درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جمع بندی و تحقیق درباره معنای واجب تخییری

در این بحث گفته شد که تحقق واجب تخییری در شرع قابل انکار نیست. موارد، بیان از سوی شرع ثابت و محقق است. اما بحث این است که از لحاظ تحلیل اصولی در واجب تخییری، متعلق طلب چه چیز است؟ در این بحث هرچند ثمره عملی خودش را نشان میدهد که تخییر شرعی و تخییر عقلی در میان میآید. که بنابر مسلک محقق خراسانی آنچه که تخییر آمده است، تخییر عقلی است. بنابر مسلک محقق نائینی و سیدنا الاستاد آنچه از تخییراتی که در شرع آمده است، تخییر شرعی است. و بین این دو تا تخییر پنج تا فرق وجود دارد.

هدف از این بحث
 اما هدف از این بحث، توجیه و تصحیح تعلق طلب است. که یک طلب شرعی در واجب تخییری چگونه توجیه میشود؟ چون که همانطور که در کلام محقق نائینی آمده است، در ابتداء این شبهه به ذهن میآید که واجب تخییری یک عنوان مرددی است. عنوان مردد، متعلق طلب قرار نمیگیرد. پس اصل هدف این بحث تصحیح این مطلب است که طلب شرعی چگونه در واجب تخییری توجیه میشود.

دو قول در مسئله
دو قول در این مسئله اعلام شدکه قول اول رأی محقق خراسانی است که گفت متعلق طلب در واجب تخییری کل واحد منهما است. و قول دوم که رأی محقق نائینی و سیدنا این شد که متعلق طلب، احدهماست که شرح آن داده شد.

اما تحقیق این است که هر دو قول توجیه است
اما تحقیق این است که آنچه از بیانات این صاحبنظران به دست میآید هر دو توجیه در حد توجیه درست است، چون هدف ما از این بحث توجیه بود که واجب تخییری از سوی شرع آمده و واقعی است، هر دو توجیه درست است. منتها توجیه محقق خراسانی نیاز دارد به یک هزینه فلسفی داردکه برهان سنخی را باید وارد بحث بشود و آن برهان را به طور کامل تاویل بشود و از آن برهان یک جامع وحدانی کشف کنیم و مطلب اعلام بشود. مسلکی که آن معاییر و آن قراردادها و آن معیارها را قبول دارد، براساس آن مسلک یعنی مسلک فلسفی و عقلی توجیه درستی است. و اما قول دوم که محقق نائینی و سیدنا الاستاد انتخاب کردند که متعلق طلب، أحدهما است با این فرق که بر اساس مسلک محقق نائینی احدهمای مصداقی است، و براساس مسلک سیدنا الاستاد احدهمای مفهومی است. آنچه که به نظر میرسد و از ادله استفاده میشود، این قول دوم مفاد خطابات شرعیه است. خطاب شرعی درباره وجوب تخییری این است که «اطعم ستین مسکینا أو صم شهرین متتابعین». مفاد این خطاب همین است که گفتهاند، یعنی متعلق طلب، احدهما است. این عنوان را که در حقیقت ما گفتیم به نحوی ترجمه و برگردان است. اسمش را در اصول گذاشتهایم کلی انتزاعی. و متعلق طلب میشود کلی انتزاعی.

عمده اشکال و جواب آن
این مفاد خطاب است، و هیچ اشکالی نیست، جز آن اشکال معروفی که گفته شد که مفهوم انتزاعی جدای از مصداق محقق در خارج، واقعیتی ندارد و فقط یک مفهوم صرف است. چون واقعیتی ندارد، متعلق طلب قرار نمیگیرد. جواب این اشکال این است که با یک تصوری میتوانیم درک بکنیم که مفهوم انتزاعی یا کلی انتزاعی با کلی متأصل در این جهت هیچ فرق ندارد. کلی متأصل هم بما هو کلی یک مفهوم عقلی است و یک امر معقول است. مفهوم کلی بما هو کلی واقعیت خارجی ندارد. در این جهت مفهوم کلی متأصل با مفهوم کلی انتزاعی هیچ فرقی ندارد. همانطور که امر تعلق میگیرد به مفهوم کلی متأصل که مثلا «أطعم کل فقیر». این کلی یک مفهوم عقلی است. اما چرا این کلی متأصل متعلق طلب واقع میشود؟ به جهت این است که این کلی متأصل به اعتبار انطباق آن با مصادیق آن در خارج، این اهلیت را دارد. کلی انتزاعی به این نحو است که عنوان احدهما به عنوان یک مفهوم انتزاعی بما هو مفهوم، واقعیت خارجی ندارد اما به اعتبار انطباق آن با کل واحد من الفردین، قابلیت برای تعلق طلب دارد. بنابراین علی التحقیق کلی متأصل و کلی انتزاعی در این مرحله فرق با هم ندارند. کلی متأصل که مفهوم کلیت آن به اعتبار افراد خارجی است، میگویید دارای اصالت است، واقعیت خارجی دارد. کلی انتزاعی که انتزاع شده از منشأ و اعتبار صرف نیست.

فرق انتزاعی و اعتباری
فرق بین اعتبار و انتزاعی این است که اعتبار مجرد اعتبار میتواند باشد و نیاز به منشأ ندارد اما انتزاعی نیاز به منشأ دارد. منشأ انتزاع دارای واقعیت است. همان مطلبی که در کلی متأصل میگوییم، همان توجیه را در کلی انتزاعی میگوییم. کلی انتزاعی دارای واقعیت خارجی است به اعتبار منشأ انتزاع آن که احد الفردین است. بنابراین هم از لحاظ تحلیلی درست است و هم در بیان شرعی همین گونه خطاب به ما رسیده و هم در فهم عرف مثلا میگوییم اعلم احدهم است، اینجا که علم تعلق میگیرد که احدهم اعلم است، این تعلق است به یک واقعیت، منتها آن واقعیت تحت عنوان مفهوم انتزاعی است. پس در فهم عرف و واقعیتهای عملی هم مفهوم انتزاعی متعلق برای صفات واقعیه قرار میگیرد که میگوییم علم داریم به وجود اعلم بین این چند نفر. در نتیجه آنچه نزدیکتر به نظر میرسد از این دو تا توجیه، توجیهی است که محقق نائینی و سیدنا الاستاد فرمودهاند. یک نکته تکمیلی این است که محقق نائینی هرچند فرمود متعلق طلب در واجب تخییری، احدهما مصداقی است اما اعلام کرد که احدهما به نحو مفهوم انتزاعی ممکن است، اما در صورتی که احدهما مصداقی درست باشد، نیازی به احدهما مفهومی وجود ندارد.

سوال:
جواب: اولا فرق بین کلی انتزاعی و کلی متأصل این است که کلی متأصل، کلی طبیعی است. و کلی انتزاعی فقط انتزاع است، زیر مجموعه آن سه تا کلی که در منطق میخوانید، قرار نمیگیرد. و فرق بین انتزاعی و اعتباری این است که اعتبار منشأ نمیخواهد، به ید معتبر است، میتواند بدون منشأ ابتداء چیزی را اعتبار کند. انتزاعی یعنی بیرون آوردن عنوان از یک چیزی. پس انتزاعی نیاز به منشأ انتزاع دارد. و انتزاعی را کلی میگوییم به این جهت که تعریف کلی را دارد. که تعریف کلی در منطق یصدق علی کثیرین است. محقق خراسانی در پایان این بحث فرعی را مطرح میکند و آن فرع این است که اقل و اکثر از موارد تخییر قرار میگیرد یا قرار نمیگیرد؟

بررسی تطبیق تخییر بین اقل و اکثر  
گفته میشود که اقل و اکثر اگر مورد تردید قرار بگیرد یعنی واجب از سوی شرع مردد باشد بین اقل و اکثر، آیا اینجا تخییر قابل تصور است یا قابل تصور نیست؟ برای این قابل تصور نیست که اقل انجام شد، اکثر میشود اضافی. بین اقل و اکثر تخییر متصور نیست.

اقل و اکثر در مقام ایجاد دو صورت دارد
اقل و اکثر در مقام ایجاد دو گونه است: 1. اقل و اکثری که هر کدام در تحقق از دیگری جداست. مثل دوران امر بین وجوب مسح دو تا انگشت پا و بین وجوب مسح روی کل پا. که در ایجاد هر دو جدای از هم هستند. یک بار به قصد اینکه دو تا انگشت مسح بشود، انجام میگیرد و بار دوم که به قصد پنج انگشت باشد، در یک مرحله از عمل انجام میشود. ایجاد این اقل و این اکثر جدا از هم است. در این صورت از مسئله بدون تردید تخییر بین اقل و اکثر بلا اشکال است. 2. ایجاد اکثر متضمن ایجاد اقل باشد، مثل حکم وجوب ذکر تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهارم که مردد باشد بین یک بار و سه بار. اینجا که در عالم ایجاد تحقق اکثر متضمن تحقق اقل است.

اشکال و جواب
 آیا در این مورد ممکن است اقل و اکثر تخییر باشد یا نه؟ برداشت ابتدایی این است که در این مورد تخییر بین اقل و اکثر در دوران امر بین تسبیح واحد و تسبیح ثلاثه ممکن نیست. برای اینکه اقل که یک تسبیح باشد، انجام بشود، واجب انجام شده است. اگر گفته بشود، واجب دیگری باقی مانده، خلف است. چون یک عدل که انجام شد، نیاز به عدل دیگر نیست. جوابش را هم محقق خراسانی و هم محقق نائینی و هم سیدنا الاستاد دادهاند که اقل و اکثر در این فرض هم ممکن است. ولی به شرط اینکه اقل متعلق تکلیف باشد به نحو بشرط لا، یعنی یک تسبیح به شرط اینکه دو تای دیگر نباشد و اکثر مورد تکلیف باشد به شرط انضمام. بنابراین دو تا ماهیت میشود و یکی در ضمن دیگری محقق نمیشود. سیدنا الاستاد و محقق نائینی میفرماید: به این صورت درست است اما سیدنا میفرماید: بحث تخییر بین اقل و اکثر یک مورد دارد و آن تخییر بین قصر و اتمام است اما بین تسبیحات اربعه، اقل و اکثر مورد ندارد.[1] که محقق خراسانی میفرماید: با اقل اگر غرض حاصل شد، اکثر میشود مستحب. در تسبیحات با یک تسبیح غرض حاصل میشود، دو تسبیح دیگر میشود مستحب. اما سیدنا میفرماید: این یک مورد درست است ولی از مورد اقل و اکثر نیست بلکه از مورد متباینین است. طبیعت به شرط شئ و طبیعت به شرط لا دو طبیعت متباین است. در عرف و مسامحه اقل و اکثر است، اما با تصور دو ماهیت متباین است. بنابراین اقل و اکثری که طرفین تخییر باشد، مصداق ندارد.


[1]  مصباح الاصول، تقریر بحث سید ابوالقاسم خویی، ج 1، ص 124. .