درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث شمول مغیا بر غایت و یا به تعبیر دیگر دخول غایت در مغیا
این بحث که در ضمن مفهوم غایت مطرح میشود، دخلی به تحقق مفهوم غایت ندارد. و یک بحث تحقیقی ادبی است که گاهی آثار فقهی دارد. مثلا اگر مغیا شامل غایت بشود غسل ید در وضو باید شامل غسل مرفق بشود چون مغیا شامل غایت است و اگر مغیا شامل غایت نباشد تا حدّی که وصل بشود به مرفق شستن دست کافی است، و شستن خود مرفق لازم نیست. و همینطور اتمام صوم تا لیل اگر گفتیم غایت در مغیاست، باید حداقل لیل محقق بشود تا صوم را افطار کند اما اگر گفتیم که شمولی نیست انتهای نهار همان لحظات وصل با لیل کافی است و لازم نیست که تحقق لیل در حال صیام باشد. این آثار فقهی است که موارد متعددی قابل تصور است.

محل اختلاف در امثله است نه اصل مفهوم داشتن غایت
و گفتیم که بحث شمول مغیا بر غایت ربطی به تحقق مفهوم غایت ندارد و ما مفهوم غایت را کامل کردیم و گفتیم که غایت قطعاً مفهوم دارد و کسانی که مفهوم برای غایت قائل نباشند اشکال در اصل مفهوم نیست بلکه اشکال در مثال است و آن مثالهایی که بدون مفهوم است، محفوف به قرینه است. بنابراین بحث شمول مغیا بر غایت یک بحث جدا از مفهوم غایت است. در این بحث اختلاف نظر بین صاحبنظران وجود دارد. شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: در این باره چهار قول وجود دارد: قول اول عدم شمول، قول دوم شمول یعنی غایت داخل در مغیاست موضوعاً و حکماً. قول سوم تفصیل بین قبل و بعد غایت که متحد الجنس باشد مثل «اتمّوا الصیام الی اللیل»[1] قبل غایت هم صوم است و ما بعد صوم که قطع میشود صوم است، ما قبل و ما بعد متحد الجنس است. در این صورت که ما قبل و ما بعد متحد الجنس باشد، مغیا شامل غایت میشود. و در صورتی که مختلف الجنس باشد، ما قبل و ما بعد غایت مثل «کل شئ طاهر حتی تعلم انه قذر»، در این صورت مغیا شامل غایت نمیشود، چون که غایت و مغیا ماهیتاً فرق دارند، دو چیز است. قول چهارم تفصیل بین اینکه ادات غایت «حتی» باشد در این صورت مغیا شامل غایت میشود و بین اینکه ادات غایت «الی» باشد، در صورتی که حرف غایت «الی» باشد مغیا شامل غایت نمیشود و غایت داخل مغیا نیست، مثل «اکلت السمکه حتی رأسها» این ماهی را خوردم حتی سرش را خوردم و این «حتی» غایت وارد مغیا کرد و اگر «الی» باشد «سرت من البصره الی الکوفه»، فقط رسیدن به کوفه کافی است و داخل کوفه مربوط به سیر نمیشود، سیر فقط از بصره تا مدخل شهر کوفه کافی است که مفاد کلمه الی است. این دو تا تفصیل گفته شد و هر یکی از این چهار قول وجهی دارد[2].

سوال: در مثال اتموا الصیام الی اللیل اتحاد جنس آن تصویر نشد
جواب: میگوید همین عمل که الان مغیا هست، قبل از حرف غایت هم همین است و در خود مدلول غایت هم همین عمل است یعنی صوم. صوم کل روز تا آن قسمت حداقل آن هم صوم است و چیز دیگر نیست.

ادله اقوال حد داخل در محدود نیست
هر یک از این چهار قول دلیل دارد: قول اول که عدم شمول بود، گفته میشود که این قول مشهور است و نجم الائمه این قول را گفته است و محقق خراسانی و سیدنا الاستاد و سیدنا الامام خمینی قدس الله اسرارهم این قول را تایید میکنند. در ادبیات و بلاغت نجم الائمه میگوید غایت از حدود است، حدود داخل محدود نیست و الا منتهی میشود به خلف که محدود بگوییم و حد بشود و حد بگوییم حد محدود بشود. اگر حد را بگوییم داخل محدود است، خلف است. در عین حالی که حد است میشود محدود. محقق خراسانی همین رأی را تایید میکند و تقریبا همین دلیل را با بیان دیگری اعلام میفرماید، میگویند: حدود خارج از اصل شئ است. نفس الشئ و حد الشئ، نفس الشئ داخل خود آن شئ است اما حد الشئ خارج از ماهیت شئ است و داخل آن موضوع نیست. در یک جمله این میشود نفس الشئ داریم و حد الشئ. حد الشئ غیر از نفس الشئ است. و سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: ارتکاز عرف و فهم عرف بر این است که حد شئ خارج از خود آن شئ است. به عرف مراجعه کنید، میگویند مرز وصول به کوفه مسیر نیست، آن مرز وصول است، وصول چیزی است و مسیر چیزی است. این یک فهم عرفی و ارتکازی است و تصورش برای تصدیقش کافی است[3]. سیدنا الامام خمینی میفرماید: حد خارج از محدود است به حسب ظهور وضعی. خود حد و محدود که تصور بشود، ظهور وضعی بر این است که حد جدا از محدود است و داخل محدود نیست[4]. این خلاصه قول اول بود درباره شمول مغیا بر غایت.

قول دوم نهایت شئ جزء اخیر شئ است
قول دوم که شمول مغیا بر غایت. شیخ انصاری در ابتداء کلام این قول را اعلام میکند (اجتهاد میگویند فهم قول فقهاء است. بعضی از محققین که کلام شیخ را نقل کردهاند میگویند شیخ انصاری میفرماید که مغیا مطلقا شامل غایت نمیشود و غایت مطلقا داخل بر مغیا نیست اما در حقیقت شیخ انصاری قائل به تفصیل است) که اظهر این است که خود نهایت که ما معنا کردیم غایه الشئ نهایته، نهایه الشئ جزء اخیر آن شئ است. این به حسب وضع نهایت و این قول را گفته میشود که مورد اجماع نحات است که غایت داخل بر مغیا و مغیا شامل غایت میشود. بعد میفرماید: غایت یا نهایه الشئ دو قسم است: 1. نهایت حقیقی، 2. نهایت تسامحی. اگر منظور نهایت حقیقی باشد همان است که گفته شد اظهر دخول غایت در مغیاست. چون نهایت حقیقی جزء اخیر خود مغیاست و جزء اخیر هم مثل جزء وسطی و جزء اول جزء است. و اما اگر نهایت تسامحی باشد اینجا  میفرماید: اغلب هم در استعمالات این نهایت تسامحی است. اینجا بحث و نزاع زمینه دارد ولی اظهر آن است که مشهور گفتهاند که مغیا شامل غایت نمیشود، چون جزء اخیر که نیست و نهایت که گفته شده به عنوان تسامح نهایت گفته شده و درحقیقت نهایت نیست. نهایت تسامحی است. بنابراین تحلیل مشهور درست است که گفتهاند حد خارج از محدود است، در صورتی که منظور از حد حد  مسامحی و منظور از نهایت نهایت تسامحیه باشد. بنابراین نظر ایشان تفصیل بین نهایت حقیقیه و نهایت تسامحیه و اغلب در استعمالات هم نهایت تسامحیه است.

سوال: نهایت مشخص است، تسامح یعنی چی؟
جواب: نهایت مشخص است در واقع ولی در بیان میشود تسامح بکند مثلا بگوید که نهایت صحن تا چند قدم مانده به در خروجی تسامحاً اما تحقیقیاً نهایت صحن خود در خروجی است. عوام اینقدر تسامح میکند و قسمت آخر که رسید تسامحاً نهایت است. لذا گفتیم در تحدیدات تسامح را راهی نیست چون عرف تسامح میکند. شیخ انصاری اضافه میکند، میفرماید: اگر علم به وجود غایت نبود و قرینه هم وجود نداشت، در این صورت نوبت به اصل میرسد.

مقتضای اصل درباره شک در شمول چیست؟
اگر چنانچه شک در شمول مغیا بر غایت صورت بگیرد، در مقام تصور دو تا اصل تصور میشود: 1. اصل عدم تداخل که به عنوان استصحاب عدم تداخل و استصحاب عدم ازلی یا اصل عقلایی که در سیره عقلاء هر معنایی که داخل محدوده لفظ باشد، باید بیان شود و اگر بیان نشود، اصل عدم شمول است. میشود اصل را یعنی استصحاب را هم استصحاب عدم ازلی در مواردی که اثر فقهی داشته باشد. چون استصحاب بدون اثر فقهی جاری نمیشود اما اگر گفتیم اثر فقهی آن کاملا ً معلوم نیست و بحث کلی است، آنگاه میگوییم استصحاب عدم و اصاله العدم به عنوان اصل عقلایی. گفته بودم که اصطلاح اصاله العدم اصل عقلایی است و اصاله العدم همیشه استصحاب عدمی نیست و به طور کل اصل عقلایی است. اگر این اصل اول را در نظر بگیریم، شیخ انصاری میفرماید این اصل قابل التزام نیست. برای اینکه یا درباره موضوع جاری میشود یا درباره حکم. اگر بگوییم موضوعاً اصل عدم دخول است که این قابل التزام نیست، چون که دخول غایت در مغیا موضوعاً از امور وجدانی است. مراجعه به وجدان میکنیم حد این شئ تا کجاست و این جزء خودش است یا خارج است. و اما اگر منظور از اصاله العدم عدم دخول در حکم باشد، موارد فرق میکند. گاهی حتی میآید ممکن است آنجا شمول وجود داشته باشد، گاهی «الی» میآید غایت ممکن است آنجا شمول نباشد. و مضافا بر این موارد به اعتبار قرائن فرق میکند. گاهی قرائنی است که باید شمول باشد و گاهی قرائنی است که شمولی در آن نیست، موارد فرق میکند. بنابراین اصاله عدم دخول اساس ندارد. اصل دومی که اینجا مورد استفاده قرار میگیرد عبارت است از اصاله الحقیقه. اگر گفتیم که ادات یعنی کلمات غایات حتی و الی وضع شده باشند برای نهایت و معنای نهایت را هم که گفتیم در این صورت اگر شک بکنیم که اینجا غایت داخل در مغیاست یا داخل در مغیا نیست، اصاله الحقیقه درباره نهایت یعنی همان غایت جاری میشود و نتیجه آن میشود شمول مغیا بر غایت.

صاحب فصول میفرماید: تبادر و صحت سلب داریم
صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: نیازی به تحلیل عقلی و نیاز به اصل در مسئله نداریم بلکه درباره بحث شمول مغیا بر غایت ما تبادر و صحت سلب داریم. تبادر این است، غایت جدای از مغیاست و میتوانیم غایت را از مغیا سلب کنیم و بگوییم الغایه لیست بمغیا، این صحت سلب واضحی است. پس از تبادر و صحت سلب جایی برای بحث باقی نخواهد ماند[5].

قول سوم و ادله آن
 قول سوم که تفصیل بین متحد الجنس و مختلف الجنس، دلیل این قول این است که متحد الجنس در حقیقت نهایت جزء مغیاست و اما مختلف الجنس غایت و نهایت در همان حد فاصل ماهیتاً جداست. این هم اختلاف و وحدت وحدت ماهوی و ماهیتی است. دلیلش همین دلیل تحلیلی که گفتیم. این قول را ابن حاجب در شرح کافیه ذکر میکند[6].

قول چهارم و دلیل آن
اما قول چهارم که تفصیل بین غایتی که به وسیله کلمه «حتی» باشد و یا به وسیله کلمه «الی»، این قول را محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه نقل میکند و بعد میفرماید: «و هذا التفصیل تفصیلٌ حسن». برای اینکه کلمه «حتی» یک دلالتی دارد که کلمه «الی» آن دلالت را ندارد. دلالت کلمه «حتی» عبارت است از ادخال فرد خفی در محدوده مغیا. مثلا میگوییم «جاء القوم حتی الاطفال» و اما اگر مغیا به کلمه «الی» باشد ادخال فرد خفی در محدوده مغیا نیست، مثلا میگوییم «سرت من البصره الی الکوفه»، اینجا ادخال فرد خفی نیست، چون مغیا به غایتی است که آن غایت دلالت بر ادخال فرد خفی در محدوده مغیا نمیکند که کلمه«الی» است. اما این تفصیل را میفرماید تفصیل خوبی است ولکن کلّیت ندارد. به این معنا که احیاناً «حتی» هم برای ادخال فرد خفی نباشد و «حتی» فقط همان معنای «الی» را داشته باشد. و در این رابطه مثال میآورند که «اکلت السمکه حتی رأسها» که خوردن تعلق گرفت به سمکه و رأس سمکه، ماهی را خورد حتی سرش را هم خورد، این «حتی» است که غایت را شامل میشود. کلمه «حتی» است که باعث شمول مغیا بر غایت و دخول غایت بر مغیا میشود[7]. اما سیدنا الاستاد درباره بیان محقق نائینی نقدی دارند و آن این است که درباره کلمه حتی یک خلطی به وجود آمده، خلط بین حتی عاطفه و حتی خافضه. آنجایی که دلالت دارد بر شمول مغیا بر غایت در صورتی که حتی کلمه غایت باشد آن حتی است که عاطفه باشد اما اگر خافضه باشد اینگونه نیست، «نمت البارحه حتی الصباح» معنایش این است که شب را تا صبح خوابیدم، حتی صباح را دربر نمیگیرد. این معنایش این نیست که خود صبح را خوابیده باشد. مضافا بر اینکه در ادبیات مرحوم شیخ بهایی میفرماید: که حتی نقش آن شمول فرد ضعیف و فرد قوی است و اختصاص به ادخال فرد خفی ندارد. اگر گفتیم «جاء القوم حتی المشاه» آن طرف دیگر هم است که «مات الناس حتی الانبیاء» که باعث ادخال فرد قوی هم میشود و تنها اختصاص ندارد به ادخال فرد خفی[8]. در نتیجه درباره شمول مغیا بر غایت خلاصه قول این شد که شیخ انصاری قائل به تفصیل و مشهور اصول قائل به عدم شمول و از صاحب فصول تا محقق خراسانی و تا سید الاستاد. و محقق نائینی هم تفصیل و سیدنا الامام خمینی هم میفرماید: مقتضای فهم عرف عدم شمول است. بحث شمول مغیا بر غایت کامل شد. جلسه آینده مفهوم حصر.


[1] بقره/سوره2، آیه187.
[2]  مطارح الانظار، شیخ انصاری، ص 186.
[3]  محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، ج 5، ص 137.
[4]  مناهج الوصول، امام خمینی، ج 2، ص 224.
[5]  الفصول الغرویه، محمد حسین اصفهانی، ص 153.
[6]  شرح کافیه، ابن حاجب، ج 2، ص 326. .
[7]  اجود التقریرات، سید ابوالقاسم خویی، ج 1، ص 436.
[8]  صمدیه، شیخ بهایی، ص 482. .