درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی تعدد شرط و وحدت جزاء
در این باره مثال معروفی است که «اذا خفی الجدران فقصّر و اذا خفی الأذان فقصّر»، این دو قضیه شرطیه دو حدیث معتبری است از امام صادق علیه السلام. حدیث اول که «اذا خفی الجدران» است در صحیحه محمد بن مسلم از امام صادق سلام الله تعالی علیه مضمون این است «اذا تواری من البیوت[1]» است. روایت دوم هم «اذا خفی الاذان» صحیحه عبدالله بن سنان «اذا خفی الاذان فقصر[2]». دو شرط است و یک جزاء، شرط اول خفاء جدران و شرط دوم خفاء اذان. مفهوم در قضیه اول این میشود که «اذا خفی الجدران فقصّر» مفهوم آن این است «اذا لم یخف الجدار فلا تقصّر اطلاقاً» و در قضیه شرطیه دوم «اذا خفی الاذان فقصّر و اذا لم یخف الاذان فلا تقصّر اطلاقاً» جدران دیده بشود یا نشود. مفهوم هر یکی از این دو تا قضیه با منطوق دیگری به وضوح تعارض دارد.

وجوه پنجگانه
برای رفع این تعارض پنج وجه گفته شده است، وجه اول اشاره شد و گفتیم که منطوق را بر مفهوم مقدم بداریم به این معنا که مفهوم هر کدام را تقیید کنیم به منطوق دیگری. مثلا مفهوم شرطیه اول که «اذا خفی الجدران فقصّر» که عبارت است از «اذا لم یخف الجدران فلا تقصّر الا اذا خفی الاذان»، تقیید کنیم به منطوق شرطیه دوم. و مفهوم شرطیه دوم که «اذا خفی الاذان فقصر» بود، این است «اذا لم یخف الاذان فلا تقصّر الا اذا خفی الجدران». این طریقه اول است در جمع بین متعارضین که منطوق بر مفهوم مقدم میشود براساس قوت دلالت که شیخ انصاری فرمود: دلالت منطوق اقوی از دلالت مفهوم است. و سیدنا میفرماید: منطوق خاص است و مفهوم عام و در تعارض بین خاص و عام، خاصّ مقدم است. در نتیجه هر دو شرط علت حکم میشود به نحو مستقل، اگر جدار مخفی شد قصر کن و اگر اذان هم مخفی شد قصر کن. هر کدام مستقل علت میشود برای حکم یا شرط میشود برای جزاء. در نتیجه مفهوم آن که انتفاء شرط عند انتفاء جزاء مورد بحث است و شرط هم دو تاست، میگوییم مفهوم عند انتفاء شرطین صورت میگیرد، پس عند انتفاء شرطین حکم یعنی وجوب قصر منتفی میشود. 2. رفع ید از هر دو مفهوم، برای اینکه پس از توجه به تعدد شرط میبینیم شرط یکی نیست تا انحصاری باشد، و انحصار که نبود، مفهوم هم نیست. مفهوم ارتباط تنگاتنگ با انحصار دارد، اگر شرط واحد باشد زمینه برای انحصار است که آن حکم منحصر است به این شرط واحد، اگر متعدد بود، انحصاری نیست. بنابراین توجیه دوم رفع ید از مفهوم هر دو و اخذ به منطوق، بنابراین در این صورت هم تعارضی وجود ندارد، چون مفهوم نیست. 3. گفته میشود که در این صورت از مسئله اطلاق هر دو شرط را تقیید کنیم به شرط دیگر. دو تا شرط است: شرط جدران و شرط اذان، هر یکی را به دیگری تقیید کنیم. تقیید هر کدام به دیگری به این صورت است که بگوییم «اذا خفی الجدران مقیّدا بخفاء الاذان» و شرط دیگر هم تقیید کنیم و بگوییم «اذا خفی الاذان مقیّدا بخفاء الجدران». در این صورت هر دو شرط پس از تقیید ترکیب میشود. علّت حکم در حقیقت علّت واحدهای میشود که دارای دو جزء است، علت عبارت است از خفاء دارای دو جزء: خفای جدران و خفای اذان، در این صورت هر کدام شرط مستقل نیست، اگر یکی محقق بشود، باعث ترتب حکم نمیشود، باید هر دو خفاء محقق بشود چون دو تا به عنوان دو جزء برای یک علت است. در این صورت علّت حکم یعنی علت وجوب قصر یک شئ مرکبی است که یک جزء آن خفای جدران و جزء دیگر خفای اذان، هر کدام از این دو تا جزء مستقل علت حکم نیستند. اگر این توجیه را در نظر بگیریم، دیگر تعارض رفع شد چون هر دو یک شرط میشوند و مفهوم هر دو هم یکی است. در صورت تحقق هر دو شرط جزاء مترتب میشود و در صورت عدم این دو تا جزء مفهوم متحقق میشود که عدم وجوب قصر است. 4. برای هر دو شرط عنوان واحد در شکل جامع اعلام بکنیم، بگوییم پس از که هر دو قضیه را شرعاً به دست آوردیم، با تجزیه و تحلیل به این حقیقت میرسیم که علّت وجوب قصر یک قدر جامعی است و یک عنوان انتزاعی است و از دو مورد یک عنوان واحدی انتزاع میشود و میگویید أحدهما.

مقدمات قاعده سنخیت
دلیل این توجیه پشتوانه معقولی دارد.  قاعده سنخیت که میگوید بین علت و معلول سنخیت وجود دارد. اگر یک سنخیتی نباشد، هر چیز از هر چیزی صادر بشود، نظام هستی بهم میخورد. قطعا سنخیتی است تا نظامی در عالم هستی باشد. هر علتی معلول خاصّی دارد. مثلا برای گرما میخواهید دست به طرف آتش بگیرید یک مرتبه یک سرمای شدید بدهد بیرون، و همینطور اگر بناء بشود نظام علت و معلولی از هم پاشیده شود، تنظیم در جهان هستی به چشم نمیخورد. این مقدمه اول درباره قاعده سنخیت، مقدمه دوم هم این است که معلول واحد، علت واحدی میخواهد. معلول واحد از دو تا علّت امکان ندارد که صادر بشود. از طرف معلول قابلیت ندارد و از طرف علّت فاعلیت وجود ندارد. یعنی دو تا فاعلیت در یک قابل واحد امکان ندارد. در اینجا تطبیق میکنیم که معلول واحد که وجوب قصر است، علت واحدی میخواهد. نمیتواند هم خفای اذان علت باشد و هم خفای جدران. پس باید بگوییم که علت واحد است و آن عبارت است از عنوان واحد انتزاعی، اما خفای اذان و خفای جدران میشود مصداق بر آن عنوان. تعدد مصداق باعث تعدد ماهیت نمیشود. در نتیجه میگوییم که دو تا شرط در حقیقت مندرجاند تحت عنوان واحد، علت عنوان واحد انتزاعی است. با این توجیه اشکال مرتفع شد و ارکان تعارض کامل نیست، چون تعدد شرطی نیست، و در حقیقت شرط یک عنوان میشود. یک عنوان است برای هر دو شرط و شرط تعدد ماهوی ندارد بلکه تعدد مصداقی دارد. بنابراین با این توجیه تعارض بین مفهوم و منطوق حل شد.

دو قسم جامع متأصل و انتزاعی
سوال: امر انتزاعی را بیشتر توضیح بدهید.
جواب: جامع بین افراد متعدد دو قسم است: 1. جامع متأصل، 2. جامع انتزاعی. جامع متأصل این است که یک مفهومی است و آن مفهوم در افراد خودش وجود دارد، مثل معراج مومن. معراج مومن یک مفهوم و یک حقیقتی است، این معراج مومن جامع است بین اقسام صلاه که صلاه قصر و صلاه تمام یا صلاه جماعت و صلاه فرادی. جامع متأصل است یعنی خودش یک معنای حقیقی است به حسب ذات. و این شده است جامع بین این افراد، تمام این افراد را شامل میشود، و در همه این افراد مثل مقسم وجود دارد. جامع انتزاعی دو تا فردی که وجه مشترک داشته باشد، مثلا در هدف مشترک باشند مثل مثال بحث ما. اما هر دو مورد اشتراکات ماهیتی نسبت به یک ماهیت و حقیقت واحدهای ندارد. خفای اذان چیزی است، خفای جدران چیز دیگری است. با هم اشتراک ماهیتی ندارد اینجا به خاطر وحدت غرض و به خاطر قاعده سنخیت یک جامع تصور کنیم.  اینجا تصویر جامع از دو فرد مشترک الغرض انتزاع میشود. فرق بین اعتبار و انتزاع این است که انتزاع نیاز به منشأ دارد و اعتبار نیاز به منشأ ندارد. از این منشأ انتزاع میکنیم این عنوان انتزاعی است که أحدهما شرط است.5. رفع ید از احد المفهومین، برای اینکه ما از اشکال تعارض بیرون بیاییم، میگوییم یکی از این دو تا شرطیه مفهوم ندارد. چون همان که شرط اول است مفهوم دارد، دومی مفهوم ندارد. پس دومی که مفهوم ندارد، تعارض فی الجمله رفع میشود. سید میفرماید: گویا این سهو قلم است، در یکی از دو شرطیه حل میشود که مفهوم نداشته باشد. مثلا فرض کنیم برای «اذا خفی الجدران» بگوییم مفهوم ندارد، مفهوم این تعارض نمیکند اما «اذا خفی الاذان» که مفهوم دارد، مفهوم او تعارض میکند به منطوق جدران.  این توجیه پنجم مشکلش این است که تعارض را حل نمیکند اما این توجیه پنجم را محقق خراسانی شاید به همین جهت که درباره حل تعارض نمیتواند کاری از پیش ببرد، وجه پنجم را فقط با اشارهای رد میکند که رفع ید از احد المفهومین وجهی ندارد، چون نیاز به دلیل دارد و بدون دلیل میشود ترجیح بلا مرجح و بعد هم تعارض میکند که کدام یکی را رفع کنیم و تعارض هم تساقط میکند، هر دو مفهوم باقی میماند. این توجیه را فقیه حلی اشاره میکند[3]. این توجیه در حقیقت نظر داشته باشد به تحقق مفهوم که ارکان مفهوم را در نظر بگیریم که یکی از ارکان مفهوم این است که در دو قضیه شرطیه دو تا مفهوم نمیآید. باید آنکه دلالتش اظهر است، آن را بگیریم و آنکه دلالتش ظاهر است آن را کنار بگذاریم. بنابراین چون دو تا مفهوم در عرض هم قابل توجیه نیست لذا باید یکی از این دو تا مفهوم را کنار گذاشت.

شیخ انصاری توجیه چهارم را قبول میکند
شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: «لعل العرف یساعد قدر الجامع»، که توجیه چهارم بود. میگوید این را شاید عرف مساعدت بکند[4]. رمز مساعدت هم این است که نه مستلزم استعمال مجازی میشود و نه موجب تقیید اطلاق. یک قدر جامعی برای هر دو، اطلاق هر دو شرط محفوظ است و تقیید نمیکنیم. و معنای مجازی هم در اینجا متصور نیست، نه مجازی لازم میآید و نه تقیید اطلاقی. محقق خراسانی به عین تعبیر میفرماید: «لعل العرف یساعد الوجه الثانی و لعل العقل یساعد الوجه الرابع».

سید الاستاد: لعل العرف یساعد وجه الاول
سیدنا الاستاد تقریبا به این مضمون میگوید که عرف مساعدت میکند توجیه اول.

این مورد از موارد ادعای عرف متقابل است
این جزء همان جاهایی است که ادعای نظر متقابل عرف. در مثل چنین مورد نظر عرفی وجود ندارد. اینها فهم شخصی است و در حقیقت درک تحلیلی اصولی است. و براساس ذوق شرعی احتمال میدهند که عرف هم این باشد. با این تصادم آراء که عبارت را عین هم میآورند که «لعل العرف یساعد». اجمالا اینجا نظر عرف بما هو نظر عرف وجود ندارد. دلیل آن این است که خود اختلاف نشان میدهد که عرفی اینجا حکومت ندارد، بلکه همه این آراء در حقیقت اصولی است. درک دقیق و تحلیلی اصول است. به عبارت دیگر گفته بودیم دقت اصولی که توجیه آن را هم کردیم که گفتیم در اصطلاح عموم میگوییم که دقت عقلی را در بحث فقه راهی نیست، اما اصول که دقت دارد، دقت اصول تحلیل رابطهها، دلالتها و نظر به ظواهر و مقدمات و موخرات است اما دقت عقلی برمیگردد به براهین عقلی و موادّ ثلاث، شرح مسئله ان شاء الله جلسه آینده.



[1]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 5، ص 505، ابواب صلاه مسافر، ب 6، ح 1، ط اسلامیه.
[2]  وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 5، ص 506، ابواب صلاه مسافر، ب 6، ح 3، ط اسلامیه.
[3]  السرائر، ابن ادریس، ج 1، ص 331.
[4]  مطارح الانظار، شیخ انصاری، ص 175.