درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مفهوم حصر در قضیه استثناء بعد از نفی
رأی شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه در این رابطه گفته شد که از اینگونه صیاغت مفهوم تبادر میکند و اعدل الشواهد کلمه توحید است. محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه درباره استثناء پس از نفی میفرماید: در اینگونه بیان قطعاً مفهوم وجود دارد و شاهد بر وجود مفهوم تبادر است. لذا نفی بعد از اثبات و اثبات بعد از نفی دلالت بر حصر دارد و شبههای در این رابطه ندارد. اما میفرماید: درباره کلمه توحید که گفته شد «لا اله الا الله» بهترین مورد برای مفهوم حصر است که اثبات بعد از نفی فقط اثبات است و نفی بعد از اثبات فقط نفی است.

اشکال در دلالت کلمه توحید
اما اشکالی که درباره دلالت کلمه توحید گفته شده است این است که گفته میشود «لا اله الا الله» طبیعتاً نیاز به خبر در این جمله وجود دارد و باید خبر «لا اله موجودٌ» باشد یا «لا اله ممکنٌ» برای اینکه خبر «لا» محذوف است و «لا» با یک اسم تمام نمیشود. «لا» همیشه ناقصه است و باید خبر داشته باشد و خبرش هم از دو احتمال بیرون نیست که «لا اله موجود» است یا «لا اله ممکن». اگر بگوییم «لا اله موجودٌ» معنا این میشود که هیچ الهی غیر از خدا موجود نیست فعلا ولی ممکن است است و نفی امکان نمیکند بلکه نفی وجود میکند و این با معنای توحید تطبیق ندارد. نستجیر بالله که بگوییم غیر از خدا خدایی امکان دارد، این کلمه توحید کامل نشده است. و اگر ممکن را به تقدیر بگوییم که «لا اله ممکن»ٌ نفی وجود نمیکند. «لا اله ممکن» یعنی فعلا ممکن نیست امکان عام ولی احتمال وجود نفی نشده، وجود بعد از امکان است، بنابراین با توجه به این نکته که لا نیاز به خبر دارد، خبر لا اگر موجود باشد هم معنا تمام نمیشود و اگر ممکن باشد معنا تمام نمیشود. شیخ انصاری در جواب بحث را طولانیتر مطرح میکنند و محقق خراسانی به شکل کاملتر و همینطور محقق نائینی که میتوانیم کاملتر آن را از کلام محقق نائینی استفاده کنیم و آن این است که منظور از «الا الله» واجب الوجود است. واجب الوجود یک مصداق دارد. همانطوری که کمال مطلق یک مصداق دارد. درباره الا الله دیگر پس از که ما معتقد و متوجه به معنای واجب الوجود باشیم، شبهه و اشکالی نیست. موجود و ممکن، موجود و ممکن بالذات و ممکن بالغیر نیست بلکه واجب الوجود است در برابر ممتنع الوجود. «لا اله الا الله»، «الا الله»که واجب الوجود است در برابرش آنکه نیست دیگر فقط طبیعتاً ممتنع الوجود است، هیچ راهی برای موجود بالغیر و ممکن بالغیر وجود ندارد. چون بحث درباره واجب الوجود است. بنابراین «لا اله موجودٌ» یعنی «لا اله موجودٌ واجب الا الله» واجب الوجود که این یک مصداق بیشتر ندارد تا بگوییم که نفی وجود نفی امکان نمیکند و نفی امکان نفی وجود نمیکند. آن نفی امکان و نفی وجود در واجبات بالغیر است و در ممکنات است نه درباره واجب الوجود و ممتنع الوجود. که واجب الوجود را در نظر بگیریم دیگر راهی برای امکان یا وجود دیگر نیست، چون طرق مقابلش فقط ممتنع الوجود است. بنابراین اشکالی درباره افاده توحید از کلمه اخلاص نیست، مضافا بر این گفته میشود که مسلک تمیمی که یکی از مسلکهای ادب و بلاغت در تاریخ ادبیات عرب است چنانچه در شرح کافیه آمده است میگویند «لا» هم مثل لیس تامه میشود و مستغنی از خبر میشود[1]. اگر مسلک تمیمی را بگیریم که اعتبارش مثل اعتبار قراء است که قراء سبعه چطوری هر قرائتش را که بگیریم معتبر است، رأی هم بنی تمیم یکی از آراء معتبر در ادبیات و بلاغت است. بنابر رأی تمیمیون لا مثل لیس تامه هم میشود و به یک اسم تمام میشود و نیاز به خبر ندارد.



سوال:
جواب: دلالت لفظ آن مشکل را داشت و راه حل اصلی آن که محقق خراسانی و محقق نائینی میگوید «لا اله موجود» است اما واجب الوجود که واجب الوجود نفی امکان میکند و یک مصداق واجب الوجود بیشتر ندارد که واجب الوجود بالذات نه واجب الوجود بالغیر که یک مصداق د ارد و قوام هستی برهان صدیقین است که باید یک واجب الوجود بالذات باشد و یکی باشد و کمال مطلق باشد تا هستی به وجود بیاید. و نفی غیر او نفی واقعی است چون یکی بیشتر نیست و اصلا نیاز به این ندارد که بگوییم نفی امکان بکند. وقتی گفتیم «الا الله واجب الوجود» معنایش این میشود که دیگر از او مثل او دیگر ممتنع الوجود است. مثل آن ممتنع الوجود میشود. بنابراین اشکال درباره دلالت کلمه اخلاص در توحید بود که «لا اله الا الله» اگر نفی وجود باشد امکان را نفی نمیکند و اگر امکان باشد نفی وجود نمیکند، جوابش داده شد که واجب الوجود است و واجب الوجود که بود در مقابلش هیچ گونه امکانی راه ندارد، در مقابل ممتنع الوجود است.

کلام محقق نائینی این منطوق است نه مفهوم
محقق نائینی میفرماید: ادات باید مورد توجه قرار بگیرد، چون ادات حصر ممکن است دلالتش بر مفهوم یعنی بر اثبات شئ لشئ و نفی آن از غیرش ممکن است براساس دلالت لفظی باشد که در این صورت منطوقی میشود و اصلا مفهوم نیست. لذا اشکال است ولی اثرگذار نیست. اشکال این است که «ما توفیقی الا بالله» مفهومش این میشود که توفیقی نیست مگر به وسیله لطف خدا که این مدلول لفظ است. این برای مفهوم جایی باقی نماند. آنکه میخواهید مفهوم اعلام بکنید آن خود مدلول همین جمله است. «ما توفیقی» یعنی از هیچ راهی دیگر توفیق نیست مگر از راه لطف خدا و مفهوم هم این بود که از هیچ راه دیگری توفیق نیست مگر از راه لطف خدا. این هر دو در لفظ آمده و دلالت لفظی است پس میشود منطوق و مفهوم نیست[2]. سیدنا الاستاد میفرماید که این اشکال یا این دقت اثر عملی ندارد. چون ما میخواهیم از حصر آن مطلب را بفهمیم که اختصاص شئ لشئ و نفیه عن غیره، از استثناء بعد از نفی که حصر است میخواهیم این مطلب را بفهمیم، حالا دال بر این مطلب مفهوم باشد یا منطوق باشد، در این بحث نداریم و اثری هم ندارد.

سوال: بحث در این است که مفهوم دارد یا ندارد؟
جواب: خود مفهوم داشتن معنایش این است که ما که از مفهوم این را به دست بیاوریم که منظور از مفهوم «اثبات شئ لشئ و نفیه عن غیره». این مفهوم است و در ادبیات تعبیر به مفهوم نمیکنند میگویند از حصر این استفاده میشود. این استفاده هدف ماست، حالا این از طریق مفهوم باشد یا از طریق منطوق فرقی نمیکند. هرچند محقق نائینی به نظر مطابق با واقع دیده میشود که در مثل «ما توفیقی الا بالله» هر دو مطلب از لفظ استفاده شده که هیچ توفیقی نیست جز از راه خدا و اینکه هیچ توفیق دیگری نیست مفهوم است و از خود ما توفیقی استفاده میشود.

سوال:
جواب: منظور از مفهوم حصر «اثبات شئ لشئ و نفیه عن غیره» است. این منظور ما از مفهوم است که به این منظور که حصر باشد منطوقاً دلالت کند که به دلالت مطابقی و لفظی باشد یا مفهوماً دلالت کند که به دلالت التزامی باشد، فرق نمیکند.


دو قسم الّا
و بعد محقق نائینی میفرماید: درباره کلمه الّا باید دقت کرد که الّا در ادبیات دو استعمال دارد: الّا وصفیه و الّا استثنائیه. الّا وصفیه فقط وصف میآید برای ما قبل خودش و منظور از وصف که ما در بحث مفاهیم مطرح میکنیم نعت نیست بلکه اسناد است. ممکن است عطف بیان باشد، ممکن است خبر باشد، ممکن است متعلق باشد. یعنی در  مجموع تقیید و ارتباط نه اتصاف نحوی که موصوفی باشد دارای یک صفت کمالی مثل زیدٌ عالم. و ثانیا کلمه الّا اگر وصفیه بود، دلالت بر مفهوم نمیکند. و اگر استثنائیه بود، آنگاه دلالت بر مفهوم دارد. میفرماید: محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب اقرار مطالبی آورده است که براساس آن مطالب الّا وصفیه معنایی دارد و الّا استثنائیه معنای دیگری دارد. گفته میشود الّا وصفیه مثل اینکه بگوییم «علیّ لزیدٍ عشرهٌ الّا درهمٌ»، اینجا نشان میدهد که «الّا درهمٌ» صفت است برای عشره چون علامت وصف را دارد که تبعیت از اعراب است. نتیجه این اقرار این است که بر عهده مقرّ ده درهم کامل است یعنی ده درهم کامل بر عهده من است نه یک درهم. «عشره متصفه بعدم درهم واحد» یعنی درهم واحد نیست که سیدنا میگوید اگر وصفیه شد، الّا به معنای غیر میآید. در حقیقت اینگونه میشود «علیّ لزید عشرهُ دراهم غیرُ درهم واحد» یعنی به عهده من درهم واحد نیست بلکه ده درهم است. اینجا وصفیه است و حصری نیست و فقط الّا وصف است و هیچ دلالت بر حصر ندارد و مفهوم هم از این جمله استفاده نمیشود. اما اگر گفت «علیّ لزید عشرهُ دراهم الا درهماً» اینجا میشود الّا استثنائیه، از اعراب فهمیدیم که دیگر تابع نیست.«درهماً» منصوب شد، اگر مقرّ نصب خواند الّا درهماً استثناء به وجود میآید که معنایش این میشود به عهده من ده درهم به استثنای یک درهم است. نتیجهاش این میشود که اعتراف کرده است به نه درهم. چون یک درهم استثناء شد[3]. این مثالهایی است که در فقه آمده و استنادی که به فقه میکنند یعنی از لحاظ فقهی هم اعتبار دارد و محل اعتماد است. که محقق حلی در شرائع مطلب را بیان کرده است اما از مضمون کلام ایشان مطلب به دست میآید.

سوال: در مورد حضرت نوح که فرموده: «الف عام الا خمسین عاماً»
جواب: که خمسین منصوب است و استثناء میشود که نهصد و پنجاه سال است. اعراب فرق کرد با اعراب قبلی که دیگر صفت نیست و میشود استثناء. محقق نائینی میفرماید: الا هم وصفیه است و هم استثنائیه، الّا وصفیه فقط بیان صفت است و مفید حصر نیست و مفهوم ندارد اما الّا استثنائیه مفید حصر است و مفهوم بدست میآید.

اصل در الّا استثنائیه است
بعد میفرماید: اصل در الّا استثنائیه است و الّا وصفیه نیاز به قرینه دارد. منظور از این اصل یعنی اغلب و جریان طبیعی است، تا جایی که موجب حمل و تلقی میشود. لذا محقق خراسانی و شیخ انصاری که فرمودند حصر تبادر میکند، اصلش از اینجا به دست آمد که اصل در الّا، الّا استثنائیه است. بلکه گفته میشود که الّا ظهور در استثناء دارد و به معنای غیر بکار بردن و وصف استفاده کردن خلاف ظاهر است. لذا به آن معنا بکار نمیرود مگر به وسیله قرینه که بتواند از ظاهر برگرداند به غیر ظاهر. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: دلالت حصر بر مفهوم اوضح من أن یخفی اما در صورتی که الّا استثنائیه باشد[4]. محقق نائینی میفرماید که اگر الّا وصفیه باشد خارج از محل بحث است ولیکن میفرماید: حصر یا مفهوم از جمله متضمن حصر تبادر میکند و گویا دلالت جمله متضمن بر حصر بر مفهوم دلالت وضعی است نه دلالت عقلی و عقلائی. در نتیجه صاحبنظران از صاحب فصول و شیخ انصاری و محقق خراسانی و محقق نائینی و سیدنا الاستاد همه اینها میفرماید که جمله متضمن حصر دلالت بر مفهوم دارد و به طور اغلب فرمودند که حصر از این ساختار بیان تبادر میکند و در نتیجه مفهوم حصر از مسلّمات و قطعیات است. بدانیم در مورد استثناء بعد از نفی یا نفی بعد از اثبات اما درباره انما چه میشود؟ پس اگر گفتیم مفهوم حصر قطعی است، فقط در آن حصری که اثبات بعد از نفی یا نفی بعد از اثبات باشد اما در بقیه ادات چه میشود، دومین مورد از موارد حصر کلمه انّماست، آیا انّما مفید حصر است یا نیست، ان شاء الله جلسه آینده.


[1]  شرح کافیه، ابن مالک، ج 1، ص 521.
[2]  اجود التقریرات، سید ابوالقاسم خویی، ج 1، ص 438.
[3]  شرائع الاسلام، محقق حلی، ج 3، ص 696.
[4]  محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، ج 5، ص 140.