درس خارج اصول استاد مصطفوی

93/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعلق امر به طبائع

تحقیق تکمیلی درباره تعلق امر به طبیعت نه به فرد
آنچه درباره معنای طبیعت گفته شده بود، شرح دادیم تا اینکه گفتیم به نظر و رأی محقق نائینی و سیدنا الاستاد منظور از طبیعت همان کلی طبیعی است.

فرق بین طبیعت و طبیعی
و فرق بین طبیعت و طبیعی این است که اگر همان یک معنا را لابشرط در نظر گرفته شود که وصف برای کلی قرار بگیرد که میشود کلی طبیعی. و اگر همان وجود سعهای را بشرط لا (بشرط عدم حمل) در نظر گرفته شود، تعبیر میشود طبیعت. فرق بین طبیعت و طبیعی فرق حیثیتی است نه فرق ماهوی.

سید الاستاد میفرماید: با شهادت وجدان امر و نهی به طبیعت تعلق میگیرد
سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: با شهادت وجدان امر و نهی تعلق میگیرد به طبیعت. [1] در اصول که میگوییم مراجعه وجدان یعنی تحقیق میدانی و تجربه فعلی.

سوال: اینکه شیخ انصاری میگوید و الانصاف، به چه معناست؟
جواب: معنای انصاف این است که آن انتخاب و رأی خودش است و محقق خراسانی و سیدنا التحقیق میگوید. الانصاف را به این عنوان میآورد که من فقط حرف خودم را مورد توجه قرار نمیدهم و کلام طرف را هم مورد توجه قرار میدهم، با توجه به دلیل خودم و دلیل طرف مقابل، حقیقت این است. سیدنا الاستاد میفرماید: با مراجعه به وجدان به خوبی درک میشود که امر تعلق به طبیعت میگیرد.

اگر کلی طبیعی تحقق خارجی داشت
اما اگر کلی طبیعی تحقق خارجی داشت، متعلق امر میشود کلی متأصل. منظور از متأصل این است که دارای واقعیت خارجی و عینی است یعنی کلی طبیعی در خارج وجود دارد.

اگر قائل به وجود خارجی کلی نبودیم
 اما اگر قائل به وجود خارجی نسبت به کلی طبیعی نبودیم، متعلق امر که طبیعت است، میشود انتزاعی. که کلی انتزاعی در برابر کلی واقعی و متأصل است. کلی انتزاعی یعنی یکی از اینها یا احد المصادیق که از مجموع افراد انتزاع میشود. بنابراین متعلق امر قطعا طبیعت است با آن اختلافی که درباره تحقق کلی طبیعی در خارج و عدم تحقق آن وجود دارد و نظر مشهور بلکه قریب به اتفاق اهل منطق و محققین این است که کلی طبیعی در خارج وجود دارد.



منظور از کلی طبیعی جنس و فصل است
سوال: آیا کلی طبیعی مصداق دارد؟
جواب: منظور از کلی طبیعی، جنس و فصل است. و مصداق مفهومی آن انسان است که انسان یک کلی طبیعی است که دارای جنس و فصل است. آیا این در خارج محقق است یا محقق نیست؟ میبینیم که شخصی در خارج وجود دارد و مصداق انسان است، آیا این شخص دارای این ماهیت است یا نیست؟ اگر باشد، کلی طبیعی در خارج محقق است و قطعا هم در خارج، جنس و فصل در وجود یک فرد محقق است. اما فردیت او و رنگ و قد او لوازم لا ینفک و تحت عنوان تشخصات و خصوصیات فردیه است.

سوال: احد المصادیق، جزئی است، چگونه کلی انتزاعی میشود؟
جواب: از مصادیق انتزاع میشود نه اینکه خود مصادیق باشد. یک مجموعه از مصادیق است که یک فرد به نحو غیر معین در خارج وجود دارد. از جمع این مصادیق یک عنوان کلی را انتزاع کند که کلی باشد یعنی قابل صدق بر کثیرین باشد.

دو قسم جنس و فصل
سوال:
جواب: درباره جنس و فصل انسان، دو تا جنس و فصل است که یک جنس و فصل آن را ارسطو گفته است و این جنس و فصل تعلق دارد به جنبه جسمی یا حیوانی آدم. ولی ما از لحاظ عرفان یک جنس و فصلی است که متعلق است به جنبه روح انسان، جنس و فصل روح آدم حیوان ناطق نیست بلکه جنبه روح آدم که حقیقت اصلی انسان است، همان نفس ناطقه اوست که اگر در سوره شمس میخوانید «و نفس و ما سواها» این همان نفس ناطقه و حقیقت انسان و روح مجرد آدمی است و آن حقیقت اصلی است. برای حقیقت انسان جنس و فصل دیگری دارد که آن عبارت است از معرفت و تربیت. معرفت جنس است و تربیت فصل است. بدون معرفت و تربیت، انسانیت محقق نمیشود. همانطوری که جنبه جسم بدون جنبه حیوانیت و ناطقیت محقق نمیشود، روح انسانی بدون معرفت و تربیت، روح انسانی نیست و روح حیوانی است. انسان به معنای کلمه کسی است که دارای معرفت و تربیت باشد. معنای معرفت هم این است که در عمق جان انسان جا دارد و فطری انسان است که معرفه الله و معرفه ولی الله است یعنی معرفت خدا تا معرفت ولایی. و اگر این را نداشت، انسانیت به معنای کلمه محقق نیست. و آن تربیتی که فصل انسانی است، برای آن تربیت فقه آمده است. مسئولیت کل فقه که انسان سازی است، آن تربیت فصلی است که انجام واجبات و ترک محرمات است.

محقق خراسانی میفرماید: با وجود شهادت وجدان نیازی به اقامه برهان نیست
پس از که معنای طبیعت شرح داده شد، محقق خراسانی برای اثبات این مدعا دلیل اقامه میکند و محقق قمی و صاحب فصول هم دلیل دیگری را. اما محقق خراسانی میفرماید: امر متعلق به طبیعت است به شهادت به وجدان و دلیل دیگر نمیخواهد. به تجربه فعلی مراجعه کنیم همانطوری که سید هم فرمود، این امر تعلق میگیرد به طبیعت. بنابراین امر تعلق دارد به طبیعت و نهی هم تعلق به طبیعت دارد با این فرق که در امر، وجود طبیعت مطلوب است و در نهی، ترک طبیعت مطلوب مولی است.

محقق قمی دو دلیل میآورد
اما محقق قمی و صاحب فصول دو دلیل دیگری را هم اقامه میکنند: دلیل اول عبارت است از تبادر. میفرماید: طلب که صادر بشود، متبادر میشود تعلق آن به طلب طبیعت. از طلبی که در امر وجود دارد، طلب طبیعت تبادر میکند. و در این تبادر هم شکی نیست، پس این علامت حقیقت است که متعلق طلب همان طبیعت است. دلیل دوم یک دلیل بلاغی است. در بلاغت آمده که ماده مشتقات متخذ از مصدر بدون الف و لام و تنوین است. و مصدر مجرد حقیقت در طبیعت مدلول خودش است. سکاکی میگوید: ماده مشتقات حقیقت در طبیعت است به اجماع اهل عربیت و بلاغت. از سوی دیگر گفتیم که مفاد هیئت امر، طلب طبیعت است. هر دو را که منضم بکنیم، نتیجه این میشود که متعلق امر، طبیعت است.

چرا محقق خراسانی دو دلیل را متعرض نشده است
یک سوال فرعی هم گفته میشود که چرا محقق خراسانی این دو دلیل را تعرض نفرموده، در جواب گفته شود که چون مراجعه به وجدان خیلی توانمند است لذا محقق خراسانی گفت بلا حاجه الی برهان، دیگر نیاز به دلیل دیگر ندارد.

گام بعدی چهره مطلوب را محقق خراسانی روشن میکند
بعد از که دلیل اقامه شد، محقق خراسانی میفرماید: بعد از این توضیح بدانیم که متعلق امر طبیعت است نه طبیعت بما هی هی که طبیعت بما هی هی لیست الا هی، نه مطلوب است و چیزی نیست و در حد یک امکان و قابلیت است. بلکه متعلق طلب و امر، وجود طبیعت است تا دارای آثار بشود و قابل برای جعل باشد.

گام بعدی رفع اشکال
اما رفع اشکال:

اشکال اول که تحصیل حاصل است و جواب آن
اشکال اول که به صاحب فصول نسبت داده شده که اگر وجود طبیعت، مطلوب باشد، وجودی که در خارج حاصل است، طلب حاصل شده پس امر، طلب حاصل است و طلب حاصل هم یا قبیح یا محال است. در جواب میفرماید: آن شئای که در خارج قبلا وجود یافته است را توسط امر طلب نمیکنیم بلکه میخواهیم طبیعت را در خارج ایجاد کنیم. منظور از وجود طبیعت، در حقیقت طلب ایجاد طبیعت است. در حقیقت متعلق طلب، وجود مسامحه گفته میشود چون فرق بین وجود و ایجاد فرق اعتباری است، به اعتبار فعل وجود میگوییم و به اعتبار فاعل میگوییم ایجاد. منظور از ما ایجاد است یعنی طبیعت وجود پیدا نکرده است.

اشکال دوم
اشکال دوم این است که گفته میشود با این شرحی که داده شد، متعلق طلب همان طبیعت بما هی هی میشود و وجود را که ضمیمه کردید میشود غایت طبیعت. طلب میکنید طبیعت را لکی توجد که غایت طبیعت میشود وجود طبیعت. پس متعلق طلب، طبیعت بما هی هی است. جواب آن این است که ما وجود را میخواهیم که وجود طبیعت برمیگردد به یک حقیقت فلسفی و آن عبارت است از اصاله الوجود. بر مبنای اصاله الوجود پس از که گفتیم مدلول امر عبارت است از وجود طبیعت، وجود اصل است پس در حقیقت همان وجود طبیعت را میخواهیم که آن اصل است.


[1]  مصباح الاصول، تقریر بحث سید ابوالقاسم خویی، ج 1، ص 115. .