درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/11/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی قصد غایت در طهارات ثلاث
بررسی قصد غایت در طهارات ثلاث
منظور از این بحث این است که در طهارات ثلاث آیا باید در موقع انجام این طهارت مثلا وضو قصد وصول به صلاه لازم است یا لازم نیست؟ و اگر این قصد غایت لازم است، از چه طریقی ممکن است؟

اهم بیانات صاحبنظران
صاحبنظران در این رابطه بیاناتی دارند که باید به اهم آن بیانات توجه کرد.

نظر اولی نظر شیخ انصاری، امر غیری تعلق میگیرد به عنوان مقدمه نه ذات مقدمه
 اولین نظر شیخ انصاری: شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: درباره طهارات ثلاث که قصد قربت صورت میگیرد که این قصد قربت در واقع عبارت است از قصد امر غیری چون مبنای ایشان این شد دو امر است و هر کدام امر غیری است. و این امر غیری متعلق است به عنوان مقدمه نه به ذات مقدمه. میفرماید: امرغیری در حقیقت حکم عقلی است برگرفته از ملازمه که یک ملازمهای بین مقدمه و ذی المقدمه است که ملازمه هم عقلی است. در این ملازمه،  عقل حکم میکند که وجوب از ذی المقدمه ترشح کند و برسد به عنوان مقدمه. بنابراین امر غیری نسبت به طهارات ثلاث تعلق میگیرد به عنوان مقدمه. موضوع حکم، عنوان مقدمه است، و حکم میشود وجوب و حاکم هم عقل است. بنابراین موضوع، عنوان مقدمه است نه ذات مقدمه به این معناست که ذات مقدمه آن مصداق خارجی مقدمه است که غسلتین و مسحتین است. عنوان مقدمه آن رابطهای که بین این دو تا عمل است یعنی بین وضو و صلاه آن ربط ایجادی اعتباری. بین علت و معلول، ربط ایجادی واقعی تکوینی است و بین مقدمه و ذی المقدمه شرعی، ربط ایجادی اعتباری شرعی است. این عنوان مقدمه است یعنی مفهوم مقدمه. پس از که عنوان مقدمه، موضوع حکم و متعلق امر غیری بود در این فرض عنوان مقدمه، موضوع میشود برای وجوب، همین تصور را که کردیم این مطلب به طور طبیعی روشن میشود که امر غیری که تعلق بگیرد به عنوان مقدمه از قصد توصل به غیر جدا نمیشود. قصد توصل به غیر در ضمن عنوان مقدمه است و قابل تفکیک نیست. مثلا اگر بگویید که این کار برای این فائده است که میشود مقدمه. مثلا کسی دست او زخم شده، جبیره کند که خون جاری نشود، فائدهاش بند آمدن خون است. کسی که این مقدمه را انجام بدهد و این فائده را قصد نکند، خلاف واقع است. واقع آن این است که وجوب غیری که متعلق آن عنوان مقدمه است، از قصد توصل به غیر یعنی از قصد توصل به ذی المقدمه قابل تفکیک نیست. این فرمایش شیخ انصاری بود که نتیجه این توضیح این شد که در طهارات ثلاث قطعا قصد غایت یا قصد به غیر را خواهیم داشت چون که طهارات ثلاث که برای انجام صلاه ایجاد میکنیم، قطعا در ضمن این مقدمیت قصد وصول به ذی المقدمه است. پس قصد غایت در طهارات ثلاث محقق است و آن هم به توسط تصور و تحلیل نسبت به امر غیری و متعلق امر به غیری و خصوصیت متعلق امر است.

محقق خراسانی میفرماید: طهارات ثلاث و مقدمات امر نفسی دارند که به توسط این عبادیت محقق میشود
اما محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه درباره قصد غایت یا قصد توصل به غیر یعنی به ذو المقدمه میفرماید: در ابتداء باید بگوییم که آنچه که ما تحقیق کردیم که نیازی به قصد غیر نداریم. چون مقدمات و طهارات ثلاث اوامر نفسیه دارد. پس از که اوامر نفسیه داشته باشد، به توسط امر خودش عبادیت آن محقق میشود و نیاز به امر غیری نیست تا منجر بشود به قصد توصل به غیر.



لو تنزلنا
اما اگر بگوییم که مصحح عبادیت طهارات ثلاث، امر غیری است و از امر نفسی صرف نظر کنیم، در این صورت باید بگوییم که امر غیری مستلزم قصد توصل به غیر است. چون امر غیری بدون قصد توصل به آن غیر امتثال نمیشود. امتثال امر غیری مربوط است به قصد غایت. دلیل این مطلب هرچند نیاز به دلیل ندارد و تصور آن برای تصدیق آن کافی است. اما برای توضیح بیشتر باید توجه کنیم که امر غیری که داعی میشود برای طلب طهارات، داعویتاش برای توصل به غیر است. اگر توصل به ذی المقدمه نباشد، داعی وجود ندارد. سه مرحله در بیان محقق خراسانی وجود دارد: مرحله اول خود امر غیری و قصد امتثال و داعویت. مرحله دوم میفرماید: ملاک عبادیت در طهارات ثلاث در حقیقت عبارت است از قصد توصل به ذو المقدمه. بنابراین قصد توصل به غیر هست و لو قصد امر غیری وجود نداشته باشد و مکلف غافل باشد. که از بیان سید الاستاد استفاده کردیم که قصد توصل، موجب عبادت میشود. مرحله سوم میفرماید: حتی اگر طلبی نباشد یعنی امر غیری وجود نداشته باشد، ملاک در عبادیت طهارات ثلاث همان قصد توصل به ذی المقدمه است. کافی است و نیازی به امر غیری نداریم. نه نیاز به قصد آن داریم و نه نیازی به تحقق آن داریم. بنابراین قصد توصل، ملاک عبادیت است. چون قصد توصل موجب اطاعت و انقیاد میشود و آن عبادت است. و عبادت را تعریف کردیم که عبادت تنها قصد امر نیست بلکه مطلوبیت و اضافه به اطاعت مولی میشود عبادت.

رد محقق خراسانی کلام شیخ انصاری را
 اما باز هم یک اشکالی به بیان شیخ انصاری دارد، میفرماید: آنچه که گفتیم که امر غیری باعث عبادیت مقدمه میشود با شرحی که دادیم، معلوم شد که حقیقت این است نه آنچه که شیخ انصاری فرموده است که عنوان مقدمه، موضوع حکم است. اشکال حرف شیخ این است که اولا عنوان مقدمه، موقوف علیه است و صلاه که ذو المقدمه باشد، توقف دارد به ذات نه به آن ارتباطی که مفهومی است که مفهوم مقدمه است. مفهوم مقدمه یا عنوان مقدمه، مقدمه به حمل اولی و ذاتی است. و ما در عمل باید مقدمه به حمل شایع صناعی باشد یعنی مصداق واقعی مقدمه تا برسد به ذو المقدمه. چیزی که انسان را به ذو المقدمه میرساند مصداق واقعی است. مصداق اگر در نظر گرفته شد، حمل مصداق بر ذات میشود حمل شایع صناعی. بنابراین عنوان مقدمه را اگر حمل بکنیم به مقدمه، این حمل اولی و ذاتی است. مصداق مقدمه همین غسلتان و مسحتان را اگر حمل بکنیم، میشود حمل شایع صناعی که درست است و آنچه در مقام امتثال وجود دارد مصداق واقعی است نه مفهوم برون از مصداق. بعد از که عنوان مورد توقف نبود بلکه مورد توقف در مقدمیت، ذات مقدمه بود، بنابراین عنوان فقط داعی و علت است – منظور از علت، داعی است نه علت فلسفی- داعی برای حمل حکم به موضوع است. عنوان مقدمه واسطه میشود که وجوب برای آن عمل مقدماتی حمل بشود.« الغسلتان و المسحتان واجبه» که داعی، عنوان شد چون رابطه دارد و چون رابطه میشود حمل صحیح. نقش عنوان، ایجاد ارتباط است و داعی میشود برای حمل حکم بر موضوع.

تحقیق براساس هر دو مبناء قصد توصل قطعی است
اما جمع بندی: اولا فرق این دو عنوان را بیان کنیم. درباره قصد توصل بر مبنای شیخ انصاری عنوان مقدمیت سر قصد توصل است. بر مبنای محقق خراسانی سر قصد توصل، قصد توصل به غیر است. چون عبادیت مقدمه، ملاک آن قصد توصل است. به عبارت دیگر بر مبنای محقق خراسانی ملاک عبادیت طهارات ثلاث، قصد توصل است. هرچند در ابتداء امر غیری بود ولی ملاک و معیار آن قصد توصل است. ملاک وجوب غیری و عبادت طهارات ثلاث قصد توصل است. بنابراین تحقیق این است که در مفاد امر غیری براساس هر دو مبنا چه بر مبنای شیخ و چه بر مبنای محقق خراسانی قصد توصل قطعی است در صورتی که امر نفسی نباشد. چون محقق خراسانی نظرش نهایتا این شد که امر نفسی اگر نبود، امر غیری قدم اول و اگر امر غیری هم نباشد، وجوب غیری ملاک آن قصد توصل به غیر است. بنابراین در هر صورت قصد توصل مورد تایید این علمین است. بنابراین نتیجه این شد که در واجب غیری، قصد توصل لازم و قطعی است چه از طریق عنوان مقدمه بیاید یا از طریق امر غیری باشد که براساس رأی شیخ عنوان مقدمه باشد و براساس محقق خراسانی خود امر غیری یا توجه به ملاک باشد. نتیجتا در واجب غیری قصد غایت یک امر محتوم و قطعی است.
تقسیم چهارم واجب به واجب اصلی و تبعی
این تقسیم را محقق خراسانی پس از نتیجه گیری از بحث مقدمه عنوان کرده است. اما شراح این را اذعان کردهاند که سهو قلم است. تقسیمات واجب کامل نشده و نتیجه از بحث مقدمه واجب میگیرد بعد یک تقسیم دیگری را مطرح میکند. حقیقت این است که این تقسیم چهارم پس از تقسیم سوم بیاید و بعد از این اصل بحث که مقدمه واجب چه مقدمهای است؟ مطلق مقدمه است یا مقدمه موصله. مرحوم فیروزآبادی قدس الله نفسه الزکیه در کتاب عنایه الاصول که گفته میشود بهترین شرح در کفایه الاصول، عنایه الاصول است و مولف آن از تلاذمه آقای نائینی بوده است. که این شرح هم مطالب کفایه را خیلی دقیق و واضح شرح داده و هم مطالب خوبی که نظر خودش است، بیان کرده است. شرح کفایه دیگر که شرح کامل است، کتاب متنهی الداریه سید جزایری است که این کتاب فقط شرح است. ولی از لحاظ عمق و تحلیل عنایه الاصول بهتر نشان میدهد. درباره تقسیم واجب به اصلی و تبعی گفته میشود که اولا منظور از اصلی و تبعی چیست و اقوال در این مسئله چیست؟
منظور از اصلی و تعبی چیست؟
منظور از اصلی این است که دارای اصالت و استقلال باشد و منظور از تبعی یعنی خودش اصالت و استقلال ندارد و تابع چیز دیگر است.
تعاریف صاحبنظران
اما تعاریفی که آمده است از صاحبنظران به طور خلاصه به این شرح است:
محقق قمی میفرماید: اصلی آن است که مقصود بالافهام و تبعی عدم آن است
قول اول: محقق قمی صاحب قوانین قدس الله نفسه الزکه در امر پنجم و ششم از تقسیمات مطلبی گفته است که این واجب اصلی و تبعی را واضح بیان میکند، میفرماید: واجب اصلی آن است که مقصود بالافهام عند المتکلم باشد. متکلم یک کلامی را که بیان میکند، مقصود از افهام و فهماندن مخاطب همین مدلول این کلام باشد. اگر مقصود بالافهام بود، میشود مستقل. اگر مقصود بالافهام نبود و مخاطب خودش استفاده کرد و آن بیان، معنای دیگری هم داشت ولی مقصود متکلم نبود که میشود واجب تبعی. مقصود بالافهام باشد مثل «صلوا» که مقصود بالافهام از سوی متکلم صلاه و نماز است. اما مخاطب اگر از این «صلوا» معنای دعا را فهمید، فهم مخاطب است که به تبع دلالت و محتوای لفظ بعدا استخراج بشود، به طبع کلام است نه مقصود بالافهام. اما صاحب فصول میفرماید: منظور از واجب اصلی، واجبی است که دارای خطاب مستقل باشد. مثل وضو که وضو هرچند به تبع صلاه است از نظر اصل وجوب که وجوب غیری است اما خطاب مستقل است. اگر خطاب مستقل نداشت و در ضمن خطاب ذی المقدمه آمده بود، میشود وجوب تبعی.

تعریف شیخ انصاری
 اما براساس تعریف شیخ انصاری اگر واجب، متعلق اراده متکلم بالاستقلال قرار گرفت، میشود واجب اصلی و اگر بالاستقلال متعلق اراده قرار نگرفت میشود واجب تبعی. فرق بین این دو قول و قول شیخ این است که در قول شیخ انصاری تقسیم در مقام ثبوت است و براساس آن دو تا تعریف قبلی تقسیم در مقام اثبات است و محقق خراسانی هم این تعریف شیخ انصاری را تایید میکند و میفرماید: اصلی و تبعی متعلق و مربوط به مقام ثبوت است نه به مقام اثبات.