درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:مفهوم حصر
یکی از مفاهیمی که بسیار مهم در بحث مفهوم و منطوق است، مفهوم حصر است. گفته شد در ابتدای بحث که مفهوم حصر و غایت از مفاهیمی است که بر اساس آراء صاحبنظران عصر اخیر مفهوم دارد. نخست معنا و بعد منظور از مفهوم حصر و بعد آراء و ادله باید بحث بشود.

معنای لغتی حصر
منظور از حصر لغتاً منع و حبس است که علامه طریحی در مجمع البحرین و ابن منظور در لسان العرب آوردهاند. و این حصر در بدیع و بیان بحث میشود و در آنجا عوض کلمه حصر، کلمه قصر بکار میرود که هر دو لغتاً دارای یک معنا هستند.

اصطلاح بدیع و بیان و اصولی حصر
در بدیع و بیان گفته میشود معنای اصطلاحی حصر عبارت است از «تخصیصُ شئٍ لشئ» و در اصطلاح اصول منظور از حصر اختصاص شئ به شئای و نفی آن از غیر آن شئ است، یعنی اثبات برای شئای و نفی از ما عداه. که این تعبیر در بدیع و بیان آمده و در بیانات محقق نائینی هم آمده است.

طرق و اسباب حصر
قضیه متضمن حصر طرق و اسباب دارد. در یک قضیه و یک بیان به چه وسیله و سببی حصر صورت میگیرد؟

اشهر طرق 4 عدد است در اصول هم ذکر شده
 اشاره شد که این بحث بلاغی است و در بدیع و بیان طرق زیادی برای حصر گفته شده از جمله سیوطی در کتاب اتقان فی تفسیر القرآن بحث مقدماتی چهارده طریق برای حصر ذکر میکند و جواهر البلاغه برگرفته از کلمات سکاکی و تفتازانی میگوید حصر طرق زیادی دارد اما چهار طریق در استعمال از شهرت بالایی برخوردار است  که این چهار مورد در اصول هم مورد بحث قرار میگیرد که عبارتند از: 1. حصر به وسیله استثناء بعد از نفی «و ما توفیقی الا بالله» که دلالت بر حصر میکند که توفیق بجز از سوی خدا از راه دیگری میسور نیست. 2. حصر به وسیله انما، که در آیه آمده «انما یخشی الله من عباده العلماء»، به کلمه حصر شده است و اختصاص پیدا میکند خشیت به علماء و منتفی میشود از غیر علماء. 3. حصر به وسیله عطف به لا و بل و لکنّ. مثل «العزه بالعلم لا بالمال»، و مثل «لا عزه بالمال بل بالمال» و مثل «لا کرامه بالنسبه ولکن بالتقوی». این حصرها مفید حصر است که در اصول فقط اشاره به بل اضرابیه شده است که بل اضرابیه همان بل عاطفه است. 4. ما حقه التأخیر أن یتقدم مثل «ایاک نعبد و ایاک نستعین»، این تعبیر که حق مفعول تاخیر است مقدم داشته شده است، افاده حصر میکند که شیخ بهائی هم میگوید «ما حقه التاخیر اذا یتقدم یفید الحصر علی الاجمال»[1].

اقسام حصر
بعد میفرماید: حصر اقسامی دارد که در اصول هم عنوان نشده است اما اشارتهایی شده است، حصر به دو قسم است: 1. حصر حقیقی، مثل «لا اله الا الله» که در بلاغت گفته میشود حصر حقیقی این است که حکم به موضوع انحصار دارد و در مورد دیگر وجود ندارد. 2. حصر اضافی که طرف نسبت دارد، نسبت به آن طرف و آن جهت حصر دارد مثل «لا صلاه الا بطهور» که حصر اضافی است، نسبت به صلاه حال اختیار صلاتی نیست مگر به طهور.

منظور از حصر در اصول
در بلاغت برای حصر فائده و نتیجه اعلام میکنند، میگویند: فائده حصر تحکیم مطلب است. تقریر و ترسیخ در ذهن مخاطب است که تنبه میدهد مخاطب که بدان مطلب همین است. و اما در اصول منظور از حصر این است که حکم اختصاص پیدا بکند به محصور و نفی بشود از ماعدای آن. در غیر موارد محصور آن حکمی که به محصور تعلق گرفته، منتفی باشد. بحث اصولی درباره حصر این است که یک جمله متضمن حصر بود مثل «ما توفیقی الا بالله» مفهوم دارد یعنی توفیق را از سوی غیر خدا اطلاقاً نفی میکند که این نفی صفت از غیر موصوف محصور مفهوم حصر است.

آراء صاحبنظران اصول درباره مفهوم حصر
صاحبنظران اتفاق نظر دارند درباره مفهوم حصر. و اینجا کلمه اجماع به کار نمیرود چون اجماع به طور دقیق درباره حکم شرعی بکار میرود و اگر مسئله اصولی بود اصطلاح دقیق اتفاق بکار میرود نه اجماع، چون اجماع از ادله اختصاصی فقهی است. 1. صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: مفهوم در مورد استثناء بعد از نفی کلامی در آن نیست. در اصول اولین مسئله و قضیه متضمن حصر همین استثناء بعد از نفی میآید، چون که در بیانات و متون این ساختار در حد قابل توجهی وجود دارد و آثار عملی برایش مترتب میشود.

فرق سه اصطلاح لا کلام و لا ریب و لا اشکال فیه
در اصطلاحات «لا کلام فیه» داریم «لا اشکال فیه» داریم و «لا ریب فیه»، فرق این اصطلاحات چیست؟ «لا ریب فیه» منطبق میشود به تسالم، «لا اشکال فیه» منطبق میشود به اجماع و «لا کلام فیه» منطبق میشود به نفی خلاف. ایشان میفرماید: «لا کلام فیه» یعنی خلافی هنوز درباره این دیده نشده. بعد دلیلی هم اقامه میکنند به عنوان دلیل لفظی، میفرماید: دلیل بر این تبادر است، از قضیه متضمن حصر مفهوم تبادر میکند یعنی انتفاء آن وصف از غیر مورد حصر. مفهوم که تبادر بکند، دلالت میشود لفظی و وضعی. و دیگر نیاز به این نیست که بگوییم دلالت عقلی است یا عقلایی است[2]. و این رأی مشهور است، آن رأی اصولی که در فصول و در قوانین الاصول بیاید، رأی مشهور اصولی است. چنانچه آن رأی فقهی که در متن لمعه و متن شرائع بیاید رأی مشهور فقهی است. 2. شیخ انصاری میفرماید: تحقق مفهوم و وجود مفهوم حصر در ساختار استثناء بعد از نفی مثل «ما توفیقی الا بالله» یک مطلبی است که به خلافی در این مورد برنخوردهام، هرچند جماعتی ادعای اجماع هم کردهاند. دلیلی که اقامه میکند همان دلیلی است که صاحب فصول فرمود که از قضیه حصریه مفهوم یعنی انتفاء صفت از موصوف محصور تبادر میکند[3].



مخالف فقط ابوحنیفه است
در ادامه برای رفع اشکال مطلبی میگوید که این مطلب را ایشان و بعد محقق خراسانی هم پی میگیرد. میفرماید: خلافی دیده نشده است مگر از ابوحنیفه که ابوحنیفه گفته است حصر مفهوم ندارد. همان مطلب که در بلاغت گفته میشود قضیه متضمن حصر برای ترسیخ مطلب در ذهن مخاطب آمده است، مطلب را میخواهد تحکیم کند برای مخاطب و کار دیگری ندارد. و دلیلی که اقامه میکند عبارت است از حدیث «لا صلاه الا بطهور». حدیث هم مشهور عند الفریقین است. این اثبات بعد از نفی است در حالی که اصلا مفهوم ندارد. منظور از این طهور فرض کنید طهارت مائیه باشد چون ظهور دارد به طهارت مائیه، میبینیم یک کسی معذور است طهارت ترابیه نماز خوانده است، صلاه است. فرض کنیم که منظور از طهور هم مطلق طهارت باشد طهارت مائیه و ترابیه اما فردی معذور است و برایش میسور نیست نه طهارت مائیه و نه طهارت ترابیه، اما صلاه دارد. پس «لا صلاه الا بطهور» فقط برای تحکیم است و مفهومی ندارد. ساختار هم استثناء بعد از نفی است. جوابش این است که ما در مقدمه بحث گفتیم که حصر دو قسم است: حصر حقیقی و حصر اضافی. در «لا صلاه الا بطهور» حصر است منتها حصر اضافی است. در حال اختیار و در حال تمکن مکلف «لا صلاه الا بطهور»، اضافه و نسبت دارد به همان حالت. اضافه یعنی بالاضافه به یک حالت خاصهای و به نسبت به حالتی. در این صلاه الا بطهور حصر آمده است نسبت به حالت اختیاریه است و درست هم است که کسی در حالت اختیاری بدون طهور نماز بخواند نمازی نیست.

روایات اخلاقی
سوال:
جواب: «لا صلاه لجار المسجد الا فی المسجد»، اینجا آیا حصر است که اگر حصر حقیقی باشد که پنج وقت نماز درست نیست مگر در مسجد، یا حصر اضافی است. ولی این جمله اصلاً دلالت بر حصر ندارد نه حصر حقیقی و نه اضافی. چون گفتیم گاهی این استثناء بعد از نفی جنبه مبالغه دارد و اگر جنبه مبالغه داشت، ربط به مفهوم ندارد. مثل «لا زید الا عالم»، این نه حصر حقیقی است و نه حصر اضافی است بلکه مبالغه است.

سوال: قرینه در مبالغه است؟
جواب: در مبالغه قرینه را بکار نمیبریم بلکه آن صفت و آن مطلوب را با شدّت و بیش از آنکه حقش است، بیان بکند که این میشود مبالغه. اگر لحن مبالغهای بود میشود تعبیر بلاغی کنایه از فضیلت بالا و مدلول مطابقی مراد نیست. در تعبیر مبالغهای مدلول مطابقی مراد نیست بلکه تعبیر کنائی است از فضیلت بالا در مدلول و مقصود بیان. اینجا هم میگوید «لا صلاه لجار المسجد الا فی المسجد» تعبیر مبالغهای است و کنایه از این است که فضیلت زیادی وجود دارد درباره کسی که همسایه است و باید برود مسجد نماز بخواند. بعد از این شیخ انصاری یک مثالی میزند، میفرماید: درباره تحقق مفهوم حصر اعدل الشواهد کلمه الاخلاص است که «لا اله الا الله»، استثناء بعد از نفی است. اعدل الشواهد یعنی عادلترین شاهد برای اثبات این مدعا این کلمه توحید است که میگوییم «لا اله الا الله». بدون هیچ شکی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این کلمه توحید را به عنوان شهادت اولی از مردم قبول میکرد. تا یک فردی میآمد میگفت «لا اله الا الله» پیامبر اسلام و مسلمان بودنش را دیگر قبول میکرد. معنای قبول کردن این است که این جمله مفید حصر است و مفهوم دارد که مفهومش این است که معبودی غیر از خدا نیست «و لا نعبد الا ایاه». این عادلترین شاهد ما در جهت اثبات مفهوم حصر است. یک بحث حاشیهای کوتاهی هم اینجا آمده که شیخ انصاری دنبال میکند و محقق خراسانی بعد این را به عبارت دیگر بیان میکند که خلاصه اشکال این است که «لا اله الا الله» خبر به تقدیر کلمه موجود باشد یا ممکن که یک بحث بلاغی و کلامی است ان شاء الله جلسه آینده کامل کنیم. 


[1]  جواهر البلاغه، هاشمی، ص 167.
[2]  الفصول الغرویه، محمد حسین اصفهانی، ص 154.
[3]  مطارح الانظار، شیخ انصاری، ص 187.