درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفهوم غایت و معانی و ادله آن
بعد از آنکه گفته شد قضیه وصفیه علی المشهور مفهوم ندارد اما براساس رأی سیدنا الاستاد مفهوم دارد آن هم از باب تعلق حکم به مقیّد و نفی حکم از مطلق. رسیدیم به مفهوم غایت.

اما مفهوم غایت
اما معنای مشهور غایت لغتاً و اصطلاحاً عبارت است از نهایه الشئ، این هم معنایی است لغوی و هم اصطلاحی. به عبارت دیگر معنای مشهور و معروف غایت هم نهایه الشئ است. معانی دیگری هم برای غایت گفته شده است که عبارت است از مسافت. تفتازانی میگوید معنای غایت مسافت است و معنای دیگر در منطق و فلسفه برای غایت آمده است علت غائی که در حقیقت از مقصد اصلی حکایت میکند. و در باب معرفت یا از دید عرفاء غایت آخرین هدف اهل معرفت است که دیدهاید در کمیل آمده است «یا غایه آمال العارفین». به این معانی بکار میرود اما حقیقت این است که معنای مشهور که آن معنا متبادر است و در لغت که علامه طریحی در مجمع البحرین همین معنا ذکر میکند و در اصول هم به همین بکار میرود: «غایه الشئ نهایته». همین معنا در اصول که بکار میرود با تطبیق به این صورت است که غایه الشئ یعنی انتهای امد حکم، انتهای اندازه حکم. این غایت است. و اما الفاظ دالّ بر غایت میتواند لفظی باشد که اسم باشد و میتواند حرف باشد. که خود همین کلمه غایت را بکار ببرید مثلا بگویید بدایته قوه و غایته فعل و میشود خود اسم را بکار برده شود و میشود از ادات استفاده بشود که در اصطلاح ادبیات به طور کل اداتی به عنوان حروف غایت وضع شده است برای این معنا که به طور عمده عبارتند از دو کلمه: الی و حتی. معنای غایت شرح داده شد. اما منظور از مفهوم غایت چیست؟ منظور از مفهوم این است که حکم انحصار داشته باشد تا محدوده غایت یعنی در مغیا و منتفی باشد پس از غایت یعنی در بعض از حد مغیا. انحصار در حدود مغیا و ارتفاع از خارج از حدود مغیا میشود مفهوم. مثل اینکه بگوییم «اتموا الصیام الی اللیل»[1]، این مغیایی است و غایتی و انحصاری، حکم به صیام که آمده است مغیا شده است به غایت و محدود شده است به غایتی که فرارسیدن شب است و این صوم انحصارا اختصاص دارد به همین محدوده مغیا و در فراسوی مغیا این حکم منتفی است و دیگر صیام و صوم در لیل نیست.

آراء صاحبنظران
اما آراء و ادله: مشهور صاحبنظران بر این است که غایت مفهوم دارد. گفته بودیم که غایت قطعاً مفهوم دارد، برای اینکه در بین سلسله صاحبنظران اصول از شیخ انصاری، محقق خراسانی، محقق نائینی و تا سیدنا الاستاد و تا محقق عراقی و تا امام خمینی این سلسله همه قائل به وجود مفهوم غایت هستند. برای اینکه مفید حصر است. غایت در حقیقت محدود و منحصر میکند در آن حدی که برای غایت تعیین شده. و اما آراء صاحبنظران محقق قمی میفرماید: قضیهای که مغیا به غایت باشد قطعا مفهوم دارد. برای اینکه غایت انحصار میآورد و انحصار مفید مفهوم است[2]. شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: «الحق کما علیه اکثر اهل التحقیق ان الحکم المغیا بغایه یرتفع بعد حصول الغایه»، میگوید حق کما اینکه اهل تحقیق گفتهاند این است که حکم مغیای به غایت که میشود معنا کرد به حکم شئ محدود به حد خاص است اختصاص به همان محدود دارد و پس از فرا رسیدن حد حکم منتفی خواهد شد. برای این مطلب یک دلیل کوتاه و در عین حال متین ارائه میکند و آن این است که اگر پس از فرارسیدن غایت حکم همین باشد یعنی حکمی که قبل از غایت است، این در حقیقت منتفی به تناقض میشود. که از یک سو فقط تا اینجا و از سوی دیگر جای دیگر، تناقض است بین انحصار و عدم انحصار. وجود و عدم که در تنافی قرار گرفت تناقض است. بر اساس تناقض میتوانیم بگوییم که غایت قطعاً مفهوم دارد و هیچ شبههای در اینجا وجود ندارد[3]. 3. محقق خراسانی میفرماید: نسبت داده شده به مشهور که غایت مفهوم دارد. و بعد معنای مفهوم را معنا میکند یعنی «ارتفاع الحکم بعد تحقق الغایه». آنگاه در مقام استدلال به طور ایمائی میفرماید: اگر برای غایت مفهومی وجود نداشته باشد مسئله منتهی میشود به خلف. چون معنای غایت این است که حکم محدّد و منحصر تا اینجاست و اگر محدود و منحصر تا حدّ خاص نباشد، خلاف واقع و خلف است. حتی از بیان ضمنی ایشان یک نکته دیگر را هم میتوان استفاده کرد و آن این است که اگر غایت نقشی ایفاء نکند وجوده مثل عدمش میشود و موجب لغویت میشود. دلیل ایشان هم دلیل محکم و در عین حال کوتاه و مختصر است.

اشکالات مفهوم غایت
 اما اشکالاتی در ضمن مثالها گفته شده است که ایشان با یک تفصیل آن اشکالات را جواب میدهد آنگاه سیدنا الاستاد هم همینطور و تحقیق چیز دیگری است. گفته میشود که اینکه قائل به غایت هستید، غایت مثال معروف ادبی دارد «سرت من البصره الی الکوفه»، گفته از اینجا تا آنجا حرکت کن و راه برو، چیزی از آن مازاد بر این استفاده نمیشود و فقط آنچه استفاده میشود و از مولی صادر شده باشد سیر از بصر تا کوفه است فقط و غایتی نیست. ماوراء آن چه باشد چه نباشد ربط ندارد. ممکن است مولی یک دستور دیگر بدهد. «سر من الکوفه الی الحله»، یا «سر الی الحله الی النجف». مقطع مقطع بیان کند، پس مفهومی نیست و حکم بعدی مساوی باشد با حکم مغیا تناقضی ندارد. شیخ انصاری جواب که از بیان مفصل ایشان ضمناً استفاده میشود این است که گفته میشود که حکم بعدی اگر بیاید تابع دلیل بعدی است اما اگر دلیل نیاید غایت است. دلیل مجددی بیاید که «سر من الکوفه الی الحله»، پس آن مدلول منطوق میشود و الا ما باشیم و مفهوم «سر من البصره الی الکوفه »تا همین حد است. محقق خراسانی آمده است یک جواب اساسیتری فرموده است و آن این است که غایت اگر قید حکم باشد مفهوم دارد مثل «کل شئ لک حلال حتی تعلم أنه حرام»[4] در اینجا غایت قید حکم است یعنی قید به حلال تعلق دارد. و در «سر من البصره الی الکوفه»  غایت متعلق به موضوع است که بصره و کوفه باشد. متعلق به موضوع که بود، موضوع که منتفی بشود سالبه منتفی به انتفاء موضوع است و اگر بصره و کوفهای نبود این سیر هم نیست. با این شرحی که داده است جواب این سوال داده شد. اما مطلب باز هم تتمه دارد و بحث دارد، پس از بیان دیگر ان شاء الله کامل کنیم. 4. محقق نائینی میفرماید: غایت و حدی که در جمله متضمن غایت وجود دارد این حد و این غایت به حسب ترکیب یعنی ترکیب مخصوص این صیاغت قید جمله میشود یعنی کل جمله از «اتموا الصیام الی اللیل»، ساختار این ترکیب اقتضاء میدارد که غایت قید برای خود این جمله باشد نه به طور خاص قید موضوع و نه به طور خاص قید حکم، بلکه قید جمله باشد. پس از که قید جمله شد، ظاهر در مفهوم خواهد بود. چون جمله قید و مقیّد انحصار دارد و وجود و تحقق انحصار معیار اصلی برای تحقق مفهوم خواهد بود[5].



غایت سه صورت دارد
سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: غایت به سه صورت است: 1. غایت متعلق به موضوع مثل آیه «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق»[6]، اینجا الی قید برای موضوع است که مرافق باشد. 2. غایتی که قید یا حد برای متعلق است. مثل «اتموا الصیام الی اللیل» که صوم به عنوان متعلق مغیا به غایت است. 3. غایت و حد حکم است مثل «کل شئ نظیف حتی تعلم انه قذر»[7]. در این رابطه میفرماید: غایت اگر غایت حکم باشد شبههای نیست در دلالتش بر مفهوم. و یک اشارهای میکند که این اشاره یک اشکالی هم پیدا میشود درباره فرمایش ایشان که میفرماید: «دلالتها علی المفهوم اقوی من قضیه الشرطیه»[8]، اشکالی که پیش میآید که آنجا قائل مفهوم نبودند و اینجا گفتند دلالت جمله متضمن غایت بر مفهوم اقوی از قضیه مفهوم شرطیه است. از این کلامشان استفاده میشود که آنجا هم دلالت بوده و اینجا اقوی است.

سوال: آیا مفهوم غایت متسالم علیه است و مخالفی هم است؟
جواب: مخالف گفته شده است منتها مخالفها بعد از که مثالها را شرح دادیم، غایت اگر غایت حکم باشد متسالم علیه است. دلیل بر این مطلب همان نکتهای است که گفتیم که ایشان تصریح میکند به خلف که اگر غایت در حکم رعایت نشود یعنی بگوییم حکم تا این حد انحصار دارد و بعد از این حد هم جریان دارد، این میشود خلف. بنابراین چون خلف از محالات است قطعاً لذا غایت دارای مفهوم است بلا اشکال. توضیحی که بدهم اینکه موضوع، متعلق و حکم است. موضوع حکم موجود خارجی است که در ارتباط با فعل مکلف باشد. فعل مکلف که حکم شرعی به آن تعلق گرفته است متعلق است و از این رو گفته بودیم که به موضوع گاهی میگوییم متعلق المتعلق. مثلا خمر یک موجود خارجی است و موضوع است، شرب خمر فعل مکلف است چون این فعل مربوط میشود به آن موضوع و موجود خارجی لذا آن موجود خارجی میشود موضوع حکم و چون دستور شرع تعلق میگیرد به شرب، شرب میشود متعلق حکم. حکم هم که عبارت است از همان انشاء و جعل شرعی متعلق به عمل مکلف. بعد از این میبینیم که درباره «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق» که مرافق موضوع است و موجود خارجی است، الی آمده ارتباط پیدا کرده به موضوع. «اتموا الصیام الی اللیل» صوم فعل مکلف است و متعلق است الی اللیل صوم است و غایت قید شده برای صوم. و غایت حکم یعنی قید ارتباط داشته باشد خود حکم شرعی، کل شئ لک حلال، حلال حکم شرعی است «حتی تعرف أنه حرام»، این حتی که غایت است غایت برای حکم شرعی است که حلال باشد. در صورتی که قید حکم باشد که معلوم است اما قید موضوع و قید متعلق چه میشود؟ سیدنا میفرماید که ظاهر این است از جمله متضمن غایت که غایت قید فعل است که قید فعل یعنی قید متعلق و به حسب متفاهم عرف غایت قید متعلق است، قید متعلق که بود انحصار میآورد همانکه محقق نائینی فرمودند که حکم متعلق میشود به جمله یعنی قید و مقیّد در محدوده متعلق است و حکم اختصاص دارد به همان جمله و فراسوی آن حد دیگر آن حکم نیست و این مفاد از جملهای است که متضمن غایت باشد. در نتیجه جملهای که متضمن غایت است قطعاً دارای مفهوم است. و اما جایی که قید موضوع باشد، خلاف اصل و جریان طبیعی و خلاف ظاهر است و نیاز به قرینه دارد. آنجا که با قرینه قید موضوع بشود، خارج محدوده است. ما در محدوده ظهور الفاظ بحث میکنیم. ظهور الفاظ اقتضاء میدارد که قید غایت، غایت برای متعلق است نه برای موضوع. غایت فعل مکلف است نهایت برای موجود خارجی و موضوع موجود خارجی است و متعلق فعل مکلف است. این مطلب تا اینجا کامل شد. اما تحقیق ان شاء الله جلسه آینده.


[1] بقره/سوره2، آیه187.
[2]  قوانین الاصول، محقق قمی، ج 1، ص 186.
[3]  مطارح الانظار، شیخ انصاری، ص 185.
[4]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 12، ص 60، ابواب ما یکتسب به، ب 4، ح 4، ط اسلامیه.
[5]  اجود التقریرات، سید ابوالقاسم خویی، ج 1، ص 437.
[6] مائده/سوره5، آیه6.
[7]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 2، ص 1054، ابواب نجاسات، ب 37، ح 4، ط اسلامیه.
[8]  محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، ج 5، ص 139.