درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نتیجه بحث واجب معلق
نتیجه بحث واجب معلق
گفته شد که اختلاف مسلکها در حقیقت اختلاف عملی ایجاد نمیکند. چون در عمل با هر مسلک، تابع دلیل معتبر شرعی هستیم. محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه به عنوان تتمه مطلب، میفرماید: التزام به وجوب مقدمه قبل از زمان واجب، از باب التزام به وجوب مقدمه قبل از وجوب واجب نیست. و واجب مشروط به شرط متاخر، وجوبش فعلی است با آن شرحی که دادیم. و ترشح وجوب از ذو المقدمه به مقدمه بلا اشکال است. بنابراین وجوب مقدمه از ذی المقدمه ترشح میکند. یک نکته را با اشاره بسنده میکند، میفرماید: اگر ترشح و ملازمه را قبول نکنید - که گفته بودیم که ترشح مولود ملازمه است- وجوب عقلی مقدمه قابل انکار نیست. برای اینکه انجام مقدمه باعث انجام عمل واجب میشود و ترک مقدمه باعث فوت و ترک واجب و ذو المقدمه میشود، بنابراین وجوب آن ناگزیر است. در هر صورت متبع، دلیل است. میفرماید: اگر در مثل غسل شب رمضان که دلیل داریم که باید متطهر وارد روزه بشود، اینجا که وجوب غسل شرعا ثابت است، کشف میشود به نحو کشف انی یعنی از علم به معلول، علم به دست میآید. وجوب مقدمه، معلول وجوب ذی المقدمه است. به عنوان کشف انی اعلام میشود که وجوب روزه فردا در همین شب قبل فعلی است. و اما میفرماید: اگر فرض شود علم به عدم سبق وجوب ذی المقدمه از وجوب مقدمه ولی دلیل بر وجوب مقدمه شرعا داشته باشیم مانند مواردی که در درسهای قبل تعرض کردیم. اگر اینچنین فرضی بشود، باید اعلام کرد که وجوب مقدمه در مثل چنین موردی، وجوب غیری نیست و از ذی المقدمه ترشح به عمل نیامده بلکه وجوب میشود وجوب نفسی تهیویی. تهیو برای انجام ذی المقدمه است. در نتیجه بحث مقدمه واجب در مورد شرط متاخر هم جاری است و ترشح هم زمینه دارد و مطلب تمام است. این مطلب کامل شد. یک نکته فرضی که از متممات این بحث است، ایشان تعرض میکند،
اگر شک در فعلیت وجوب عمل داشته باشیم، اگر دلیل داشته باشیم تابع دلیلیم
میفرماید: اما اگر دلیلی داشته باشیم که تابع دلیل هستیم. هر آنچه دلیل بگوید، آن متبع است و راه حل اصلی است. ولی اگر دلیل ابهام داشت و منشأ برای شک شد به این عنوان که شک کردیم که مثلا شرط زمان در مسئله حج به عنوان قید آیا به ماده برمیگردد که خود عمل واجب یا به هیئت برمیگردد یعنی به حکم و وجوب.
منشأ شک رجوع قید به ماده یا هیئت است
 بنابراین میخواهد اعلام بکند که منشأ شک ما در فعلیت وجوب، شک در رجوع قید به هیئت یا ماده است. این بحث همان بحث معروفی است که شیخ انصاری میفرمود قید برمیگردد به ماده لبا و محقق خراسانی فرمود که قید برمیگردد به هیئت و شرح آن داده شد. اما در اینجا با اشارتهایی اکتفاء میشود و آن این است که اگر قید که همان شرط زمانی بود (فرارسیدن موسم حج) اگر برگردد به هیئت که مفاد هیئت تقیید بشود، این نتیجه به دست میآید که بحث مقدمه، در این فرض میشود بحث از مقدمه وجوبیه و وجوب میشود مقید و غیر فعلی. و بحث ترشح به مشکل برمیخورد و مقدمه واجب در این فرض واجب نیست. چون وجوب ذی المقدمه فعلی نشده است. و اما اگر قید برگردد به ماده که خود عمل واجب تقیید میشود و وجوب آزاد است، همین الان فعلی است، بحث از مقدمه وجودیه به میان میآید و زمینه برای ترشح وجود دارد چون وجوب فعلی است و انجام مقدمه واجب در این فرض میشود واجب و وجوب برای مقدمه میشود ثابت.
دو راه حل
 این شک و تردید اگر به وجود بیاید که این شک برخواسته از شک در رجوع قید باشد، بحث آن را مفصل داشتیم، الان دو تا مرجع و راه حل به ترتیب اعلام میشود، میفرماید: باید به قواعد عربیه مراجعه کرد که مقتضای قواعد عربیه رجوع قید به هیئت است یا به ماده؟ مقتضای قواعد عربیه، رجوع قید به مفاد هیئت است. و شیخ انصاری هم فرمود: مقتضای قواعد عربیه ارجاع قید به هیئت است اما براساس لب، قید برمیگردد به ماده. بنابراین به اتفاق طرفین مفاد قاعده عربیه این است که قید هیئت باشد. طبق آن قاعده جایی که شک در فعلیت وجوب داشته باشیم، مقتضای قواعد عربیه این است که وجوب فعلیت ندارد. چون قید برمیگردد به مفاده ماده و وجوب میشود مقید و فعلی نیست. و راه حل دوم: بر فرض اینکه قواعد عربیه یعنی دلالت الفاظ – ما اینجا قواعد عربیه گفتیم ولی به تعبیر اصول اگر بگوییم میشود ظهورات – اگر مقتضای ظهورات را نادیده گرفتیم و یا اقتضائی نداشت و یا ظهوری وجود نداشت، نوبت میرسد به اصول عملیه. به طور طبیعی در مورد شک در فعلیت وجوب، اصاله البرائه جاری میشود. شک در تکلیف است، شک در وجود تکلیف فعلی است، از موارد برجسته اصاله البرائه است. هم اصاله البرائه شرعیه (رفع ما لا یعلمون) و هم اصاله البرائه عقلیه (قبح عقاب بلا بیان) اینجا جزء مورد اجتماع اصل عقلی و اصل شرعی برائت است. مسئله واجب معلق نتیجه نهاییاش اعلام شد و تتمیم بحث هم گفته شد.
تقسیم واجب به نفسی و غیری
تقسیم سوم عبارت است از تقسیم واجب به نفسی و غیری. این تقسیم را شیخ انصاری[1] قدس الله نفسه الزکیه بحث میکند و محقق خراسانی تقریبا عین همان مطلب را با اختصار آورده است.
تعریف آنها
شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: متعلق طلب به طور کلی به دو گونه است: 1. متعلقی که طلب به او تعلق گرفته است، مطلوبیت فی ذاته دارد. در حد ذات خود آن عمل مطلوب است. 2. متعلق طلب به نحوی است که مطلوبیت آن به جهت یک فائدهای است که خارج از حقیقت خود آن مطلوب باشد. بنابراین به طور طبیعی مطلوب طلب به دو گونه است: مطلوبیت فی ذاته و مطلوبیت لغیره. با توجه به این واقعیت تحلیلی واجب به دو قسم نفسی و غیری تقسیم میشود. که منشا این تقسیم همان اختلاف در نوعیت مطلوب طلب است. میفرماید: واجب نفسی و غیری که برخواسته از نحوه طلب است، در تعریف مشهور عبارت است از واجبی که«الواجب النفسی ما امر به لنفسه و واجب غیری ما امر به لاجل غیره» این تعریف مشهور است. البته کلمه مشهور به کار نمیبرد ولی چون فرموده است عن غیر واحد، عملا میشود مشهور.
شیخ انصاری میفرماید این تعریف جامع و مانع نیست
 شیخ انصاری به این نظر اشکال میکند، میفرماید: فراز اول (ما امر به لنفسه) لا ینعکس و فراز دوم لا یطرد. لا ینعکس یعنی جامع نیست برای اینکه معظم واجب نفسیه یک فائدهای دارد علی الاقل به تعبیر استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه لاجل مصلحه است، مصلحتی که برای یک عمل هست، خود آن عمل نیست و مصلحت خارج از عمل است و غیر از خود عمل است و میشود لغیره، پس جامع الافراد نشد و واجبات نفسیه بیرون نرفت. البته به تعبیر شیخ انصاری واجب نفسی به تمام معنا داریم که دیگر اصلا نیازی به مصلحت بیرونی ندارد و آنچه در برون از حدود آن واجب دیده میشود، آثار است مثل معرفه الله که واجب نفسی به معنای کلمه است. اگر بگویید که فوائد زیادی دارد، میگوییم آن غرض مطلوبیت این نیست بلکه مطلوبیت ذاتی است و آن فوائد آثار مترتب بر معرفه الله است. اما مثل واجبات و محرمات دیگر مثل نماز و روزه و حج که اینها مصلحت دارند و لغیره هستند پس جامع الافراد نشد. فراز دوم مانع الاغیار نمیشود که گفتیم ما امر به لاجل غیره، واجب نفسی هم میشود ما امر به لمصلحه غیره. بنابراین این تعریف، جامع و مانع نیست.
جواب محقق خراسانی میفرماید این تعاریف تعاریف حقیقی نیست و تعریف لفظی است
جوابی که از این اشکال طرد و عکس محقق خراسانی به طور کلی میدهد، تمام اشکالات انعکاس و اطراد را حل میکند، عبارت است از این است که تعریف، تعریف حقیقی نیست  وتعریف لفظی یا تعریف شرح الاسمی است. ما اشکال انعکاس و اطراد را جایی مطرح میکنیم که حقیقت دارای هویات مستقله حقیقیه باشد و ماهیات حقیقیه اما در ماهیات اعتباریه اصلا همچنین تعریفی که حقیقی باشد و با جنس و فصل باشد اولا زمینه ندارد و ثانیا لازم نیست. ما میخواهیم معنای آن ماهیت اعتباریه را اجمالا بدانیم و در این حد تعریف معلوم میشود.
شیخ انصاری میفرماید اولی در تعریف این است
بعد شیخ انصاری میفرماید: اولی در تعریف این است که گفته شود واجب غیری آن است که «امر به لتوسل الی واجب آخر و واجب نفسی ما لیس کذلک». واجب نفسی آن است که محبوبیت و مطلوبیت آن لنفسه باشد و واجب غیری آن است که به غرض توسل به واجب دیگر، مورد امر و طلب قرار گرفته باشد. اگر توسل به واجب دیگری در کار بود، میشود غیری و اگر توسل به واجب دیگری در کار نبود، میشود نفسی. میفرماید: با این تعریفی که کردیم، جامع و مانع میشود یعنی تمام واجبات نفسیه برای توسل به واجب غیر و واجب دیگر نیست و تمام واجبات غیریه به جهت توسل به واجب دیگری است و انعکاس و اطراد هم کامل است.
تعریف محقق خراسانی
محقق خراسانی با یک مقدار تصرف، واجب نفسی و غیری را تعریف میکند، میفرماید: واجب نفسی و واجب غیری، حسن ذاتی دارد. حسن واجب معلوم است. امروز پس از تحقیقات علمی و تجربی این نتیجه مشخص شده است که هر چیزی که واجب است، زیباست و خوب است و حسن دارد.
واجبات و محرمات در اصطلاحات مختلف به چه معنی است
که گفته میشود واجبات و محرمات که در اصطلاح فقه به آن میگوییم واجبات و محرمات و در اصطلاح فلسفه خیر و شر و در اصطلاح کلام قرب و بعد از خدا و در اصطلاح عرفان سلوک و انحراف و در اصطلاح تجارتی سودها و زیانها و در اصطلاح عامیانه خوبیها و بدیها و در اصطلاح اهل فطرت زیباییها و زشتیها. هر چیزی که واجب است، زیباست، خوب است، خیر است، سلوک است و حق است. و هر چیزی که حرام است، زشت است، شر است، زیان است و زشتی است. این یک دلیل بسیار دقیق میدانی بر حقانیت و دین مذهب ماست. میفرماید: هر دو زیباست و واجب غیری هم حسن دارد که حسن ذاتی و حسن غیری است که واجب ذاتی، حسن ذاتی دارد و واجب غیری، حسن غیری دارد. منتها حسن ذاتی هم حسن ذاتی موهبتی است. حسن ذاتی به معنای کلمه یک مصداق دارد فقط خدا. این حسن ذاتی واجبها حسن ذاتی موهبتی است. تشخیص این حسنها از کجاست؟ یک دستگاه خدادادی است به معنای فطرت که فطرت آدم زیباییها و زشتیها را تشخیص میدهد که پس از یازده بار سوگند خدا میفرماید: «فالهمها فجورها و تقوئها». که از دید اخلاق واجبات و محرمات تقوا و فجور است. هر دو حسن دارد
فرق بین واجب نفسی و غیری به داعی برمیگردد
اما میفرماید: در واجب نفسی داعی همان عنوان حسن عمل است. خود آن حسن عمل، داعی برای طلب میشود اما برای واجب غیری، داعی توسلیت به واجب دیگری است. بنابراین فرق بین واجب غیری و واجب نفسی ارتباط دارد به نحوه داعی که حسن برای همه است اما در واجب نفسی، داعی حسن ذاتی خود عمل است و در واجب غیری داعی توسلیت الی واجب آخر است.


[1]  مطارح الانظار، شیخ انصاری، صفحه 66.