موضوع: توجیه نحوه تعلق امر به وجوب کفائی
محقق
خراسانی قدس الله نفسه الزکیه وجوب کفائی را عنوان
میکند. درباره تحقق و وقوع واجب کفائی بحثی نیست
بلکه بحث در نحوه تعلق امر به این گونه از وجوب است، همانطور که در وجوب
تخییری بحث میکردیم.
میفرماید: وجوب کفائی سنخ از وجوب است، اما تعلق دارد
به کل واحد من المکلفین. متعلق امر، کلی متأصل است. کل واحد من
المکلفین ولکن غرض، واحد است و برخواسته از ملاک واحد و امتثال به توسط
یک فرد انجام میشود، آنگاه از بقیه ساقط
میشود. اگر مجموعا انجام بدهند، مثلا یکی وارد شد سلام
کرد، و مجموعهای که آنجا بودند، همه با هم جواب سلام دادند، همه
مصاب هستند، از باب توارد علل بر معلول واحد است. که جوابهای
متعددی میشود علل متعدد بر معلول واحد که حصول غرض باشد.
البته منظور از این توارد علل، علل فلسفی نیست بلکه علل
اعتباری است.
فرق
واجب عینی و کفائی فرقی که
بین واجب عینی و واجب کفائی در بحثهای
اصولی دیده میشود، این است که واجب
عینی به فعل غیر ساقط نمیشود و اما واجب
کفائی به فعل غیر ساقط میشود.
طریق
اثبا وجوب کفائی اما
طریق اثبات وجوب کفائی: گفته میشود که وجوب کفائی
به سه وجه قابل درک و شناسایی است: 1. انتفاء موضوع پس از انجام عمل.
اگر مولی دستور بدهد که این درخت را از جا دربیاورید مثل
درخت سمره بن جندب، درخت کنده شد، بعد از این
میبینیم که غرض حاصل شد و موضوع باقی نیست
تا دوباره کنده بشود. 2. حصول غرض. مثلا کسی را مولی امر کرد که اطعم
هذا الفقیر، کسی مبادرت کرد به اطعام، آن فقیر در آن لحظه
اضطرار که اطعام شد، غرض حاصل میشود و رفع اضطرار
میشود. 3. جایی که حصول غرض تعبدی باشد. مثلا امر
شده است که تجهیز میت را به عهده بگیرد، اگر یک فرد
این کار را انجام داد، غرض تعبدا حاصل شده است. به واسطه امتثال یک
مکلف کفایت میکند. کلمه کفائی از اینجا گرفته
میشود که انجام یک مورد امتثال، کفایت
میکند.
نحوه
خطاب سه صورت دارد و اما نحوه
بیان وجوب کفائی به سه صورت است: 1. خطاب متوجه کل باشد. اکرموا
کبارکم، که خطاب متوجه کل مکلفین است. 2. خطاب متوجه کل است منتها به نحو
کلی انتزاعی. اکرم احدکم علمائکم، احدکم کلی انتزاعی است،
أحد فرد است و ضمیر جمع که آمد، احد لابعینه میشود
کلی انتزاعی. 3. در شکل تفصیل. مثل اینکه بگوید
اکرم یا زید، أو یا احمد، أو یا محمود، أو یا حامد،
این اسماء را یکی یکی نام ببرد، بعد بگوید
این کار را انجام بدهید. منتها به شکل تردید بیاورد.
برای همه احکام اعلام بشود به نحو کفائی. همه این سه صورت
یک هدف دارند و آن این است که وجوب کفائی است و به امتثال
یک فرد، امتثال حاصل میشود.
بیان
مشارکتی چه نوع وجوبی است یک نوع
بیانی را هم میگویند که بیان
مشارکتی. مثلا دستور بیاید که ارفعوا هذه الحجاره، یک سنگ
بزرگی وسط راه قرار دارد، به کمتر از بیست نفر نمیتواند
جا به جا کند. دستور میدهد مولی به این بیست نفر
که ارفعوا هذه الحجاره. اینجا خطاب به مجموع است نسبت به یک عمل و
مشارکت است. این چه نوع وجوب است؟ توهم میشود که اینجا
هم وجوب کفائی باشد، چون همه در این عمل سهم دارند، و همه که انجام
بدهند، همه امتثال کردهاند و همه اگر مخالفت کنند، همه عقاب
میشوند. همان اثری که وجوب کفائی است. اما جواب
صحیح این است که اینجا وجوب عینی است منتها
تکلیف هر فرد براساس قرینه عقلیه که توان انجام را فردی
ندارد. براساس قرینه عقلیه هر کدام با دیگری باید
همراه بشود، تا این عمل انجام بگیرد.
فرق
وجوب کفائی با عینی بر مبنای محقق خراسانی بنابراین
وجوب کفائی براساس مبنای محقق خراسانی همان صورتی که در
وجوب تخییری بود، امر تعلق میگیرد به
کلی متأصل و غرض واحد است. اگر همه انجام ندهند، همه عقاب
میشوند و اگر همه با هم انجام بدهند، ثواب میبرند و
اگر یک نفر انجام بدهد، از بقیه ساقط میشود. فرق آن با
وجوب عینی است که اگر یک نفر انجام بدهد از بقیه ساقط
میشود. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه
میفرماید: امر شرعی همانطور که احتیاجی به
متعلق دارد، احتیاج به موضوع دارد. منظور از متعلق، مطلوب است و آن فعل
خارجی است. و منظور از موضوع، مطلوب منه است و آن خود مکلف است. به عبارت
دیگر متعلق، عمل است به عنوان تکلیف و موضوع، مطلوب منه است و خود
مکلف است.
[1] دو
قسم موضوع موضوع دو قسم
است: 1. موضوعی که در حقیقت بنیاد و اساس بحث است. که در
اصطلاحات شهید صدر قدس الله نفسه الزکیه
میبینید البحوث الموضوعیه یعنی
بحثهای بنیادی و اساسی. منظور از موضوع
گاهی هم بنیاد بحث است. که مکلف در مورد صدور امر، جزء این
موضوعات است و موضوع حکم نیست، بلکه بنیادی است برای صدور
امر. اگر انسان و مکلفی نباشد، صدور امر بی بنیاد است. 2.
درباره تکلیف یا حکم به کار میرود. موضوعی که
درباره تکلیف به کار میرود، عبارت است از زمینه حکم.
مثال: لا تشرب الخمر، شرب متعلق حکم است و فعل مکلف است. متعلق تکلیف، فعل
مکلف است. خمر، موضوع است یعنی زمینه و اگر خمری نباشد،
زمینه برای شرب وجود ندارد. یک اصطلاح دیگر هم بکار
میرود در مصطلحات محقق نائینی و آن این است که متعلق
است و متعلق المتعلق. در این اصطلاح خمر موضوع نیست، متعلق المتعلق
است. امر تعلق گرفته است به شرب و شرب تعلق دارد به خمر و خمر میشود
متعلق المتعلق. متعلق و موضوع امر چیزی است و متعلق و موضوع حکم
چیز دیگر است. متعلق و موضوع امر از متعلق و موضوع حکم جدا بشود. در
مثال متعلق امر، مطلوب است، موضوع امر، مطلوب منه است. و اما متعلق و موضوع حکم همان
شرب و خمر است.
اصطلاح
سوم برای محقق نائینی است در اصطلاح
محقق نائینی گاهی گفته میشود که شرط
میتواند جزء الموضوع باشد یا دخل به موضوع داشته باشد، آن
شرط، جزء موضوع حکم میشود.
سوال: سالبه
به انتفاء موضوع درباره هر دو مورد است؟
جواب: آن
درباره موضوع حکم است. میگویید مکلف بودید که
انقاذ غریق کنید و دیدید که نیست، سالبه به انتفاء
موضوع است. سید میفرماید: همان طوری که متعلق حکم
که تکلیف است، او دو گونه دارد. گاهی امر تعلق
میگیرد به تکلیف به عنوان صرف الوجود و گاهی امر
تعلق میگیرد به تکلیف به نحو وجود ساری
طبیعت. در صورت اول غرض واحد است. در صورت دوم غرض متعدد است. در صورت اول
به انجام طبیعت امتثال حاصل میشود و در صورت دوم تکلیف
میشود انحلالی و دیگر وجوب کفائی نیست و
برای همه است باید انجام بدهند. همین دو نوع بیان و تعلق
تکلیف که تعلق به صرف الوجود و تعلق به وجود ساری طبیعت باشد،
در تکلیف که وجود داشت، نوع اول آن میشد وجوب
تخییری و نوع دوم آن میشد وجوب
تعیینی.
دو
قسم تعلق تکلیف در موضوع هم جاری است و اما
همین دو نوع نسبت به موضوع هم جاری میشود که یا
تکلیف، خطاب متعلق است به مکلف به صرف الوجود موضوع یعنی
یک مکلف اگر انجام بدهد، تکلیف انجام شده است یا متعلق است به
طبیعت ساری و به تمام مکلفین انحلالی. که نوع اول
میشود وجوب کفائی و دوم میشود وجوب
عینی.
فرق
وجوب تخییری با وجوب کفائی بنابراین
وجوب کفائی با وجوب تخییری عین هم هستند با
یک فرق که در وجوب تخییری متعلق امر، مطلوب و تکلیف
است و در وجوب کفائی متعلق امر، مطلوب منه و خود مکلف است. بنابراین
وجوب تخییری با وجوب کفائی یک شکل دارند و فرقش
این است که در وجوب تخییری، تعلق تکلیف مشخص است که
خود تکلیف مورد امر قرار میگیرد، یا به عنوان صرف
الوجود یا به عنوان طبیعت ساری. اما در وجوب کفائی مکلف
یا موضوع تکلیف مورد امر قرار میگیرد که اگر به
نحو صرف الوجود بود، میشود کفائی و اگر به عنوان وجود
ساری بود، میشود وجوب عینی. مثلا اگر گفتیم
مولی خواسته است از مکلف که عالم را اکرام بکند. یکی از
مکلفین این عالم را اکرام بکند، اینجا متعلق تکلیف صرف
وجود موضوع است. یعنی صرف وجود مطلوب منه که یک نفر باید
اقدام بکند به اکرام. اگر بگوید باید اکرم بکنند و انشاء به نحو انشاء
کلی و انحلالی بود و برای همه مکلفین میشود
وجوب عینی.
رأی
سید در فرق بین وجوب تخییری و کفائی در تعلق
خطاب است سید
میفرماید: در وجوب کفائی مثل وجوب
تخییری متعلق امر عنوان انتزاعی است. با یک فرق که
در وجوب تخییری احدهما یا احدها بود بین
التکلیفین و در وجوب کفائی احدکم عنوان انتزاعی
میشود یعنی خطاب به مکلف. فرق بین وجوب تخییری
و وجوب کفائی فقط از جهت تعلق آن است که در وجوب تخییری
امر تعلق میگیرد به مطلوب و در وجوب کفائی امر تعلق
میگیرد به مطلوب منه و در وقوع وجوب کفائی شرعا و عرفا
هیچ اختلافی وجود ندارد. در شرع مثل تجهیز میت و
تکفین میت و غسل میت و جواب سلام وارد شده است به عنوان وجوب
کفائی که متعلق تکلیف یک کلی انتزاعی است،
یعنی احدکم و به واسطه انجام یک مکلف تکلیف ساقط
میشود. و در عرف هم همینطور واقعیت دارد. اگر
مولی امر کند به عبیدش که یک ظرف آب برای من
بیاورید، یک فرد اگر مبادرت کرد و یک لیوان آب
آورد، وجوب امتثال شده است. بنابراین وجوب کفائی شرعا و عرفا
دارای واقعیت است. و نحوه تعلق امر به آن از قبیل تعلق امر به
کلی انتزاعی است. و محقق نائینی هم همین مطلب را
میگویدکه متعلق امر در وجوب کفائی کلی
انتزاعی است یعنی احدهم لا بعینه. در حقیقت
این شرح همان شرحی است که در واجب تخییری
بیان شد با یک فرق که برایتان گفته شد.