درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکات مقدماتی مربوط به بحث مفهوم
به عنوان مقدمه چند تا نکته در بحث مفاهیم قابل ذکر است تا اینکه نمای بحث برای ما روشن شود.

نکته اول: مفهوم دلالت التزامی لفظ است
 1. تعریفی که درباره مفهوم صورت گرفته است از صاحب فصول و شیخ انصاری و محقق خراسانی تا سیدنا الاستاد، محقق خراسانی قدس الله اسرارهم میفرماید که این تعاریف حقیقیه نیست بلکه تعاریف لفظیه از باب شرح الاسم است. بنابراین به عکس و طرد این تعاریف کاری نداریم. و آنچه از مجموع تعاریف نکته اصلی استخراج میشود این است که مفهوم دلالت التزامی لفظ است.

نکته دوم: مفهوم حکم غیر مذکور است
2. صاحب فصول فرمودند مفهوم حکمی است لغیر مذکور یعنی موضوع مذکور نیست در منطوق مثل مفهوم حصر و محقق خراسانی فرمود که مفهوم حکم غیر مذکور است نه حکم برای غیر مذکور تا شامل همه مفاهیم بشود که در مفهوم شرط حکم مذکور است، حکم لغیر مذکور نیست، پس باید بگوییم مفهوم عبارت است از حکم غیر مذکور.

نکته سوم، نکته چهارم، نکته پنجم، نکته ششم و نکته هفتم
 3. بحث اصلی در مورد مفاهیم عبارت است از دلالت منطوق بر مفهوم، خود مفهوم بحسب ذات دالّی ندارد، دالّ بر مفهوم منطوق است. بحث در دلالت منطوق بر مفهوم است که این منطوق دلالت بر مفهوم دارد یا ندارد. و آن هم به این صورت که بحث میشود منطوق دلالت بر مفهوم دارد وضعاً یا اطلاقاً که در کفایه الاصول «بالوضع أو بقرینه عام» آمده، منظور از قرینه عامه مقدمات حکمت است. 4. شیخ انصاری و محقق خراسانی به تبعیت از شیخ انصاری میفرمایند: مفهوم از صفات مدلول است نه از صفات دلالت، یعنی مدلولی مفهوم دارد نه اینکه دلالتی که مفهوم دارد. اگر احیاناً در اصطلاح گفته شود که دلالتی که مفهوم دارد، این از باب وصف به حال متعلق است، دلالت متعلق است که متعلق آن مدلول است، وصف را برای دلالت آوردیم به اعتبار متعلقش که مدلول است. 5. فرق بین مفهوم موافقه و مفهوم مخالفه که معلوم است، نکتهای که میخواهیم تذکر بدهیم این است که مفهوم موافقت در بحث اصول جزء بحث مفاهیم نیست و اگر در کنار مفهوم یک وقتی مفهوم موافقه را ذکر کنید، از باب تداعی است، تشابه لفظی است. چگونه در مسئله قطع، قطع موضوعی را ذکر میکنید؟ قطع موضوعی ربطی به حجج و امارات ندارد، ولی براساس اشتراک لفظی که آن هم لفظش قطع است و این هم قطع، قطع موضوعی آنجا ذکر میشود و الا جزء حجج و امارات نیست و موضوع حکم است. مفهوم موافقت هم اولویت قطعیه و یا فحواست که فحوا و اولویت و مفهوم موافقت سه تا اصطلاحی است مترادف. مفهوم موافقت مدلول عقلی است، اصلاً مدلول لفظی نیست و ربطی به مباحث مفهوم ندارد. 6. ماهیت بحث مفاهیم ماهیت لفظیه است، از باب دلالت لفظیه است نه دلالت عقلیه.  که اگر استلزام در بحث مفهوم ذکر میشود، استلزام عقلی نیست بلکه دلالت التزامی است. بعضیها از بیان محقق خراسانی برداشتی بکنند که محقق خراسانی بگوید «یستلزم»، که «یستلزم» با حکم عقل هم تطبیق میکند ولی واقعیت آن این است که منظور از استلزام دلالت لفظیه است. 7. مسئله مفاهیم مسائل اصولیه است نه مسائل فرعیه جزئی نیست که یک حکم جزئی و یک مصداق را بیان کند یا یک قاعده فقهی باشد، بلکه یک قاعده اصولی است که واسطه در استنباط قرار میگیرد. اگر ثابت بشود که مفهوم وجود دارد، میگوییم «اذا بلغ الماء قدر کرّ» استنباط میشود که «اذا لم یبلغ یتنجس». بعد از که امور مقدماتی گفته شد و اقسام مفهوم و اقسام منطوق هم بیان شد، وارد بحث اصلی میشویم، اولین مفهوم در بحث مفاهیم عبارت است از مفهوم شرط.

بحث مفهوم شرط
منظور از مفهوم شرط آن مدلول التزامی است که از قضیه شرطیه استفاده میشود و قضیه شرطیه که دارای دو قسمت است: معلق و معلق علیه، یک قسمت به قسمت دیگر تعلیق شده. قضیه شرطیه ادات شرط دارد و دو قسمتی دارد که با هم دیگر مرتبط است به نحو تعلیق. که این دو قسمت را در ادبیات فعل شرط و جزای شرط یا جواب شرط میگویند و در منطق مقدم و تالی نام میبرند و اطلاق میکنند.

دو قسم قضیه شرطیه
قضیه شرطیه دو قسم است: 1. قضیه شرطیه دارای خصوصیت و قضیه شرطیه بدون خصوصیت. آن قضیه شرطیهای که دارای خصوصیت است میتواند مفهوم داشته باشد، و آن قضیهای که دارای خصوصیت نیست، زمینه برای مفهوم وجود ندارد. آن قضیه شرطیهای که ساختارش طوری است که در صورت عدم تحقق شرط سالبه منتفی به انتفاء موضوع میشود این دارای خصوصیت نیست و آن قضیه شرطیهای که در صورت انتفاء شرط سالبه منتفی به انتفاء موضوع نمیشود و زمینه برای مفهوم محقق میشود.

منظور از خصوصیت چیست؟
 برای توضیح این مطلب توجه کنید در خود تعلیق دقت کنید، تعلیق و معلّق. در قضیه اولی که جزاء یا تالی معلّق بود به مقدم خصوصیت آن این است که موضوع در قضیه شرطیه دارای دو حالت است و خود موضوع در هر دو حالت باقی است که اینجا زمینه برای مفهوم آماده شد. موضوع در قضیه شرطیه دارای دو حالت است و حالتها ایجابی و سلبی دارد، گاهی یک حالت است و گاهی یک حالت دیگر اما موضوع در هر دو حالت ثابت است. مثلا میگوییم «ان جاءک زیدً فاکرمه»، موضوع زید است، دو حالت وجود دارد: مجی و عدم مجی، و موضوع ثابت است و از بین نمیرود. «ان جائک زید» در حالت مجی است «و ان لم یجی»، عدم مجی است برای زید. ثبوت یا ایجاب و سلب، در صورت ایجاب شرط یا حالت منطوق است و در صورت سلب آن حالت یا شرط مفهوم است. موضوع ثابت است. بنابراین حکم مربوط میشود به حالت موضوع که مجی باشد یا عدم مجی، حکم ایجاباً و سلباً مربوط میشود به حالت موضوع یا به وصف موضوع. منظور از خصوصیت هم این است که موضوع در هر دو حالت ثبات و استقرار دارد و هر دو حال که سلبی و ایجابی دارای حکم است، ایجابی دارای حکم منطوقی و سلبی دارای حکم مفهومی. اما در شرطیه قسم دوم که خصوصیتی نداشته باشد یعنی موضوع انتصاف ندارد. حکم مربوط میشود به وجود موضوع نه به وصف و حالت موضوع. مثلا «ان رزقت ولداً فاختنه»، این «رزقت ولداً» در حقیقت «ان وجد ولدا» است، حکم منطوقی در جمله شرطیه مربوط میشود به موضوع، در صورتی که ایجاب باشد، حکم است و موضوع اما اگر سلب بشود سالبه منتفی به انتفاء موضوع. چون شرط حالتی از حالات موضوع نیست، بلکه شرط وجود موضوع است، شرط که منتفی بشود موضوع منتفی شده است و زمینه برای مفهوم وجود ندارد. بنابراین در شرطیه قسم اول که زمینه برای مفهوم دارد حکم معلّق به حالتی از حالات موضوع است و موضوع دارای دو حالت است و در قضیه دوم که خصوصیتی وجود ندارد حکم معلّق به وجود موضوع است که فقط همان موضوع است و همان حکم، در صورت انتفاء شرط موضوع منتفی میشود و در حقیقت شرط تحقق موضوع است، در قضیه دوم شرط تحقق موضوع است. این شرط اگر محقق بود حکم است و این شرط که منتفی شد دیگر چیزی نیست تا بگوییم اکرام و عدم اکرام.

فرق بین جمله شرطیهای که زمینه برای مقدم دارد و جایی که زمینه برای مقدم نیست
محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: قضیه شرطیه دو قسم است: قضیه شرطیهای که زمینه برای مفهوم ندارد و قضیه شرطیهای که زمینه برای مفهوم دارد. میفرماید: اگر قضیه شرطیه تعلیق بین جزاء و شرط عقلاً باشد، اینجا زمینه برای مفهوم نیست مثل ان رزقت ولداً فاختنه که ختنه عقلاً معلّق است به وجود فرزند، اینجا اگر تعلیق عقلی بود، زمینه برای مفهوم نیست. قسم دوم که تعلیق حکم به موضوع به حکم عقل و ضروری نباشد بلکه طبق اعتبار شرع و قراردادی باشد مثل «ان جاءک زیدً فاکرمه» اینجا زمینه برای مفهوم فراهم میشود[1].

شروط دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم
شیخ انصاری و محقق نائینی[2] و سیدنا الاستاد[3] و همچنین محقق خراسانی در مفهوم شرط بیان شیخ انصاری اعلام میشود، شیخ انصاری میفرماید: اثبات مفهوم برای شرط یا تحقق مفهوم در قضیه شرطیه متوقف است به سه امر: 1. ترتب تالی بر مقدّم به نحو ترتب لزومی یعنی رابطه لزومیه باشد نه اتفاقیه. اتفاقیه این است که چیزی به چیزی ارتباط اصلی ندارد ولی از باب اتفاق در کنار هم قرار میگیرد. رابطه لزومیه مثل «ان طلعت الشمس فالنهار موجوده». 2. ترتب بین تالی و مقدم به شکل ترتب معلول واحد بر علت واحده باشد. به تعبیر سیدنا الشهید الصدر قدس الله نفسه الزکیه ترتب از باب تداعی نباشد، مثلا تا بگوییم بازار مسکرها فوراً به ذهن بیاید ظروف مسی، که فوراً ترتب دارد منتها ترتب آن ترتب علّی نیست و ایجاد و وجودی نیست، ترتّب آن براساس انس ذهن و مقارنه مستمرّ وجودی است. تداعی نباشد، معلول بر علت مترتب باشد نه علت برای معلول. مثل برهان انّی که از معلول به علت پی میبریم گویا فهم علت مترتب میشود بر فهم معلول، اینگونه نباشد که اگر اینگونه باشد از باب قضیه شرطیه دارای مفهوم نخواهد بود. مثال شرط اذا بلغ الماء قدر کرّ لا ینجّسه شئ که علت بلوغ ماء است به قدر کر، معلول عدم تنجس است، و این از باب ترتب علت و معلول است نه تداعی و نه ارتباط اتفاقی. 3. علت، علت منحصره باشد. اگر یک معلول دارای دو علت بود مثل حرارت از آتش و حرارت از آفتاب و حرارت از حرکت علتهای مختلفی دارد، حرکت باعث حرارت میشود و آتش باعث حرارت میشود و نور خورشید هم باعث تولید حرارت میشود، در اینجا زمینه برای مفهوم نیست. علت، علت منحصره باشد، فقط بلوغ قدر کرّ در آب راکد علت باشد برای عدم تنجس نه چیز دیگر[4].


سوال: در واقع منحصر باشد یا در کلام متکلم؟
جواب: در علیت شرعیات در کلام نص و در تکوینیات در واقع. آنچه که نقش اساسی دارد و محل بحث است و باعث اثبات مفهوم میشود، آن امر سوم است که علت منحصره باشد.

شرط اصلی شرط سوم است که علت منحصره باشد
و نکته دوم را که هم محقق خراسانی میفرماید، این است که مفهوم برای شرط فی الجمله قابل انکار نیست، اما بحث در این است که ببینیم در قضیه شرطیه علیت انحصاریه وجود دارد و دلالت بر مفهوم 1. همیشه است، 2. بالوضع است یا بالقرینه العامه، اینجا معرکه آراء است، دو قول است و هر قول ادلهای دارد.  


[1]  اجود التقریرات، سید ابوالقاسم خویی، ج 1، ص 418.
[2]  اجود التقریرات، سید ابوالقاسم خویی، ج 1، ص 417 تا 419.
[3]  محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، ج 5، ص 60.
[4]  مطارح الانظار، شیخ انصاری، ص 170.