درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله اثبات مفهوم شرط
گفته شد که مفهوم شرط ارتباط مستقیم به سه امر دارد: 1. رابطه بین جزاء و شرط لزومی باشد نه اتفاقی. 2. جزاء مترتب به شرط باشد به نحو ترتب معلول بر علت، 3. این علیت علیت منحصره باشد، مثلا مجی تنها علت اکرام باشد نه رؤیت زید و نه احسان زید.

امر اول علاقه لزومیه و کلام شیخ انصاری
در این رابطه شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: «لا ینبغی الاشکال ان القضیه الشرطیه ظاهره فی اللزوم[1]»، علاقهای که بین شرط و جزاء است، علاقه لزومیه است. لزومیه در برابر اتفاقیه است. به عبارت دیگر شرط و جزاء با هم ارتباط دارند، اتفاقی نیست که در کنار هم قرار گرفته باشند و ترتب به وجود آمده که شیخ انصاری مثال میزند «اذا کان الانسان ناطقا فالحیوان ناهق»، یک چیزی اتفاق بیافتد و هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند. منظور از علاقه لزومیه ارتباط بین جزاء و شرط برقرار است. میفرماید: لا ینبغی الاشکال و شاید این مقدار از مطلب مورد تسالم صاحبنظران اصول و حتی ادبیات و بلاغت باشد که جزاء و شرط با همدیگر ارتباط دارد و بی ارتباط نیستند. این امر اول بود که جزاء با شرط ارتباط دارد و این پشت سر هم قرار گرفتن اتفاقی نیست و این ارتباط شاید متسالم علیه است.

سوال: تشریعاً این ارتباط است و تکویناً هم است؟
جواب: ما در این بحث مثال هم برای تشریع داریم و هم برای تکوین. اما بحث مفهوم درباره نصوص شرعی است که از بیانات شرع که قطعاً همهاش بیانات احکام است و صورت تشریعی دارد، از بیانات شرعی که یک بیان در جمله شرطیه باشد مثلا «اذا بلغ الماء قدر کرّ لا ینجسه شئ»، ارتباط جزاء و شرط در بحث تکوین جزء قلمرو بحث ما نیست.

امر دوم رابطه بنحو علیت و ترتب معلول بر علت باشد
امر دوم این بود که باید ثابت بشود در جهت اثبات مفهوم شرط که علاوه بر ارتباط بین جزاء و شرط این ارتباط به نحو علیت باشد. شرط علت برای جزاء است. شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: «و لا ینبغی الاشکال فی ذلک کما قال المحقق قمی»، محقق قمی هم این مطلب را اعلام کرده است، ما هم میگوییم اشکالی وجود ندارد در اینکه این ترتب به نحو ترتب معلول بر علت است، جزاء معلول است و شرط علت است. مجی علت است برای اکرام در جمله «ان جائک زید فاکرمه».

امر سوم علت منحصره باشد این امر مورد بحث است
این دو تا مطلب مورد بحث نیست، اما آنچه که مورد بحث است امر سوم است که اگر آن امر سوم محقق گردد، مفهوم برای شرط قطعاً وجود دارد. که آن عبارت است از علت منحصره باشد، که میگوییم «ان جاءک زید فاکرمه» فقط مجی علت اکرام است، نه اینکه «ان احسن زید فاکرمه، ان رأیت زیدا فاکرمه،» که علت اکرام مجی است و احسان است و رویت ا ست، علتها متعدد است و منحصر نیست. علت باید منحصر باشد. میفرماید: مورد نزاع معروف همین مطلب است که در قضیه شرطیه ما باشیم و ساختار قضیه شرعیه بدون قرینه، که اگر قرینهای باشد اتفاق میافتد که شرط تنها علت میتواند باشد و اگر قرینهای باشد که علت متعدد باشد هم است، بدون قرینه قضیه شرطیه ظهور دارد در اینکه شرط تنها علت است برای جزاء یا ظهور ندارد؟ این بحث مهمی است که بین صاحبنظران مطرح است.

صاحب فصول و صاحب قوانین و سید علیخان میگویند دلالت شرط بر علیت انحصاری به وضع است
در این رابطه صاحبنظران قدماء از اصولیین مثل سید علیخان مولف کتاب هدایه المسترشدین که ایشان دو کتاب دارد، یک کتابش همین است و کتاب دیگرش شرح صحیفه سجادیه است. در اینجا آمده که میفرماید: قضیه شرطیه دلالت دارد بر علیت انحصاریه بالوضع و آن هم به وضع ادات شرط بر این معنا که ترتب معلول بر علت باشد  و ترتب جزاء بر شرط باشد به نحو علیت انحصاریه، پس دلالت بالوضع است و آن هم ادات شرط[2]. اگر بگوییم ادات شرط برای این معنا وضع نشده است، این تعلیق و این ایجاد علاقه و ارتباط میشود لغو و فائدهای ندارد. اگر انحصار نباشد، یک تعبیر بسیار ساده میشود و بدون هیچ فائده. رأی دیگر از محقق قمی و صاحب فصول آمده است که قضیه شرطیه بما هی قضیه و بما هی هیئه للقضیه شرطیه، که هیئت قضیه مرکب از ادات و شرط و جزاء، این ساختار به عنوان هیئت قضیه دلالت میکند وضعاً بر علیت انحصاریه[3][4].

نظر شیخ انصاری هم علیت به وضع است
شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه در ضمن بیان ادله دالّ بر وجود مفهوم به این نکته هم اشاره میکند که دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم بالوضع است. ایشان میفرماید: مفهوم داشتن قضیه شرطیه بناء بر مشهور مفهوم دارد، بعد میفرماید: و این کلام درستی است. بعد ادله وجود مفهوم برای شرط را بیان میکند، میگوید: «لنا قضاء العرف»، دلیل ما قضاوت عرف است. قضیه شرطیه را که در عرف اهل لغت عربی عرضه کنیم، میبینیم که عرف انتفاء عند الانتفاء میفهمد و در ذهن عرف انتفاء الحکم عند انتفاء الشرط متبادر است. بعد یک اشکالی میفرماید و جواب میدهد، میفرماید: اگر اشکالی بشود که در استعمالات دیده میشود که شرط و جزاء به نحو علیت و ترتب علّی بکار نمیرود، ما میبینیم استعمالاتی را که شرط و جزاء است اما علیت منحصره نیست. مثل «ان خفی الاذان فقصّر و ان خفی الجدران فقصّر»، پس جزاء و شرط همیشه ارتباطش ارتباط علّی نیست. جواب را بیان میکند که آن مواردی که قضیه شرطیه با تعدد شرط ذکر شده است، آن خارج از بحث ماست. مورد بحث ما این است که قضیه شرطیه در کلام مولی آمده باشد و یک شرط و یک جزاء باشد، «اذا بلغ الماء قدر کرّ لا ینجّسه شئ»، که یک شرط و یک جزاء است. و اگر در مواردی که استعمال شده باشد در علّت غیر منحصره باب مجاز واسع است، و الا ما باشیم و قضیه شرطیه همین مطلب است. آنگاه میفرماید: آیا این دلالت بالوضع باشد یا بالاطلاق تصریح میفرماید: آنچه که میتوانیم اعلام بکنیم که دلالت هیئت جمله شرطیه بر علیت انحصاریه از طریق وضع ثابت است. چون جمله شرطیه ظهور دارد در علیت و آن هم علیت انحصاریه. گفته شد که هیئت نه ماده، سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه به عنوان یکی از شرائط این مطلب را اعلام میکند میفرماید: دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم به صورت دلالت هیئت است نه ماده جمله. بعد میگوید منظور این است که مضمون جزاء مترتب باشد بر مضمون شرط تا بشود مفاد هیئت[5].



فرق مفاد هیئت و مفاد ماده
توضیح آن این است که فرق بین مفاد هیئت و مفاد ماده این است که در همین مثال «اذا جاءک زید فاکرمه»، اگر فرض کردیم ما در همین جمله مفاد ماده داریم و مفاد هیئت داریم. مفاد ماده فقط اکرام است «فأکرمه»، مفاد ماده یعنی از خود مواد کلمهای که در جمله است بیرون میآید. هر چیزی که از مواد کلمات استفاده شد، میشود مفاد ماده. «ان جائک زید فأکرمه» مفاد ماده اکرام است اما مفاد هیئت در همین جمله وجوب اکرام است، مفاد هیئت صدور حکم است و مفاد ماده فقط بیان ماده موجود در جمله است و الزام و عدم الزام را در بر ندارد.« فاکرمه» مفاد ماده اکرام است فقط، و مفاد هیئت «فأکرمه» امر است که امر هیئت است، مفاد هیئت دستور وجوب میآورد. در جمله شرطیه مفاد هیئت باید در نظر گرفته شود چون ما میخواهیم مفهوم را ثابت کنیم که حکم شرعی به دست بیاید. مفاد هیئت بشود حکم شرعی و وجوب اکرام در مثال یا وجوب اجتناب و عدم اجتناب در ماء قلیل و کثیر.

نتیجه مشهور میگویند شرط مفهوم دارد و ادله آن
بنابراین نتیجه این شد که مشهور میگوید شرط مفهوم دارد و ادله دالّ بر این مطلب براساس بیان شیخ انصاری تبادر و فهم عرف و دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم هم از باب دلالت وضعیه است، دلالت هیئت قضیه شرطیه بر مفهوم.

سوال:
جواب: دو تا نظر درباره دلالت وضعی است، نظر اول این است که ادات دلالت بر علیت منحصره دارد یا اینکه هیئت دلالت بر علیت منحصره میکند که نظر شیخ انصاری و محقق قمی و صاحب فصول بود. نتیجه این شد که قضیه شرطیه بنابر مشهور مفهوم دارد و شیخ انصاری هم این مطلب را تایید میکند.

رأی محقق خراسانی و نقد بر ادله دالّ بر مفهوم شرط
بیان محقق خراسانی درباره مفهوم شرط از این قرار است: ابتداء میفرماید: امور سه گانهای که مقدمات برای مفهوم شرط بود، وجود علاقه به نحو علّیت و علّیت منحصره، میفرماید: مطلب اول قابل انکار نیست که شرط و جزاء بی رابطه نیست، اما امر دوم که علیت باشد و بعد علّیت منحصره باشد اثباتش بر عهده مدعی است. کسی که ادعاء میکند باید اثبات کند و نیاز به اثبات دارد. بعد وارد میشود به ادلهای که از بیان صاحبنظران اصول آمده که چهار دلیل را ذکر میکند فقط برای اینکه آن ادله رد و نقد کند. میفرماید: ادلهای که گفته شده است هیچ کدام در جهت اثبات مفهوم تمام نیست و این ادله از این قرار است: 1. ادعای تبادر، گفته شده است که مفهوم از جمله شرطیه تبادر میکند. که در ضمن کلام شیخ هم به آن اشاره شد. میفرماید: این تبادر با کثرت استعمال در علّیت غیر منحصره بلکه مطلق لزوم به هیچ وجه قابل اعتماد نیست. به این معنا که ما میبینیم موارد زیادی ترتب جزاء است اما علّیت منحصره نیست. و بعد هم استعمالات را میبینیم درجه بندی نیست تا گفته بشود که استعمال در علّیت انحصاریه میشود حقیقی و استعمال در علّیت غیر منحصره میشود مجازی. میبینیم که استعمال در علّیت غیر منحصره و استعمال در علّیت منحصره یکسان است. و این یکسان بودن نشان میدهد که حقیقت و مجازی نیست. حقیقت و مجاز از جایی است که استعمال لفظ در معنای حقیقی طوری است که در معنای مجازی به آن صورت نیست، نیاز به قرینه دارد یا استعمالش سوال برانگیز است. استعمال قضیه شرطیه در علیت منحصره و در علیت غیر منحصره یکسان است. مضافا بر این که میگوید: اگر کسی در مقام احتجاج دفاعی بکند، دفاعش مسموع است. مثلا بگوید اگر زید پیش شما این روز حاضر نشود، اقرار میکنم که من بدهکارم و زید در آن روز حاضر نشد، حاکم در محکمه گفت امروز نیامد و فردا آمده پس باید بدهکار باشید، میگوید قصد من مفهوم نبود، من فقط گفتم اگر امروز زید آمد من بدهکار نیستم دیگر مفهوم نداشت که اگر امروز نیاید من بدهکار هستم. پس در مقام احتجاج انکار کند مفهوم کلام خودش را این احتجاج پذیرفته است. پس کشف میشود که مفهوم در شرط قطعاً وجود ندارد که اگر مفهوم به طور قطعی وجود داشت، احتجاج مسموع نبود. کشف انّی میشود که جمله شرطیه مفهوم ندارد. اما دلیل دوم انصراف و اطلاق و اطلاق شرط ان شاء الله برای جلسه آینده.


[1]  مطارح الانظار، شیخ انصاری، ص 170.
[2]  هدایه المسترشدین، سید علیخان، ص 282. .
[3]  قوانین الاصول، محقق قمی، ص 175.
[4]  الفصول الغرویه، محمد حسین اصفهانی، ص 147.
[5]  محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، ج 5، ص 80.