درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وجوب مقدمه موصله
عید ولادت آقا امام عسگری سلام الله تعالی علیه را از طرف خودم و شما به محضر مبارک ارباب عالم هستی سلطان کونین بقیه الله الاعظم تبریک میگوییم. حدیثی از امام عسگری به مناسبت امروز یادآور بشویم. امام عسگری سلام الله تعالی علیه میفرماید: «ما ترک الحق عزیز الا ذل و ما اخذ به ذلیل الا عز»، این حدیث شریف از آقا امام حسن عسگری یک قاعده کلی است در همه ادوار و همه افعال و اعمال. برای ما قاعده خاصی است. قاعده کلی است، نترسید که الان حق طرفدار ندارد، حق را ترک نکنید در هیچ شرائطی ولو شرائط طرفدار نباشد. منتها از لحاظ فقهی جایی که اهم و مهم است و تقیه است، حساب جدایی است. تا به آنجا نرسیده باشد،حق را ترک کنید و کسی که حق را ترک کند، ذلیل میشود و کسی که حق را اخذ کند، هرچند ذلیل باشد، عزیز میشود. این برای ما تطبیق میکند که کار حق برای طلبه درس خوب خواندن است، تجربهاش هم قطعی است. طلبهای که خوب درس بخواند، عزیز است و نیاز به مقدمات و موخرات ندارد. یک طلبهای که درس را خوب نخواند، متاسفانه خوار میشود که این یک تجربه است. طلبه است و استعداد هم دارد و درس هم خوانده و به جایی هم رسیده اما یک مرتبه ترک میکند، بعد از چند سال برمیگردد، میبیند آن عزت را ندارد. طلبهای با مشکلاتی و وضعیت نابسامان و ظاهرا خوار است ولی شروع میکند به درس خواندن و نمیفهمم در کار نیست، بروید به طرف درس قطعا موفق میشوید. دیدیم خوار ظاهرا و امکاناتی هم ندارد و احترامی ندارد ولی درساش را میخواند، یک مرتبه میبینید که آمد بالا. «ما اخذ به ذلیل الا عز»، این مثال بارز تطبیقی برای ماست. میبینیم یک طلبه ابتداء استعدادش عالی نبود، ولی یکی استعدادش عالی بود او ترک کرد و چند سالی گذشت. اما این کسی که کمی عقب افتاده بود، ادامه درس را و برگشت دید که آنکه خیلی استعداد داشت، ذلیل شد و آنکه ذلیل بود، عزیز شد. این یک واقعیت قطعی است. عزت طلبگی به اخذ به حق است و حق زیاد است یکی از مصداق بارز آن علوم آل البیت است. علوم دیگر را هم ارزش برایش قائل هستیم ولی علم حق فقط علوم آل البیت است. علوم معقول را هم مخالف نیستیم ولی علوم عقلی که با رأی آل البیت تطبیق کند. البته در حوزه علوم عقلی تحت کنترل آراء و معارف اهل بیت است.

تحقیق تکمیلی درباره وجوب مقدمه موصله
فهرست بحث ما این است که مقدمه موصله که موسس آن صاحب فصول است که میگوید از مقدمات آن مقدمه واجب است که موصله باشد و وصل بشود به ذی المقدمه. این رأی بسیار متینی است، محققین صاحب مکتب اصولی مثل محقق اصفهانی و سیدنا الاستاد طرفداران این رأی هستند. و تایید کردند که از مقدمات واجب، مقدمه موصله واجب است. و از محققین صاحب مکتب اصولی دیگر هم کسانی هستند که این رأی را قبول ندارند که عبارتند از محقق خراسانی و محقق نائینی. شرح و توضیح محقق خراسانی بیان شد

اما نقد محقق نائینی بر نظر صاحب فصول
و اما نقد محقق نائینی[1]  قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: رأی صاحب فصول اشکالی دارد و آن اینکه بنا بر مسلک صاحب فصول که واجب از جمع مقدمات فقط مقدمه موصله باشد به این معنا که به شرط ایصال مقدمه واجب میشود و ایصال میشود قید برای وجوب مقدمه. ایصال یعنی رسیدن به ذی المقدمه یعنی واجب نفسی. بنابراین نتیجه این میشود که واجب نفسی، قید میشود برای واجب غیری. اگر دقت کنیم بعد از که واجب نفسی قید شد یعنی مقدمه شد برای واجب غیری. پس در نتیجه میبینیم که ایصال (واجب نفسی) قید برای وجوب مقدمه است، پس واجب نفسی میشود مقدمه برای واجب غیری یا مقدمه برای مقدمه.

اشکال دور به کلام صاحب فصول
 به عبارت دیگر: در مقدمه موصله ایصال به واجب نفسی و ذو المقدمه مطرح است. بنابراین قید، ایصال میشود برای وجوب مقدمه. اینکه قید شد برای واجب غیری، قید وابسته به مقید است. قید و شرط از مقدمات است. پس واجب نفسی میشود مقدمه برای مقدمه خودش. ایصال به ذو المقدمه یعنی واجب نفسی که شد، یعنی خود واجب نفسی ارتباطش با مقدمه به عنوان قید است. آن طرف ایصال که واجب نفسی باشد، تحقق وجود واجب نفسی در حقیقت قید واقعی است برای مقدمه. چون شرط آن ایصال به آن است و وجود واقعی آن در حقیقت قید برای آن است. بنابراین مسئله منتهی میشود به دور. به این صورت که وجوب مقدمه که متوقف است به وجوب ذو المقدمه و وجوب ذو المقدمه که متوقف شد به وجود مقدمه، دور واضح است.

اشکال بعدی لزوم تسلسل
اشکال دوم تسلسل است. این مقدمهای که با وصف ایصال است و ایصال جزء مقومات آن است. این مقدمهای که با شرط ایصال موضوع وجوب است، مقدمه دارد یا ندارد؟ اگر مقدمه دارد، مقدمهاش به چه صورت است؟ شرط ایصال است یا بدون شرط ایصال؟ اگر بدون شرط ایصال است، دیگر ایصالی در کار نیست. و اگر با شرط ایصال است، آن سومی هم همانگونه است و چهارمی آن هم همینطور است و یتسلسل الی ما لا نهایه له. مطالبی فلسفی که در اصول گفته میشود، اصل آن یا در اسفار است یا در تجرید است. این مطلب در تجریدآمده است در مقصد سوم فصل اول درباره اثبات صانع، تحت عنوان برهان امکان و وجوب که گفته میشود که یک موجودی که میبینید، این موجود یا ممکن است یا واجب. اگر واجب است یعنی مستقل است و واجب الوجود است و ضرورت در وجود دارد و نیاز به علت ندارد. اگر بگوییم نیاز به علت دارد، آن علت یا واجب است یا ممکن، اگر واجب است که تمام شد و اگر ممکن است، علت آن کدام است؟ اگر گفتید علت آن همین اولی است، دور است. اگر گفتید علت دیگری دارد میشود تسلسل و کار به تسلسل که کشیده شد.

علت محال بودن دور و تسلسل چیست؟
علت استحاله دور و تسلسل، تناقض است. اصل الاصول و اول الأول تناقض است. تسلسل که محال است در آخر کشیده میشود که نبوده است و است. دور کشیده میشود به جایی که وجود داشته و نداشته، که جمع بین بود و نبود میشود تناقض اصلی. در مقدمه موصله ترتب است و این ترتب یعنی ترتب معلول به علت است. آیا این ترتب ذاتی است؟که ذاتی نیست، آیا این ترتب از طرفین متقابل داده شده؟ که دور میشود. آیا این ترتب ادامه دارد؟که تسلسل میشود. براساس دور و تسلسل التزام به وجوب مقدمه موصله، امکان ندارد.

جواب سیدنا الاستاد که اینجا حصه خاصه است که توقف به دور و تسلسل ندارد
 اما سیدنا الاستاد[2] قدس الله نفسه الزکیه این مطلب را جواب میدهد که ما به یک جواب ایشان اشاره میکنیم. ایشان میفرماید: التزام به مقدمه موصله، مستوجب تقید وجوب مقدمه به وجوب نفسی نمیشود. لازمه ایصال، لازمه التزام به وجوب مقدمه با شرط ایصال این  نیست که وجوب نفسی قید برای وجوب غیری بشود بلکه میگوییم وجوب ذی المقدمه، اقتضاء میدارد که همان مقدمه خاص واجب است که شرط ایصال داشته باشد. در حقیقت اشاره دارد به حصه خاصه، یک حصه خاصی که همان به شرط ایصال باشد، مورد اشاره قرار میدهد. اشاره کردن به حصه خاص نه توقف و دوری است و نه تسلسلی است و یک ذو المقدمه است که او مستقل است. ذوالمقدمه در استقلال کامل است و وجوب آن ربطی به وجوب ذی المقدمه ندارد. وجوب آن استقلالا از سوی شرع ثابت است. از او ترشح میشود وجوب به حصه خاص که مقدمه موصله باشد و اصلا توقفی در کار نیست. از کجا ما این مطلب را میتوانیم ملتزم  بشویم که وجوب ذی المقدمه متوقف به وجوب مقدمه است. وجوب ذی المقدمه از ادله شرعیه مستقلا به اثبات رسیده، آنگاه یک ترشح خاص به عمل آمده برای موصله و دیگر توقفی نیست. بنابراین هیچ زمینه برای دور و تسلسل در کار نیست. یک توضیحی هم اضافه میکنیم این است که دور و تسلسل فقط در وجوب و تکون موجودات است. اما در مسائل اعتباریات که فقط وجود به ید معتبر است، در این وادی زمینه برای دور و تسلسل فلسفی وجود ندارد. شارع که احکام شرع را اعتبار میکند، تابع اعتبار شارع است نه تابع اعتبار دیگر تا دوری باشد. اگر جایی میگوییم ترشح است، از اعتبار شارع میآید. ماهیات  اعتباریه جعلیه جز اعتبار چیزی ندارد و اعتبار هم فقط جعل شرعی است. در جعلیات و اعتبارات شرعیه زمینه برای دور و تسلسل در کار نیست.

محقق نائینی میفرماید: توقف بین مقدمه و ذی المقدمه مسلم است
 محقق نائینی بعد از که این اشکال را میکند، میفرماید: در مقدمه و ذی المقدمه یک مطلب مسلم بین الطرفین این است که توقفی در کار است که اگر توقفی نباشد، مقدمیت نیست. ملاک اصلی توقف ذی المقدمه به مقدمه است. پس از که گفتیم توقف در کار است، سوال میکنیم آیا این توقف اطلاق دارد و هر کجا توقفی باشد و هر کجا نسبت به هر مقدمهای که ذی المقدمه توقف داشته باشد آن مقدمه است و وجوب میآید؟ دو جواب بیشتر نیست، یا میگویید اطلاق دارد که اگر گفتید اطلاق دارد پس نظر ما ثابت شد که هر مقدمهای که توقف داشته باشد وجود ذی المقدمه به آن، آن مقدمه واجب است موصله باشد یا موصله نباشد. و اما اگر گفتید منظور از مقدمه، مقدمه خاص است یعنی به شرط ایصال و تحقق ذی المقدمه، اگر این را گفتید بحث اختصاص پیدا میکند به علت و معلول. چند مرحله است: 1. ارتباط، 2. معد، 3. سبب، 4. مقدمه، 5. علیت. بحث ما درباره علت و معلول نیست بلکه بحث ما درباره مقدمات است. اگر شما مقدمه موصله را واجب اعلام میکنید، بحث منحصر میشود به وجوب علت تامه که دیگر مقدمه نگویید و باید بگویید که علت واجب یا علت ذو المقدمه، علت تامه آن واجب است. و بحث از بحث مقدمات بیرون میرود. بنابراین چون بحث ما درباره مقدمات واجب است، نه در بحث علت و معلول، نتیجه این میشود که آن مقدمه واجب است که توقفی در کار باشد اعم از اینکه موصله باشد یا نباشد.

4 قول مربوط به وجوب مقدمه بود
 رأی محقق نائینی موافق با رأی محقق خراسانی توضیح داده شد. رأی اول که مربوط میشد به صاحب معالم، محقق خراسانی و شیخ انصاری با اشارتهایی بسنده کردهاند که این را توضیح بدهیم تا آراء کامل بشود. صاحب معالم[3] میفرماید: آن مقدمهای واجب است که مکلف آن را اراده کند. و فرق آن هم با نظر شیخ این شد که صاحب معالم اراده را قید وجوب میداند و شیخ انصاری قصد توصل را قید واجب میداند.

سید الاستاد میفرماید: رأی صاحب معالم قابل التزام نیست
سیدنا الاستاد[4] قدس الله نفسه الزکیه درباره بیان صاحب معالم میفرماید: این رأی قابل التزام نیست. برای اینکه در صورتی که وجوب مقدمه تابع اراده باشد، از دو حال خارج نیست: یا مقدمه از ذوالمقدمه در خارج جدا میشود و تفکیک صورت میگیرد که در این صورت خلف است و یا اینکه در خارج قابل تفکیک نیست. اگر قابل تفکیک نباشد، لازمهاش این است که وجوب شرعی تابع رأی مکلف میشود. بنابراین در هر دو فرض به محال روبرو میشود. در نتیجه قول به التزام به وجوب ذوالمقدمه با شرط اراده مکلف، قولی است که منتهی به استحاله خلف و یا تبعیت شرع از رأی مکلف میشود. در نتیجه رأی اول اساس هم نداشت و رأی دوم شرح داده شد. فعلا مجموع آراء این شده است که قسمتی از صاحبنظران مثل صاحب فصول و سید الخویی و محقق اصفهانی میگویند مقدمه موصله واجب است فقط، و محقق خراسانی و محقق نائینی میگویند مطلق مقدمهای که توقف وجود داشته باشد، واجب است.


[1]  اجود التقریرات، سید ابوالقاسم خویی، جلد 1، صفحه 238 و 239.
[2]  محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، جلد 2، صفحه 253 و 254.
[3]  معالم الاصول،حسن بن زین الدین، صفحه 71.
[4]  محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خویی، جلد 2، صفحه 241.