درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی نقض و ابرام دلالت انما بر حصر
بعد از که ادله گفته شد و تحقیق به عمل آمد که کلمه انّما لغتاً و وضعاً و اصطلاحاً دلالت بر حصر دارد، به اشکالی برخوردیم که سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه آن اشکال را تعرض فرمودهاند.

اشکال فخر رازی درباره دلالت انّما بر حصر
درکتاب تفسیر کبیر  فخر رازی بعد از که آیه «انّما ولیکم الله»[1] را مطرح میکند، میگوید: این آیه «انّما ولیّکم الله» در صورتی میتواند مطابق با رأی شیعه باشد و دلالت کند بر اینکه ولیّ یعنی متصرف در امور و زمامدار مردم، خدا و پیامبر و علی بن ابی طالب است که کلمه انّما دلالت بر حصر کند «ولیکن لا نسلّم ان الولایه المذکوره فی الآیه خاصه» بلکه برای همه مومنین است «و لا نسلّم ان کلمه انّما للحصر»، ما قبول نمیکنیم و برای ما مسلّم نیست که کلمه انّما برای حصر باشد. «و الدلیل علیه قوله تعالی انّما مثل الحیوه الدنیا کماء انزلناه من السماء و لا شکّ ان الحیوه الدنیا لها امثال اخری»، در این آیه میفرماید: انما حصر کرده مثل را «کماء انزلناه من السماء»[2] در حالی که میبینیم که شکی نیست حیات دنیا مثالهای دیگری هم دارد. اگر انّما برای حصر بود تنها همین مثال بود. پس انّما دلیل بر حصر نیست. آیه دوم را هم مثال آورده میفرماید: «و قال انما الحیوه الدنیا لعب و لهوٌ» حصر کرده است حیات دنیا به لهو و لعب در حالیکه لهو و لعب غیر از حیات دنیا هم است، میگوید «لا شکّ ان اللعب و اللهو قد یحصل فی غیرها»، گاهی در غیر حیات دنیا هم لهو و لعب است، با حصر آمده پس دلیل میشود بر اینکه ولایت معنای خاص و منحصر برای علی بن ابیطالب نیست. علی بن ابیطالب ولایت دارد و سایر مومنین هم ولایت دارند، ولایتشان به معنای ولایت عامه و مخصوص علی نیست. هر مومنی بر مومن دیگری به نحوی میتواند ولایت داشته باشد[3].

نقدی و بررسی اشکال فخر رازی
اما اولا جواب این اشکال را که از آیه قرآن استفاده شده است، در بحثها آمده بود که حصر دو قسم است حصر حقیقی و حصر اضافی. ما منکر این نیستیم، اینجا میبینیم حصر اضافی است نسبت به فناء پذیری مثل حیات دنیا مثل آب است که از آسمان نازل میشود و همینطور گردش کاری دارد. نسبت به فناء پذیری دنیا مثل آبی است که از آسمان نازل میشود. و آیه دوم که «انما الحیوه الدنیا لعب و لهو»[4] باز هم نسبت به حیات انسانهای مختلف میبینیم که بعضی از حیاتها حیاتی است که به کسب کمال و کارهای درست منقضی میشود و بعضی از حیاتها به لعب و لهو. مثلا حیات جهّال به لهو و لعب و حیات عرفاء به کمال و عبودیت. نسبت به عرفاء میشود حیات لهو و لعب، نسبی است و درست هم است.




خلاصه جواب و آسان سازی
اما جواب دیگر از این آیه سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه داده است که «انما الحیوه الدنیا لعب و لهو» میبینیم کلمه دنیا هم اسم است و هم صفت. دنیا که در برابر آخرت قرار بگیرد اسم است که «ربّنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه» [5]که این دنیا میشود همین دار زندگی و همین دنیا صفت هم است. در آیات قرآن مخصوصا آنجایی که با کلمه حیات میآید و کلمه حیات با الف و لام تعریف هم است، کلمه دنیا میشود صفت «انما الحیوه الدنیا» که مضاف دیگر نیست چون مضاف با الف و لام نمیآید، میشود موصوف و صفت. معنایش این میشود که الحیوه الدنیه، این حیات دنیای دنیّه در برابر حیات عالیه راقیه است. حیات عبّاد و حیات اولیاء و حیات انبیاء حیات راقیه است. حیات عصاه و حیات جهال و بغات اینها حیات دنیا و حیات دنیه است. این حیات دنیه که حیات موصوف باشد و دنیا صفتش، منحصر به لهو و لعب است و غیر از این چیزی نیست. هر چیزی که شما تصور کنید که لعب و لهو دیگر هم است، ظرفش حیات دنیه است، پس حصر درست است با حصر حقیقی هم. «انما الحیوه الدنیّه لهو و لعب»، حصر درستی است. اما آیه «انما مثل الحیوه الدنیا» که سید از این جواب تحقیقی نفرموده است، بعد از که مراجعه کردیم دیدیم که فخر رازی از آیه همان قدر را میآورد که به درد او میخورد. اگر آیه را کامل بکنید مثل حیات دنیا با این شرحی که داده شده است، درست یک مثل کاملی است. «انما مثل الحیوه الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما یأکل الناس و الانعام حتی اذا اخذت الارض زخرفها و ازّینت و ظنّ اهلها أنهم قادرون علیها أتاها امرنا لیلاً أو نهاراً فجعلناها حصیدا کان لم تغن بالامس»، تا اینجا تمثیل است و تمثیل فقط به نزول ماء از سماء نیست. تمام خصوصیات دنیا را از زرق و برقش و از بینش مادی پر از غفلتش و از غروری که من توان دارم، اینکه میگوید امور در اختیار من است، تمام این مسائلی که در حیات دنیا و خصوصیاتی که در حیات دنیا است، در این مثال آمده است. از غفلت، غرور، از زرق و برق، از نشیب و فراز، از درخشش و شکوه تا درو شدن و از بین رفتن و فانی شدن، کل این چرخه که مورد دقت قرار بگیرد در مثال حقیقتاً «انّما مثل الحیوه الدنیا» فقط با تمام آن بنیادهایی که این دنیا وجود دارد در این مثل به آن اشاره شده. یک مثل کاملی است و شرط آن این است که آیه را کامل بخوانید.

از دیدگان حقیقی و واقعی
بنابراین از لحاظ حقیقی و واقعی نگاهی کوتاهی بکنیم. اما از دیدگاه حقیقت بینی میبینیم که حقیقت امر این است که انّما وضع شده است برای حصر و دلیل بر این مطلب مضافاً بر تبادر، تصریح و اتفاق اهل لغت است و فهم صاحبنظران همین است و مضافا بر این از لحاظ واقعی یک نگاهی به تفاسیر و روایات هم بکنیم. پس حقیقت مطلب این بود که تصریح اهل لغت و تبادر و استعمالات اثبات وضع میکند که انّما وضع شده برای حصر نه آنکه فخر رازی میگوید که انّما برای حصر نیست تا ولایت علی علیه السلام ثابت بشود.

طریق متصل و منفصل
 اما از لحاظ واقعی یعنی انّما در «ولیّکم الله» درباره امیرالمومنین واقعیت دارد یا ندارد؟ روایات را از دو طریق بررسی میکنیم: طریق متّصل و طریق منفصل. طریق متصل روایات اهل بیت است که اتصال دارد از یک سو به خود حضرت رسول از سوی دیگر سلسله روایت نگاری از طریق اهل بیت قطع نشده. و طریق منفصل طریق ابناء عامه است که با پیامبر و بیت نبوت ربطی ندارند مثل ابوهریره کجا و بیت النبوه کجا؟ آن طرف دیدید امام صادق است و فرزند پیامبر. انفصالش دو نکته داشت: 1. از لحاظ روات، 2. از لحاظ روایت. به اتفاق شیعه و سنی سلسله روایت و نقل روایت یکصد سال تمام از زمان عمر بن الخطاب تا زمان عمر بن عبدالعزیز قطع و ممنوع شد. بعضیها استدلالی که میکنند فقط به صحاح سته و فقط از طریق منفصل بحث میکنند و از طریق متصل استدلال نمیکنند. ما باید طریق متصلی که در تاریخ و تحقیق و فهم و علم ثبت شده است، باید استفاده کنیم. مگر کسی میتواند نقش امام صادق را انکار کند؟ لذا ما در استدلالمان از دو طریق استفاده میکنیم. اما طریق متصل، این آیه در شأن امیرالمومنین نازل شده است و منابعی که این مطلب را دارد عبارت است از: 1. اصول کافی، 2. احتجاج طبرسی، 3. خصال صدوق، 4. روایت علی بن ابراهیم قمی، 5. امالی صدوق، 6. عیون اخبار الرضا، 7. تفسیر عیاشی، 8. تفسیر برهان، 9. اثبات الهدی، 10. بحار الانوار. اما از اصول کافی یک روایت با سند صحیح آمده که آن را میخوانم: علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمر بن اذینه عن زراره و فضیل بن یسار و بکیر بن اعین و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و ابی الجارود جمیعاً «عن ابی جعفر الباقر قال أمر الله عزوجل رسوله بولایه علی و أنزل علیه انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکوه و فرض ولایه اولی الامر فلم یدروا ما هی فأمر الله محمداً أن یفسّر لهم الولایه»، امر کرد خدا که ولایت را تفسیر کند «کما فسّر لهم الصلاه و الزکوه و الصوم»، خدا امر کند که بگو زکات برای چه چیزها و نصابش چه قدر است و صلاه چند رکعت است و صوم چگونه است. «فلما أتاه ذلک من الله ضاق بذلک صدر رسول الله» حضرت رسول یک حساسیتی به ذهنشان وارد شد «و تخوّف أن یرتدوا عن دینهم و أن یکذبوه فضاق صدره و راجع ربّه عزوجل فأوحی الله عزوجل یا یها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فلما بلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس فصدع بأمر الله تعالی ذکره فقام بولایه علیّ یوم غدیر خم»[6]. اما روایات ابناء عامه: 1. حسکانی شواهد التنزیل ج 1 از صفحه 209 تا صفحه 230 از حدیث 216 تا 240 بیست و پنج روایت با سندهای متعدد و معتبر نقل میکند. 2. طبری در کتاب جامع البیان، 3. ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم، 4. فخر رازی در تفسیر کبیر، 5. سیوطی در در المنثور، 6. قرطبی در کتاب الجامع لاحکام القرآن، 7. آلوثی در تفسیر روح المعانی، 8. ثعلبی در تفسیر الکشف و البیان، 9. بیضاوی در کتاب انوار التنزیل، 10. ابو نعیم اصفهانی در کتاب تفسیر ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام. این ده مورد به عنوان مثال گفتیم. اما یک روایت از این مجموعه نقل بکنم که خود فخر رازی این روایت را نقل کرده است. در این روایت آمده است که «روی عن ابی ذر انه قال صلیت مع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یوماً صلاه الظهر فسأل سائل فی المسجد فلم یعطه احداً فرفع سائل یده الی السماء و قال اللهم اشهد انی صلیت فی مسجد الرسول فما أعطانی احد شئ و علی علیه السلام کان راکعا فأومئ الیه بخنصره الیمنی و کان فیها خاتم فأقبل السائل حتی اخذ الخاتم بمرئ النبی فقال اللهم ان اخی موسی سألک فقال رب اشرح لی صدری فأنزلت قرآنا ناطقا سنشدّ عضدک بأخیک» آنجاست که رسول خدا گفت خدایا برادرم حضرت موسی از تو سوال کرد که کمکم کن آیه نازل شد «سنشدّ عضدک باخیک اللهم و انا محمدٌ نبیّک فاشرح لی صدری و یسّری لی امری. قال ابوذر فو الله ما أتم رسول الله هذه الکلمه حتی نزل جبرئیل فقال یا محمد اقرأ انما ولیّکم الله و رسوله»[7] این روایت هم حسکانی نقل میکند و هم جای دیگر، پس روایت از طریق منفصل هم برای ما گفته شد.

جواب نهایی از خود فخر رازی
فخر رازی درباره آیه «انما الصدقات للفقراء و المساکین» میگوید: «قوله انما الصدقات للفقراء الآیه تدل علی أنه لا حقّ فی الصدقات لاحد الا لهذه الاصناف فی الآیه و ذلک مجمع علیه و أیضاً فلفظه انما تفید الحصر و یدلّ علیه وجوه: الاول ان کلمه انّما مرکبه من انّ و ما و کلمه انّ للاثبات و کلمه ما للنفی فعند اجتماعهما وجب بقائهما علی المفهوم فوجب أن یفیدا ثبوت المذکور» و ثانیا دلیل روایی داریم که انّما دلالت بر حصر دارد «و ثانیاً ان ابن عباس تمسّک فی نفی رباء الفضل بقوله علیه السلام انما الربا فی النسیئه، و لولا أن هذا اللفظ یفید الحصر و الا لما کان الامر کذلک و أیضا تمسک بعض الصحابه فی أن الاکسال لا یجیب الاغتسال بقوله انما الماء من الماء و لولا ان هذه الکلمه تفید الحصر و الاّ لما کان کذلک و قال الله تعالی انما الله اله واحد و المقصود بیان نفی الالهیه للغیر و الثالث الشعر و لست بالاکثر منهم حصا و انما العزه للکاسری»[8]، شعراء هم استفاده کردهاند از این انما حصر. بهترین جواب انصافاً و مستدل است. لذا در فقه از همین انّما موارد مصرف صدقات را تعیین کردهاند فقهای شیعه و فقهای سنی بلا خلاف. اما علاج تناقض در کلام فخر رازی، دیدیم که در کلام فخر رازی تناقض واضح وجود دارد. در آیه «انما ولیکم الله» گفت «انما لا یدل علی الحصر» در اینجا گفت قطعاً تحلیلاً برای حصر وضع شده است، از نصوص و آیه قرآن هم استدلال کرد، این تناقض چه میشود؟ در تناقض هشت وحدت شرط است، وحدت موضوع و محمول و مکان و وحدت شرط و اضافه. آنجا که انکار میکرد سیدنا الاستاد میگوید که انکار ایشان براساس عناد است و اینجا که اقرار میکند اقرارشان براساس علم است. چون وحدت شرط نیست و اختلاف شرط وجود دارد لذا در کلام فخر رازی تناقض وجود ندارد.   



[1] مائده/سوره5، آیه55.
[2] یونس/سوره10، آیه24.
[3]  تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 12، ص 386.
[4] محمد/سوره47، آیه36.
[5] بقره/سوره2، آیه201.
[6]  اصول کافی، شیخ کلینی، جلد 1، ص 289، باب ما نصّ الله عزوجل و رسوله علی الائمه علیهم السلام واحدا فواحد، ح 4.
[7]  تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 12، ص383.
[8]  تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 16، ص 81.