درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جمع بندی مراد از نهی در عبادت
خلاصه بحث این شد که نهی سه تا تقسیم دارد: تقسیم اول عبارت بود از تقسیم نهی به ارشادی و مولوی و ارشادی هم دو قسم داشت. منتها مثالی که برای نهی ارشادی گفته شد، مثال نهی ارشادی بود نه نهی ارشادی در عبادت. نهی ارشادی بما هو نهی ارشادی «لا تقل لهما اف» است. اما نهی ارشادی متعلق به عبادت مثل «لا تصل ریاءً»،  ارشاد به حکم عقل است که عبادت برای غیر خدا نیست. عبادتی که ریائی باشد قطعا باطل است به ضرورت عقل. و بعد درباره نهی مولوی هم که تطبیق و مثال نهی در عبادت بشود مثل «لا تصلّ فی المکان المغصوب»، نهی تعلق دارد به عبادت که صلاه در مکان مغصوب است. و بعد از این گفتیم که تقسیم فرعی آن این میشود که تحریمی منقسم میشود به نفسی و غیری. مثال نفسی «لا تصلّ فی حاله الحیض» است و اما غیری دو قسم است: غیری اصلی مثل «لا تصل للازاله»، غیری تبعی هم که مربوط به عبادت باشد میگوییم «لا تصل فی المصلی» که به تبع «لا تصل فی المسجد»، الان نهی «لا تصل فی المسجد» که تبعی آن میشود «لا تصل فی المصلی». در مثال غیری اصلی شیخ انصاری نهی از ضد را در بحث ضد مصداق اعلام میکند، آنجا که میگویید امر به شئ نهی از ضد دارد، این نهی از ضد عبارت است از نهی غیری اصلی و نهی از ضد را اعلام میکند، آنجایی که میگوییم امر به شئ مقتضی نهی از ضد است، آن نهی از ضد در حقیقت میشود نهی غیری اصلی. غیری است به واسطه واجب، و اصلی است نهی به خود آن عمل تعلق میگیرد به توسط اراده مولی. نهی تنزیهی هم دو قسم است: 1. نهی تنزیهی متعلق به مصداق عبادت، یعنی نفی فعلی امر به عبادت. مثل «لا تصلّ فی الحمام» که فقط آن امر صلا را فعلا مانع میشود اما به ملاکش کاری ندارد. 2. نهی تنزیهی متعلق به ذات عبادت، سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرمایند که مراد از نهی در عبادت نهی تحریمی که مسلم است و نهی تنزیهی قسم دوم است. نهی قسم اول عبارت است از نهیای که حالت فعلی و موجود یعنی آن مصداق موجود عبادت را از متعلق امر ساقط میکند. مثل «لا تصلّ فی الحمام»، و قسم دوم نهی تنزیهی عبارت است از نهیای که تعلق میگیرد به ذات عبادت مثل «لا تقربوا الصلاه و انتم کسالی»، شما در حالی که کسالت دارید، خسته هستید، حال نماز خواندن ندارید، به نماز مبادرت نکنید. که در حالی که کسل و خسته باشد آدم، نماز خواندن مکروه باشد. میفرماید: در آن صورتی که نهی تعلق بگیرد به حالت فعلی، این محل بحث نیست. چون که این گونه نهی موجب فساد عبادت نمیشود، بر همان اساسی که محقق نائینی فرمودند که عمل را براساس ملاک انجام بدهیم، ملاک حکم هست، برای صحت عمل وجود ملاک کافی است ولو امر نباشد.

سوال:
جواب: ملاک را میگویند از طریق امر به دست میاوریم، اگر اینجا اشکال بشود که فعلا امر نیست، ما علم داریم که امر داشته ولی فعلا یک مانعی آمده و در اصل قضیه امر است. راه طبیعی به دست آوردن وجود امر است. این عبادت امر داشته و صلاه امر داشته ولی فعلا یک مانع آمده، به نام «لا تصلّ فی الحمام». و جلوی امر را گرفته است اما خود صلاه که امر داشت، ملاکش موجود است. چون رفع حالت فعلی و مانع موقت ملاک را از عمل رفع نمیکند.

سوال:
جواب: اولا امر اطلاق دارد، یک بدنه را در سطح وسیعی شامل میشود. نهی که میآید به یک قسمت تعلق میگیرد، در آن قسمتی که به آن میگوییم حالت فعلی و حالت فعلی یعنی صلاه در حمام. جلوی آن امر صلاه را میگیرد فقط «فی الحمام»، اما امر را از اساس باطل نمیکند امر «صلوا» را. پس آن به ما کمک میکند، ما میدانیم صلاه بما هی صلاه ملاکش است، نتوانسته است که صلاه را اصلا ملاک از صلاه بگیرد، آن حالت فعلی که برداشت، ملاک است، و ملاک که بود برای صحت عمل وجود ملاک کافی است و لازم نیست امری هم باشد بر مبنای محقق نائینی و سید، اما بر مبنای صاحب جواهر و بعضی از فقهای دیگر بله.
سوال: قسم اول تنزیهی «لا تصل فی المعبر» مثال میزنند، این با «لا تصل فی الحمام» چه فرقی دارد؟
جواب: اولا مثال نهی تنزیهی که امروز گفتم «لا تقربوا الصلاه و انتم کسالی»، که در تعویض آن نکتهای بود، اشکال آن این بود که «لا تصل فی المعبر» و« فی الحمام» را با توجیه باید یکی را قید موضوع بگیریم و یکی هم ظرف بگیریم. در صورتی که فی المعبر را قید بگیریم، نهی تنزیهی میشود اگر ظرف بگیریم میشود مثل «لا تصل فی الحمام». بنابراین ما مثال «لا تصل فی المعبر» که آمده بود را عوض کردیم. «لا تصل فی المعبر» برگشتش مثل «لا تصل فی الحمام» است که قسم اول میشود که متعلق است به حالت فعلی. ما پیدا کنیم قسم دوم که قسم دوم میشود «لا تقربوا الصلاه و انتم کسالی». نهی متعلق است به ذات صلاه. فقط «لا تصل فی المعبر» در صورتی درست میشود که «فی المعبر» قید صلاه درست بکنیم و الا اگر ظرف باشد همان حالت فعلی است. سید میگوید قسم دوم نهی تنزیهی محل بحث است. منظور از محل بحث این شد که دلالت بر فساد عبادت بکند. برای اینکه قسم دوم نهی تعلق میگیرد به ذات عبادت، ذات عبادت حضاضتی پیدا میکند، اگر ذات عمل حضاضت پیدا کرد میشود مبغوض، و چیزی که مبغوض است قابلیت تقرب ندارد. بنابراین عبادتی که مقومش تقرب است، در مثل چنین موردی که عمل حضاضت و مبغوضیت داشته باشد، اصلا و اساسا جایی برای تحقق عنوان عبادت وجود ندارد. بنابراین در صورتی که نهی تنزیهی متعلق به ذات عبادت باشد، آنجا ذات عبادت مبغوضیت دارد و مبغوضیت با تقرب نمیسازد. اما سید که میفرماید: در تحقیق نهایی که نهی تنزیهی متعلق به ذات عبادت حضاضت آور است و با عبادت تطبیق نمیکند و دلیل عبادت شامل این مورد نمیشود. بنابراین اینجا میتوانیم که این قسمت از بحث را وارد محل نزاع کنیم، محل نزاع این است که نهی دلالت بر فساد عبادت دارد یا ندارد[1]. در نتیجه بر مبنای ایشان فقط نهی تحریمی و نهی تنزیهی قسم دوم وارد محدوده بحث است اما نهی غیری به طور کل از محدوده بحث خارج است. برای اینکه نهی غیری بر همان مبنایی که محقق نائینی فرمودند، بر همان مبنا به طور کل طابق النعل بالنعل با همان شرحی که دادم، نهی غیری به هر دو قسمش از محدوده بحث خارج است. تمام اراء و اقوال در مسئله گفته شد. 

اما تحقیق در مسئله
اما تحقیق در مسئله برابر با محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه این است که نهی به تمامی اقسامش پس از که احراز بشود ثبوت نهی، تمامی اقسام نهی ثابت است الا یک قسم از نهی ثبوتش محرز نیست و آن نهی غیری تبعی هست شک در ثبوتش داریم. ما حدس میزنیم. استنباط است که میگوییم «لا تصل فی المسجد للخطر»، غیری است، بعد یک نهی غیری تبعی هم در آن است که «لا تصل فی المصلی»، مصلی از مسجد فرض کنید که دورتر است، خطر اینجا هم است. این یک استنباط ذهنی خود ماست اما ثبوت این نهی محل کلام است. شک در ثبوت نهی داریم. بنابراین عبادتی که در معرض نهی غیری تبعی قرار بگیرد مثل «لا تصل فی المصلی» این عبادت در حقیقت نهیاش ثابت نیست، شک در ثبوت نهی داریم، انتزاع ذهنی ماست. ذهن ما که نمیتواند بیان شرعی بیافریند، ذهن ما که نمیتواند دستور شرع خلق کند، فقط یک برداشت ذهن ماست. این شک در ثبوت میشود.

چیزی که مبغوضیت دارد قابلیت تقرب ندارد
اما اگر غیر از این قسم آخر بقیه اقسام کلا و بدون استثناء نهی تحریمی، نفسی، غیری اصلی، و تنزیهی هم به دو قسمش همه این نواهی تعلق میگیرد به عبادت. فرض این است که تعلق گرفته است به عبادت. و عبادتی که متعلق نهی است، بی تردید در اثر نهی حضاضت دارد، نهی مولی است و نهی شرعی است، انتخاب خود ما نیست و دستور مولی است و باید دقیق اطاعت بشود، تخلف دیگر مجاز نیست. استنباط ذهنی ما دستور ندارد، اگر بگوییم از ذهن خود استنباط کنیم، آن دیگر مشروعیت ندارد، اعتبار ندارد. فقط از سوی مولی بیاید، از سوی مولی هر نهیای که ثابت شده باشد، نسبت به متعلق خودش حضاضت دارد. و الا نهی بی اثر میشود. اگر نهی مولی است که اثرش قطعا یک حضاضتی آفریده است اما نهی شرعی نیست که شک در ثبوت داریم که یک مورد است. ثبوتش اگر محرز است، قطعا تاثیرگذار است. تاثیر نهی هم مطمئنا تاثیر سلبی است و منقصت و حضاضت در متعلق به وجود میآورد. پس از وجود منقصت و حضاضت زمینه برای تقرب وجود ندارد. آن عملی که مبغوضیت دارد، آن موجب تقرب نمیشود. تقرب مستلزم عملی است که مطلوبیتی پیش مولی داشته باشد. عمل مطلوب قابلیت تقرب را دارد، تقرب برخواسته از مطلوبیت است، از لازمه بین بالمعنی الاخص تقرب مطلوبیت عمل است، و اما مبغوضیت عمل با تقرب در تضاد قرار میگیرد. بنابراین تمامی متعلقات نواهی کلا حضاضتی دارد. اما محقق نائینی که فرمودند، ما از خودشان استفاده کردیم که فرمودند امر را اگر به طور مقطعی مانع بشود، ملاک را نمیتواند بردارد.

احراز ملاک کار مشکلی است اما وظیفه و عمل دو مرحله دارد
 ما اولا در دید اجمالی میگوییم احراز ملاک کار مشکلی است، ما از طریق امر میگوییم براساس قاعده ملاک وجود دارد. قاعده این بود قاعده عدلیه که احکام تابع مصالح و مفاسدی است که در متعلقات آن احکام است. امر که میآید حکم میآورد و میگوییم حکم تابع مصالح و مفاسد است قطعا مصلحت و مفسدهای است. ما این را از باب قواعد از دور اطلاعی داریم ولی چه میدانیم، ممکن است مصلحت چیز دیگری باشد. ما این مقدار اطلاعاتی از دور داریم که آن هم براساس قواعد عدلیه. اما نکتهای که از خود سیدنا الاستاد استفاده کردیم در بحثهای قبلی و اینجا هم مورد استفاده قرار میگیرد این است که وظیفه و درک و عمل دو مرحله دارد: مرحله اول که مقام ثبوت است، آنجا بحث از مصلحت است، بحث از انشاء است که مقام ثبوت است، بحث از اقتضاء است. آن مرحله مرحلهای است که از آن مولی است. مربوط به مولی میشود. مصلحت، ملاک و انشاء و اقتضاء از مختصات مولای شرعی است و ربطی به مکلف ندارد. لذا خود سید گفت که اگر یک جایی یقین به ملاک پیدا کنیم و امر نباشد، نمیتوانیم به عنوان عبادت انجام بدهیم. و اما وظیفه عبد در مکلف در مقام اثبات این است که باید به دستور مولی مقید باشد، هرچه امر و نهی آمده باشد، اطاعت و امتثال کند، وظیفه مکلف دستورپذیری است، و نگاه به بیان مولی است. مصلحت پیش او چه باشد، چه نباشد ما کار نداریم و نه وظیفه ماست و نه ما حق آن را داریم، ما عبدیم. آیه قرآن میفرماید: «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا[2]»، نص قرآن است و بیشتر از این وظیفه نداریم. بنابراین بلا شک و لا ریب همانطوری که محقق خراسانی گفت، اگر نهی تعلق بگیرد به چیزی آن متعلق نهی یک حضاضتی و منقصتی پیدا میکند و ما فقط به امر و نهی مینگریم و ما ورای آن را کار نداریم. مضافا بر آن در این فرض که نهی هم آمده، و ما آن عمل منهی عنه که عبادت است انجام بدهیم، که عبادت است و مشغولیت ذمه دارد و باید برائت حاصل کنیم، بنابراین شک در سقوط عبادت به وجود میآید. شک در سقوط مساوی با عدم سقوط است فقهاً و عقلاییاً و عقلاً. در نتیجه نهیای که به عبادتی تعلق بگیرد، آن عبادت قابلیت تقرب در آن وجود نخواهد داشت.

سوال: در بعضی حالات منقصت دارد اما به حدی نیست که باعث فساد عبادت بشود مثل صلاه در حمام، بنابراین همه اقسام را شامل نمیشود.
جواب: فعلا ذهنمان را به مثالهای خارجی معطوف نکنیم، ما فعلا طبق قاعده بحث میکنیم، طبق قاعده قبول دارید اگر نهی ثابت بشود نسبت به عبادتی، و فتوای رأی مشهور را شنیده باشید که صلاه در حمام مکروه است و اشکال ندارد ولی رأی خلاف مشهور ببینید که اشکال هم دارد. و ثانیا بعد از اینکه مطمئن شدیم، و نهی ثابت شد، متعلقش مشخص شد، نهی اثر دارد یا ندارد؟ اثرش منقصت است یا نیست؟ منقصت با مطلوبیت یکی است یا دو تا؟ مبغوضیت با مطلوبیت دو تا ست یا یکی؟ نمیشود عبادت است و الا منتهی میشود به تضاد، به خلف، آنکه میگوییم عبادت نیست عبادت است، آنکه میگوییم مطلوب نیست مطلوب است، چون عبادت یعنی مطلوب و عبادت از مطلوب جدا نیست.
بدانیم محرم یک توفیق و یک طلوع اگر ما طلوع فجر در تکوین در دل عالم مصداق برایش قائل باشیم محرم سید الشهداست. یک طلوع فجر است. و از این طلوع فجر ما طلبهها که استفاده کنیم برای تبلیغ و برگزاری مراسم، اگر هم طلبهای ساکن هستیم و برای تبلیغ هم نمیرویم، به مراسمی که اینجاست، برویم شرکت کنیم. خود این شرکت امام حسین سلام الله تعالی علیه یکی از چیزهایی که برای ما داد تا ابد، عزت داد. شرکت در مراسم عزاداری سید الشهداء عزت است، برای ما، چون میتوانی برای دنیا بگوییم که پیرو کسی هستیم که تا ابد قیامش زنده است. و اما ما پیرو آن امامی هستیم که در دنیا کسانی هستند که خدا را نمیشناسند اما امام حسین را میشناسند. رفته بودند برای تبلیغات یک گوشه خیلی دور، دید طلبه که آنجا تابلو نوشته است مثلا السلام علیک یا اباعبدالله، رفت و نشست در آن حجره و محل وقت نماز شد، گفت قبله کدام طرف است؟ گفت قبله چیه، گفت نماز میخواهم بخوانم، گفت نماز چیه؟، گفتم عبادت خدا بکنم، گفت ما این چیزها را نمیدانیم. گفت پس سید الشهداء از کجا بلد شدید، گفت سید الشهداء را میشناسیم اما نه قبله میشناسیم و نه نماز میخوانیم این نوری که دنیا را فراگرفته است و تا همیشه هم است، و خاموش نمیشود، چرا خاموش نمیشود جلسه آینده بگویم. ما از این نور بهره ببریم، برای شرکت، تشریک مساعی، گریه کردن، جمع شدن و منبر رفتن و عمدهترین نکته در این مراسم اگر بخواهیم زبان حال سید الشهداء را ما الان درک کنیم، اجمالا در این مراسم هر کجا برخوردیم و خود ما در هم در مراسم سعی کنیم عملا پایبندیمان به احکام شرع اعلام بکنیم و بیشتر بکنیم، و تجدید عهد با سید الشهداء، که اگر خدای ناخواسته یک تخلفات جزئی از ما دیده میشد، سعی کنیم ما پیرو کسی هستیم که برای دین آنگونه سرمایه گذاری کرده است، و اگر هم منبر میرویم در منبر هم بیان احکام جزء بحث اصلی ما باشد.


[1]  محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، ج 5، ص 5.
[2] حشر/سوره59، آیه7.