درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تحقیقی درباره نسخ و بداء

نسخ سه قسم است
خلاصه بحث ما درباره نسخ این شد که نسخ سه قسم است: 1. نسخ تلاوت بدون نسخ حکم که عبارت بود از آیه رجم. 2. نسخ تلاوت و حکم که عبارت است از آیه «عشر رضعات معلومات یحرمن ثم نسخن»[1] 3. نسخ حکم بدون تلاوت، که مثال آن در دو مورد است: یکی در مورد قبله آیه شماره 143 سوره بقره منسوخ شده است به آیه 144 «فول وجهک شطر المسجد الحرام». آیه دوم هم آیه نجوی بود شماره مجادله آیه 12 که هر کسی با حضرت رسول میخواهد نجوی بکند، باید صدقه بدهد و فقط به توسط امیرالمومنین انجام شد، آنگاه به آیه 13 نسخ شد که اگر نمیتوانید صدقه بدهید، به واجبات عبادی توجه کنید.

دو قسم اول در نصوص عامه است که نتیجه آن تحریف قرآن است
دو مورد اول (نسخ تلاوت، و نسخ تلاوت و حکم) در نصوص معتبر ابناء عامه آمده است و موجب تحریف قرآن است. اما سیدنا الاستاد این دو نسخ را رد کردند، فرمودند: به توسط خبر واحد نسخ صورت نمیگیرد. نسخ فقط به وسیله آیه دیگر یا سنت قطعیه یا اجماع قطعی. آن موارد خبر واحد است، هرچند از طریق ابناء عامه معتبر است ولی خبر واحد است و قابلیت نسخ را ندارد. این خلاصه بحث ما درباره نسخ بود. نسخ هم معنای آن رفع حکم ثابت است و براساس مصلحتی که در حکم باشد. یعنی رفع استمرار یا به تعبیر محقق خراسانی دفع است، چون استمرار هنوز نیامده. رفع استمرار برمیگردد به دفع حکم نه رفع. هرچند مشهور از شیخ طوسی تا سیدنا الاستاد میفرماید: نسخ، رفع حکم ثابت است منتها براساس مصلحت است. که در آن دو آیه مصلحت آن مشهود است که ابتدای اسلام مصلحت این بوده است که قبله نماز برای عباد الله بیت المقدس بوده و پس از اسلام به شوکت رسید، قبله مستقل برای مسلمانها مصلحتی برای خود دارد و از آن جهت قبله تغییر کرد. و همین طور در نجوا هم مصلحت این بود که چه کسی واقعا به دستور قرآن از بین همه میتواند از آن اطاعت کند، که نشان داده شد آن شخصی که معنای واقعی قرآن است، امیرالمومنین است. و بعد برای همه مردم عسر و مشقتی به وجود نیاید، مصلحت در آن است که وجوب دادن صدقه در موقع صحبت خصوصی با حضرت رسول برداشته بشود و مصلحت عمومی فرامیرسد. هر یکی از این دو حکم ناسخ و منسوخ مربوط به مصلحت خاص متعلق به خودش است.

سوال: بحث نسخ چرا در اصول مطرح شده است؟
جواب: در بحث اصول نسخ آمده است برای اینکه ما در احکام و ادله استنباط آن بحث میکنیم. و گفتیم اگر وجوب نسخ شد، آیا منسوخ دلالت بر چیزی دیگری دارد یا ندارد؟ ناسخ دلالت آن تا چه حد است؟ بحث از دلالت ادله بر احکام بشود، بحث اصولی است. و به این مناسبت بداء را آوردهاند. هم شیخ طوسی و هم سیدنا الاستاد پس از بحث نسخ، بحث بداء تعرض کردهاند. شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه از بیانشان استفاده میشود که گاهی بداء عین نسخ است.

بحث بداء و معنای آن
شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه در ادامه بحث نسخ، بحث بداء را مطرح میکند. بداء که حداقل عنوان مشابه نسخ است. در لغت به معنای ظهور است. «بدا سور المدینه»، یعنی دیوار شهر دیده شد. و «بدا لنا وجه الرأی» یعنی برای ما وجه این رأی ظاهر شد. و در قرآن هم نسخ هم واژه قرآنی است که «ما ننسخ من آیه أو ننسها»[2]، و بداء هم واژه قرآنی است که آمده است: «و بدا لهم سیئات ما کسبوا»[3] ظاهر شد برای آنها بدیهای آنچه که کسب کرده بودند.

دو معنی بداء
پس بداء به دو معناست: یک معنای بسیط و ساده و یک معنای کاملتر. معنای بسیط آن ظهور و پیدا شدن و کاملتر آن این است که علم حاصل میشود در حالی که قبلا علم نداشته.

یک قسم از دو قسم بداء جایز است نسبت داده شود به خدا
شیخ طائفه قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: نسبت بداء که به خدای متعال داده میشود، دو قسم است: یک قسم آن جایز است که نسبت داده شود به خدای متعال و آن بدائی است که فائدهاش همان نسخ است. این قسم در روایتی از اصول کافی آمده است: علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن هشام بن سالم و حفص بن البختری و غیرهما، سند صحیحه است منتها سیدنا میفرماید: به خاطر ابراهیم بن هاشم میشود حسنه. امام صادق درباره این آیه «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده أم الکتاب»[4] فرموده است: «و هل یمحی الا ما کان ثابتا و هل یثبت الا ما لم یکن»[5]، بداء اگر به معنای رفع امر ثابت باشد، میشود نسخ. شیخ طائفه میفرماید: روایات ما که آمده است هم مربوط به این نوع بداء است که برمیگردد به نسخ.

قسم دوم به معنای علم بعد از جهل جایز نیست به خدا نسبت داده شود
قسم دوم از بداء، علم بعد از جهل است. این در حدیث مسندی از امام صادق آمده است: «ان الله لم یبد له من جهل»[6]، برای خدا بداء حاصل نمیشود یعنی ظاهر نمیشود چیزی که بر مبنای جهل باشد. یعنی علم پس از جهل برای خدای متعال که عالم مطلق است، محال است.

کلام سید مرتضی که شیخ طائفه نقل میکند بداء را به خدا میشود نسبت داد
سید مرتضی که استاد و هم درس بود با شیخ طوسی قدس الله نفسهما میفرماید: سیدنا الاجل توجیهی دارد که درست است. که این را از بیان سید اخذ کرده و در کتب سید نیست. میگوید: سید فرموده بداء را به همان معنایی که است، درباره خدا تطبیق بدهیم. برای اینکه هر شئای که موجود نبوده، قابلیت تعلق علم ندارد، پس جهل نیست. قبلا که خدا میداند، آن علم قبلی، علم به وجود موجود پس از موجودیت نیست. چون موجودیت موجود، تابع واقع آن است. تا در واقع موجودیت نگرفته، علم به آن موجودیت واقعی محال است. یعنی انفکاک متعلِق از متعلَق است. آن موجودی که بعدا موجود میشود، پس از موجودیت خود، قابلیت تعلق علم را دارد و قبل از آن، قابلیت تعلق علم را ندارد. بنابراین بداء به این معنا یعنی شئای که قبلا موجود نبوده و خدای متعال به علم غیب خود میداند که بعدا موجود میشود اما تعلق علم خدا به موجود بما هو موجود قبلا امکان ندارد و بعد از موجودیت آن محقق میشود. لذا میفرماید: در قرآن آمده است: «و لنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم»[7]. برای خدای متعال جایی که بداء یا علم پس از جهل ظاهر آن توهم میشود، با دقت میتوانیم بگوییم که علم پس از جهل نیست، قبل از موجودیت موجود، زمینه برای علم وجود نداشته تا بگوییم جهل است. و پس از آن قابلیت پیدا شد. امتحان میکنیم شما را تا بدانم مجاهدین شما را، خدای متعال با علم غیب خود که پیش از آن میداند و آن علم غیب جداست اما علمی که واقعی عملی باشد، پس از که افراد به جهاد بروند و موجود بشود، متعلق علم قرار میگیرد و قبل از موجودیت آن متعلق علم واقعی قرار نمیگیرد.

سید الاستاد میفرماید: نسخ در افق تشریع است و بداء در افق تکوین است
اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه در کتاب البیان که در حقیقت مطالب مربوط به قرآن بحث کرده و وارد تفسیر نشده است. تحریف و نسخ و بداء و ادله برای معجزات که اقامه کرده است و کتابی است جامع در این محدوده و علوم قرآنی را بحث کرده است. میفرماید: به مناسبت نسخ از بداء بحث کنیم که نسخ در افق تشریع است و بداء در افق تکوین است. هر دو آن رفع است منتها نسخ، رفع حکم است و بداء یک حادثه و واقعیت. [8]

بداء مثل قضاء سه قسم است
بعد میفرماید: بداء به معنای قضاء که قضاء مربوط است به امور تکوینی، به سه قسم است: 1. علم مخزون که آن را میفرماید: «لم یطلع علیه أحد»، که این قسم از قضاء را روایتی از امام صادق ابی بصیر نقل میکند، میفرماید: «ان لله علمین، علم مکنون مخزون لا یعلمه الا هو من ذلک یکون البداء و علم علمه ملائکته و رسله و انبیائه فنحن نعلمه»[9]، برای خدا دو علم است، یک علمی را که برای انبیاء و اولیاء داده است موهبتی و علم لدنی. و علمی است که مخصوص خودش است و هیچ کسی نمیداند. که در این روایت دو قسم گفته شده است که قسم اول علمی که فقط مخزون است عند الله، و قسم دوم علمی است که برای ملائکه و انبیاء داده است. 3. قضائی است که تحقق آن مشروط است به عدم تعلق مشیت خدا بر خلاف آن. این قضاء سوم، بداء است و این مدلول همان آیه است که «یمحو الله ما یشاء و یثبت»[10]. در این رابطه روایتی این مطلب را شرح میدهد که «سألته عن قول الله قضی اجلا و اجل مسمی»، فرمود: «اجلان، اجل محتوم و اجل موقوف»[11]. میفرماید: قضاء که موقوف بوده است به عدم تعلق مشیت بر خلاف آن و مشیت خدا تغییر کند، در آنجا است که در روایتی از عمار بن موسی از امام صادق سوال شد از آیه «یمحو الله ما یشاء»، فرمود: «فمن ذلک الذی یردّ الدعاء القضاء»[12]، این قضاء موقوف است که اگر دعا بکنید، ممکن است آن قضاء رفع بشود.


قسم سوم از بداء براساس رأی شیخ طوسی نسخ است و براساس بیان سید الاستاد بداء جایز است
 بنابراین قسم سوم از بداء براساس تعبیر شیخ طوسی میشود نسخ و براساس بیان سیدنا الاستاد میشود بداء جایز و قضای موقوف که روایات آن را تایید کرده است و مصداق بارز آن این است که قضائی است که آمده است اما اگر دعا بشود، امکان رفع آن حکم واقعی وجود دارد. اما این بداء علم پس از جهل نیست، بلکه قضای موقوف است.  


[1]  صحیح مسلم، مسلم، ج 4، ح 2634. .
[2] بقره/سوره2، آیه106.
[3] زمر/سوره39، آیه48.
[4] رعد/سوره13، آیه39.
[5]  اصول کافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 358، ب بداء، ح3.
[6]  اصول کافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 361، ب بداء، ح 13.
[7] محمد/سوره47، آیه31.
[8]  البیان، سید ابوالقاسم خویی، ص 383 تا ص 392.
[9]  اصول کافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 360، ب بداء، ح 11.
[10] رعد/سوره13، آیه39.
[11]  اصول کافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 359، ب بداء، ح6.
[12]  اکمال الدین، شیخ صدوق، ص 70. .