درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/11/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعیین مصداق برای وجوب مقدمه
آراء گفته شد و ادله آراء هم شرح داده شد. برای جمع بندی و تحقیق باید آراء را بررسی نسبتا کوتاه و عمیقتری داشته باشیم و بعد ببینیم در نهایت آن مقدمهای که واجب است، کدام مقدمه خواهد بود.

آراء صاحبنظران
رأی صاحب معالم این است که آن مقدمهای واجب است که مکلف آن را اراده کند. و رأی شیخ انصاری این است که آن مقدمهای واجب است که به قصد توصل باشد. و رأی صاحب فصول این است که آن مقدمهای واجب است که موصله باشد. رأی محقق خراسانی این است که مطلق مقدمهای که محل توقف باشد. این هم در حقیقت یک نوع مشروط است. مقدمهای که مشروط به توقف است. شرط اعلام نشده اما از ضمن کلمات شرط پیداست. رأی محقق خراسانی و رأی محقق نائینی این است که مقدمه واجب آن مقدمهای است که شرط توقف را داشته باشد.

نقطه مشترک همه آراء
در ارزیابی اولا نکات مشترک را مورد توجه قرار بدهیم. این چهار تا رأی نکته مشترکی دارند و آن این است که همه یا بالصراحه یا بالاشاره و در ضمن این حقیقت را قطعا قائلند که در مقدمه واجب، ملاک و معیار ملازمه و توقف است. اگر ملازمه بین مقدمه و ذوالمقدمه نباشد، بحث زمینه ندارد. اگر توقفی نباشد، مقدمیتی نیست. گفته شد که توقف برخواسته از ملازمه است و ملازمه بستر توقف است. اگر مسئله را از جهت نظری توجه بکنیم، میشود ملازمه و اما اگر از جهت عملی بنگریم به مقدمه و ذوالمقدمه میشود توقف. البته این نظری و عملی، عقل نظری و عقل عملی نیست بلکه نظری یعنی از لحاظ تعقل و سنجش ذهنی و عملی یعنی واقع. در اصطلاح اصول، نظری یعنی آنچه انسان تصور میکند و عملی آنچه که انسان در واقع و عالم خارج مشاهده میکند. این دو نکته، نکته مشترکی است بین همه این آراء. آن رأیای که میگوید شرط ایصال که رأی شیخ انصاری است، قطعا توقف را در ضمن دارد. آن که موصله میگوید که قطعا توقف است و همینطور بقیه آراء.

این آراء متحد الجهه کلی و جزئی هستند
و بعد توجه کنیم جهت گیری این آراء را، به طور دقیق میبینیم که تمام این آراء چهارگانه از لحاظ جهتگیری متحد الجهت هستند. اتحاد جهت هم به طور کلی و هم به طور جزئی، اتحاد جهت به طور کلی یعنی ایجابی و سلبی که همه ایجابی است. در اصول آمده است که اگر دو تا دلیل که اختلاف داشته باشد و جهت گیری آن اگر یکی باشد اثباتا یا نفیا، اگر از خارج دلیل دیگری نداشته باشیم، بین این دو تا دلیل که در جهت متحد هستند، درگیری وجود ندارد و بین مثبتین تعارضی نیست. مگر اینکه دلیلی از خارج باشد، که آن میشود تعارض عارضی نه تعارض ذاتی. جهت گیری جزئی یا موردی که متعلق به مصداق است. هر چهار آراء از نظر مصداق همه با هم میخواهند وجوب را برای مقدمه ثابت بکنند که مقدمه واجب، واجب است. پس سه تا نکته مشترک اینجا به دست آوردیم.

در مرحله بعد باید دید منظور از اراده و قصد ایصال و توقف چیست؟
پس از این، در مرحله بعدی ببینیم منظور از اراده، قصد ایصال، موصله، توقف به طور دقیقتر چه چیزهاست؟ آیا با هم تطبیق میکنند یا تطبیق نمیکنند؟ در این مرحله اولا توجه کنید رأی صاحب معالم قدس الله نفسه الزکیه که فرمودند آن مقدمهای که اراده مکلف به آن تعلق گرفته است.

منظور از اراده قصد انجام عمل است نه اراده فلسفی
منظور از این تعبیر چیست؟ و معنای اراده کدام است؟ منظور از اراده اینجا آن اراده فلسفی نیست بلکه اراده به معنای قصد است. چنانچه صاحبنظران اینجا آمدند توجه کردند که قصد ایصال و قصد فعل چه فرق دارد و هر دو قصد است. مقدمه واجب آن است که مکلف توسط آن مقدمه قصد کند انجام عمل را. بنابراین این مقدمه یک امر طبیعی است و یک واقع نگری است و یک مراجعه به وجدان است. در واقع مقدمه واجب آن مقدمهای است که مکلف قصد کند که به توسط آن فعل واجب را انجام بدهد. این همان معنای مقدمه میشود، اشکال تابع اراده و تفکیک اراده از مرادی دیده نمیشود. و از باب تعرف الاشیاء باضدادها آن امر مقدماتی که قصد نشود و غفلتا انجام بگیرد، به طور طبیعی آن مقدمه نیست و شکی در آن نیست و تصورش برای تصدیق آن کافی است. مقدمهای که مغفول عنها باشد و قصد نشود، مقدمه به حساب نمیآید و اتصافی نخواهد داشت. فقط آثار وضعی مترتب است ولی ما بحث از وجوب میکنیم و وجوب حکم تکلیفی است. عن غفله که اتصاف به حکم تکلیفی نخواهد داشت.

سوال: اینکه میگویند نماز را اگر متوجه نباشد و قصد هم نکند ولی سوال بشود از او که چه کار میکنی، بگوید نماز بخوانم کافی است. 
جواب: مثلا اگر شما برای تنزیه و برای خنک شدن رفتید و قصدتان این بود که از خواب بلند شدید، دستتان را بشویید، و چون عادت کرده بودید برای وضو، اول صورتتان را شستید و بعد دست راست و دست چپ و مسح هم کردید، بعد متوجه شدید که من میخواستم دست و صورتم را آب بزنم، این وضو نمیشود و مغفول عنهاست. چون باید اراده بشود. درباره قصد در نماز، درباره مصداق نیت بحث میکنند که منظور از نیت، نیت فعلی و مورد التفات و تفصیلی است که بگویند من چهار رکعت نماز میخوانم واجب قربه الی الله یا یک قصد اجمالی میکند و تکبیر میگوید، قصد اجمالی کافی است یا قصد تفصیلی لازم است؟ آنجا میگویند منظور از نیت اعم از نیت تفصیلی و نیت اجمالی است. رأی صاحب معالم دیدیم که با واقعیت مقدمه همخوانی دارد و بحث از تفکیک اراده از مراد و یا تابعیت وجوب از اراده در کار نیست. مقدمه واجب را انجام بدهد، به این شرط که قصد انجام فعل را داشته باشد تا مقدمه صدق کند. اگر قصد انجام فعل در کار نباشد، مقدمه صدق نمیکند. اما شیخ انصاری که میفرماید: مقدمه واجب آن است که شرط آن محقق باشد و شرط مقدمه واجب، قصد توصل به ذی المقدمه است. حقیقت مطلب این است که این دو تا رأی فقط در عبارت فرق دارد. لذا صاحبنظران گفتهاند فرق این دو تا چیست و چون بنابر این است که آراء مستقل اعلام بشود، گفتهاند فرق آن این است که قید وجوب و قید واجب. اما حقیقت مطلب این است که هر دو قید وجوب است و قید واجبی نیست. عبارت تغییر یافته است و گفته بوده اراده به یک تعبیر و قصد ایصال به تعبیر دیگر. دو تعبیر از یک حقیقتاند. هرچه دقت کنیم، تغایر واقعی بین این دو تا معنا دیده نمیشود. که شاهد بر مدعای همین است که محققان در تلاش شدهاند که فرقشان را اعلام بکنند که فرق هم اعلام نمیشود.

معنای مقدمه موصله، علت تامه نیست بلکه سبب تحقق ذوالمقدمه است
 اما منظور از مقدمه موصله به طور قطع علت تامه نیست. بحث از علیت در میان نیامده. بحث علیت، بحث فلسفی مربوط به وجود و هستی و عالم تکوینیات است و ارتباط هم ارتباط ایجابی است و علت تامه هم در حدی است که ضرورت عارضی پیدا میکند که «الشئ ما لم یجب لم یوجد»، چون ضرورت دو قسم است: ضرورت ذاتی که واجب الوجود است و ضرورت عارضی که عبارت است از ضرورتی که پس از که علت کامل شد، معلول قطعی الصدور و قطعی الوجود است. آن بحث علت و معلول از بحث مقدمه جداست. پس مقدمه موصله به هیچ وجه علت و معلول نیست. بنابراین در حقیقت مقدمه موصله آن مقدمهای است که توسط آن فعل و ذی المقدمه محقق بشود و سبب تحقق ذوالمقدمه بشود. چون ذوالمقدمه در حقیقت مقصد است و موصله آدم را به مقصد برساند. مثلا گفته میشود این راهی که تو میروی به مقصد نمیرسد و این راهی که تو میروی به مقصد میرسد. پس منظور از مقدمه موصله که صفت موصله آمده است، معنایش علت تامه نیست که اگر بعد از تحقق عنوان باشد، دیگر وجوب آن عقلا تمام شده و نیاز به بحث ندارد چون بعد از اتمام جایی برای بحث نیست. مقدمه واجب را به عنوان یک مقدمه واجبی که قابل بحث باشد، مطرح میکنیم که این مقدمه موصله میتواند متصف به صفت وجوب بشود یا نمیشود. اما اگر مقدمه موصله در شکل علت تامه شد، بعد از تحقق است و جایی برای بحث نیست.

سوال:
جواب: بحث علت و معلول با بحث مقدمه و ذی المقدمه دو تاست. بحث علت و معلول رابطهاش رابطه خاصی است و کارش کار خاصی است که وجود و ایجاد است. اما بحث مقدمه و ذی المقدمه ارتباط وجودی است و بالتبع است. اصل ارتباطش ارتباط در اتصاف است. از وصف ذی المقدمه، مقدمه برخوردار بشود. وصف آن وجوب است. بنابراین مدعا و مطلوب کسب وجوب است و در علت و معلول فقط ارتباط ایجاد و وجودی است آن هم علت تامه که در حد ضرورت میرسد و تا قبل از آن معنا ندارد. علت به معنای کلمه فقط علت تامه است. مقدمه موصله کلمه مخالف آن فصل است یعنی آن مقدمهای که آدم را میرساند و آن مقدمهای که فاصله دارد و آدم را نمیرساند. بنابراین مقدمه موصله در حقیقت همان مقدمهای است که آدم را به مقصد برساند. یعنی یک مقدمهای که خیلی از دور به آن مقدمه گفته میشود و آدم را به مقصد نمیرساند، آن مقدمه نیست. منظور از موصله، شأنیت ایصال را داشته باشد نه فعلیت ایصال تا بشود علت تامه. این منظور از موصله است و محل بحث هم همین است نه مطلق مقدمه که شأنیت ایصال را ندارد، مقدمات بعیده است و معدات است یا اسباب و علل بعیده است که به آن مقدمه صدق نمیکند. پس از این میرسیم به رأی چهارم که رأی محقق خراسانی بود که میفرمود به شرط توقف که شرط را استفاده کردیم و گفتیم منظور از مقدمه واجب، مقدمهای است که خود واجب به آن توقف داشته باشد.

توقف دو قسم است
توقف به دو معناست: 1. توقف واقعی، 2. توقف تسامحی. اگر منظور از توقف، توقف تسامحی باشد که بگوییم این واجب به امور زیادی توقف دارد. مثلا بگوییم مناسک حج توقف دارد به اینکه آدم کاروان تهیه ببیند، اسم نویسی بکند یا یک همسفری برای خودش انتخاب کند، یا تمرین جسمی بکند تا بتواند از مشکلات سفر سالم بیرون بیاید. اینها مقدماتی است که قطعا در واقع مقدمه است و توقف هم وجود دارد اما در حد ارتباط. – فرق بین سبب و معد این است که معد، ارتباط است و سبب، ربط است. ربط با ارتباط فرق میکند.- بنابراین این امور همهاش مقدمات است و توقف هم وجود دارد منتها این توقف، توقف واقعی نیست و توقف تسامحی است که به معنای ارتباط میشود. ملاک آن این است که این گونه توقفها امکان جابه جایی و تعویض دارد. یک کاروان که نرفتید، میشود کاروان دیگر بروید. امروز تمرین نکردید، فردا. یک رفیق خوبی از دستتان رفت، ممکن است رفیق بهتری پیدا کنید. یک راهنما یا معلم خوبی برای سفر از دستتان رفت، ممکن است یک معلم دیگر پیدا کنید. رمز مقدمات بعیده تسامحیه این است که امکان تعویض وجود دارد. انحصار اگر وجود نداشت، مقدمیت به معنای توقف واقعی نیست. اینگونه توقفها مقدمیت نمیآورد مگر تسامحا. به اینها مقدمه میگوییم اما مقدمه به معنای اعم و تسامحی و اینگونه مقدمات صحت سلب دارد و میتوانیم بگوییم لیس بمقدمه.

منظور از توقف، توقف عقلانی و واقعی است
 قسم دوم: توقف عبارت است از توقف واقعی که در عالم واقع و در وادی تحقق، ذو المقدمه به آن مقدمه توقف دارد که اگر آن مقدمه انجام نگیرد، ذو المقدمه محقق نمیشود. این توقف، توقف واقعی و خارجی است و درست است. بنابراین منظور از توقف قطعا توقف واقعی و عقلایی است نه توقف بدوی و تسامحی.

به اعتبار عمل موصله است و به اعتبار ارتباط توقف است
بنابراین پس از که منظور از توقف عقلایی و واقعی بود، با موصله فرق آن چه میشود؟ درست همان توقف واقعی هم مصداق آن موصله است. به اعتبار عمل بگویید میشود موصله و به اعتبار ارتباط بگویید میشود ارتباط.

سبب اختلاف تعابیر براساس اختلاف اعتبارات است
 از دو جهت دو تعبیر آمده است. فرق آن فقط اعتباری است. آن توقف بدون مقدمه موصله نیست و آن مقدمه موصله قطعا آن توقف واقعی را دارد. توقف واقعی در درون مقدمه موصله آمده و عنوان مقدمه موصله از توقف واقعی انتزاع میشود. در نتیجه این شد که منظور از مقدمه واجب آن مقدمهای است که انجام ذوالمقدمه متوقف به آن باشد که در واقع همان مقدمه موصله هم است و قصد ایصال و اراده آن تعبیر دیگری است از همان مقدمه موصله. در نتیجه مقدمه واجب را که فقط اختصاص دادیم به مقدمه وجودیه، این مقدمه وجودیه توقف دارد اگر از ناحیه ارتباط بگویید و وصف موصله دارد اگر به اعتبار عمل بگویید و قصد ایصال و اراده فعل لازم دارد اگر وصف انتزاعی مقدمه را قبلا تصور کنیم. بنابراین اختلاف تعابیر براساس اختلاف ا عتبارات است و در واقع حقیقه واحده لا اشکال و لا نقاش فیها بوجه من الوجوه.