دیگر. به تعبیر کوتاه خود کلمه را باید دنبال کنیم، کلمه بل و کلمه ما و الّا دلالت این کلمات اگر مفید حصر بود، خود کلمه مفید حصر شده است و مشابهی هم باشد مدخولش مشابه هم است اما خود هر کدام از این دو تا کلمه لفظ جدا و مفاد جدایی دارد. البته تشابه در مدلول در صورتی که مسبوق به لا باشد، در کار است و این مقدار تشابه وحدت نمیآورد.

محقق خراسانی میفرماید: بل سه استعمال دارد
محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه درباره بل میفرماید: بل سه تا استعمال دارد: 1. بل در مورد رفع غفلت و یا سبقت لسان، مثلا میگویی زید آمد بلکه عمرو آمد، این اشتباه شده بود که گفت زید امد، رفع کند غفلت را که زید نبود عمرو بود. این کاربرد بل که در جهت رفع اشتباه و سبقت لسان بکار برود، این بل دلالت بر حصر قطعاً ندارد. 2. تأکید است. تأکید همان ترقی که شیخ انصاری گفت. چون در تتبع ترقی که شیخ انصاری میگوید غیر از تاکید معنای دیگری برایش نتوانستیم بگوییم. مثل اینکه کسی بگوید «زیدٌ عالم بل فقیه»، این تأکید کرد و عالم بودنش را به اصطلاح به عبارت دیگر تکرار کرد و نتیجهاش تأکید شد. آنچه که از این بیان استفاده میشود فقط تأکید در تحقق علم برای زید است و چیز دیگری استفاده نمیشود و حصر و انحصاری نیست. لذا این مورد هم به هیچ وجه دلالت بر حصر ندارد و مفید مفهوم نیست. 3. مقام ردع و ابطال ما اثبت. ردع و ابطال ما اثبت همان تعبیری میشود که شیخ انصاری فرمود. مثلا بگوییم «الکرامه بالمال بل بالتقوی» یا به کلمه لا بیاوریم« لا کرامه بالمال بل بالتقوی»، در این صورت اثبات بعد از نفی و یا اینکه ابطال ما اثبت است. اثبات آنچه که منتفی بود مثل «لا کرامه بالمال بل بالتقوی»، یا ابطال ما اثبت باشد که «الکرامه بالمال بل بالتقوی» در حقیقت باطل کرد که کرامت به مال نیست، کرامت به تقواست. میفرماید: در این صورت حصر محقق میشود و این ادات از ادوات جزء ادواتی است که مفید حصر بالمطابقه و مفید مفهوم است بالالتزام.

از ادات تقدیم ما حقه التأخیر
از ادات حصر مورد چهارم تقدیم ما حقه التأخیر است. در ادبیات از صمدیه شیخ بهائی که این اصطلاح بود که «کلما حقه التأخیر أن یتقدم یفید الحصر». این جمله در بلاغت هم مطرح است و از طرق مشهوره است. شیخ انصاری مثالی که ذکر میکند این است که میفرماید: «صدیقی زید»، تنها تقدم مفعول بر فعل نیست، هر چیزی که حقش تاخیر باشد که خبر باشد و مقدم بر مبتدا هم بشود مفید حصر است. اما مثال معروفش که در بلاغت و بیان آوردهاند عبارت است از «ایاک نعبد و ایاک نستعین»[4] که مفعول بر فعل مقدم شده است و قطعاً اینجا مفید حصر است که جزء معتقدات هم است که عبادت مخصوص خداست. در ادبیات و بلاغت از این چهار تا طریق بیشتر مورد بحث قرار نمیگیرد ولیکن در اصل بحث بلاغی نه چهار تا بلکه چهارده راه برای حصر گفته شده است که میتوانید به مطوّل تفتازانی و اتقان سیوطی مراجعه کنید. اما این چهار تا مشهور هستند و به آن طرق دیگر اعتناء نمیشود و مهجور شدهاند.

از ادات مسند الیه معرّف به لام باشد
ولکن در اصول راه دیگری هم ذکر میشود و آن این است که مسند الیه معرَّف به لام. مسند الیه که مبتداست. این در مطول یک بحث مفصلی را تفتازانی بحث میکند که شاید تحت تاثیر مطول بوده است که مسند الیه را هم آوردهاند. این مسند الیه میفرمایند اگر معرف به لام بود، ممکن است مفید حصر باشد. در این رابطه محقق خراسانی میفرماید: مسند الیه به لام تعریف است محل بحث است و دلالت بر حصر درباره مسند الیه معرف به لام قابل التزام نیست. برای اینکه اولاً اصل در لام تعریف جنس است نه استغراق. در صورتی مفید حصر میشود که الف و لام استغراق باشد که اثبات کامل بکند که دیگر حصر بوجود بیاید و همه را شامل میشود. اگر جنس شد یک قسمتی را گرفته و قسمتی را هم باقی مانده. بنابراین اگر قرینه داشتیم که منظور از الف و لام در مبتدا استغراق است آنجا میشود حصر مثل «الائمه من قریش» که الائمه که هم قرینه است و هم استغراق است و هم حصر استفاده میشود. و اما اگر قرینه نبود، دال بر استغراق نبود مثل العالم زید که استغراق و حصری نیست. نکته دوم اگر در مسند الیه حمل محمول بر موضوع از باب حمل ذاتی بود، حمل شایع نبود آنجا مفید حصر است. چون محمول در حمل ذاتی با موضوع اتّحاد و وحدت ذاتی و مفهومی دارد و اختلافش فقط اختلاف در اجمال و تفصیل است مثل «الانسان حیوان ناطق» یا «الانسان بشرٌ» که الانسان با الف و لام گفتیم و مسند الیه است و حمل میشود ذاتی و مفید حصر. نتیجه این شد در مسند الیه اصل عدم تحقق مفهوم و حصر است. چون اصل در الف و لام جنس است اما اگر قرینه بر استغراق بود و یا حمل ذاتی بود، مفید حصر میشود که این حصر از جهت قرینه میآید و از جهت انحصار ذاتیات بر ذات میآید نه از دلالت وضعی مسندٌ الیه معرف به لام. هر چهار راهی که برای مفهوم حصر داشتیم و مسند الیه هم کامل شد.

محقق خراسانی مفهوم عدد و لقب را ذکر میکند و میگوید عدد مفهوم ندارد
 در آخر محقق خراسانی و همینطور شیخ انصاری مفهوم لقب و مفهوم عدد را مطرح میکنند. مفهوم عدد مثلا میگوییم «صم فی کل شهر ثلاثه أیام» این عدد است که مفهومش این میشود که فقط همین سه روز و لا غیر، معلوم است که این عدد مفهوم ندارد. «صم فی کل شهر ثلاثه ایام» دلالت ندارد بر اینکه در بقیه این ماه دیگر روزه نگیرید. دلالتی ندارد. قاعدهاش این است که اثبات شئ نفی ما عداه نمیکند. کسی هم قائل به مفهوم درباره عدد نیست. جایی که عدد تحدید میکند مثل روزه رمضان ثلاثین یوم آنجا از باب این است که منطوق بر مازاد و ما نقص تطبیق نمیکند. منطوق که ثلاثین یوم است بر اکثر و اقل تطبیق نمیکند نه اینکه عدد مفهوم داشته باشد.

لقب اضعف الموارد مفهوم است
اما لقب که گفته میشود اضعف الموارد و اضعف المفاهیم مفهوم لقب است. مفهوم یعنی وصف غیر معتمد به موصوف مثل «اکرم عالما» که موصوف ندارد که بگوید زید العالم، در این صورت که بیان دستوری باشد متعلق و قطعاً دلالت بر مفهوم ندارد. صاحبنظران به طور اتفاق آراء اعلام میدارند که لقب مفهوم ندارد که اصطلاح شده است در بین اهل فن که لقب مفهوم ندارد. چون اثبات شئ نفی ماعداه نمیکند و ذکر عنوان بدون هیچ قیدی و بدون هیچ حصری دلالت بر انحصار ندارد. انحصار که نبود، مفهوم نیست. بحث مفاهیم کامل شد، جلسه آینده بحث عام و خاص میشود که عام و خاصّ بحث مهمتر از مفهوم یا در همین حد که ان شاء الله جلسه آینده.


[1]  حلقه ثالثه، شهید صدر، ص 181. .
[2]  مطارح الانظار، شیخ انصاری، ص 188.
[3]  جواهر البلاغه، احمد هاشمی، ص 169.
[4] فاتحه/سوره1، آیه5.