درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقسیم واجب به واجب معلق و منجز
تقسیم دوم از تقسیمات واجب به واجب معلق و منجز
در اصطلاح اصول و اصطلاح فقه، معلق و منجز فرق میکند.
معلق و منجز در اصطلاح فقه و اصول و تعریفات آنها
 معلق و منجز در فقه، از اوصاف عقد است و در اصطلاح اصول، معلق و منجز از اوصاف واجب و وجوب است. منظور از معلق و منجز در فقه که مربوط به عقد میشود این است که اگر عقد به طور کامل بدون حالت منتظره انجام بگیرد، میشود منجز و اما اگر عقد مربوط بشود به یک امر استقبالی، معلق علیه میشود عقد معلق. در فقه گفته میشود که تعلیق در عقد درست نیست و اگر عقد با وصف معلق صورت بگیرد، آن عقد موثر نیست و در حقیقت عقد محقق نشده است. و فرق بین تعلیق و اشتراط در عقد این است که در صورت تعلیق، خود عقد معلق میشود یعنی شرط به عقد تعلق میگیرد و در صورت اشتراط، یک شرطی در کنار عقد اضافه میشود که به آن میگوییم التزام فی التزام. لذا در صورت اشتراط و بطلان شرط هیچ صدمهای به عقد وارد نمیشود و اما در صورت تعلیق خود عقد کامل نیست. پس اصطلاح معلق و منجز فقهی معلوم شد که از اوصاف عقد است و اما منجز و معلق در اصول، از اوصاف واجب و وجوب است که واجب یا منجز است و یا معلق.
منشأ تقسیم واجب به معلق و منجز
محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه واجب منجز را به این صورت تعریف میکند، میفرماید: واجب منجز عبارت است از اینکه پس از توجه تکلیف به مکلف یعنی پس از تحقق و توفر شرائط عامه از قبیل عقل و بلوغ و تکلیف پس از این مرحله، اگر حصول عمل واجب مشروط به شرط غیر مقدور نباشد مثل صلاه و طهارت که میشود منجز. و اما واجب معلق آن است که واجب پس از توجه تکلیف به مکلف، مشروط باشد به شرط غیر مقدور برای مکلف، مثل وقوف عرفه و انجام مناسک حج که مشروط است به فرارسیدن موسم حج که از قدرت مکلف بیرون و خارج است. این اصطلاح را ایشان میفرماید و بعد هم برای توضیح گفته میشود که در واجب معلق، عمل مقید به قید است یا به عبارت دیگر اشتراط مربوط است به عمل و در واجب مشروط، وجوب مشروط به شرط است و قید مربوط است به وجوب که سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: تقسیم واجب مطلق و مشروط به اعتبار تقسیم واجب است و تقسیم واجب به منجز و معلق به اعتبار تقسیم وجوب است. این تعریفی بود که محقق خراسانی فرموده بود با توضیحاتی که داده شد. اما اصل این اصطلاح، اصطلاحی است که شیخ محمد حسین اصفهانی[1] صاحب فصول میفرماید: واجب تقسیم میشود به معلق و منجز. منشأ این تقسیم، اشکالی است که درباره وجوب مقدمه مفوته گفته شده است. اشکال این است که مقدمه مفوته مثل وجوب وقوف در روز عرفه که مقدمهاش از پیش تهیه بشود تا آن روز درک شود، آن روز هنوز نیامده و واجبی نیست، اما مقدمه، مقدمه واجب است. واجب که نباشد، مقدمه واجب زیادتی فرع بر اصل است و خود واجب هنوز واجب نشده است. این اشکال که مطرح شد، صاحب فصول فرمود که این اشکال وارد نیست. برای اینکه واجب تقسیم دیگری میتواند داشته باشد به نام واجب معلق و واجب منجز. واجب منجز که به آن کار نداریم اما واجب معلق عبارت است از واجبی که وجوب فعلی است و واجب استقبالی. پس از که واجب معلق وجوبش فعلی بود، زمینه برای بحث از وجوب مقدمه آن فراهم میشود، چون وجوب آن فعلی است.
شیخ انصاری این تقسیم را رد میکند
شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه واجب معلق را انکار میکند، میفرماید: تقسیم فقط اختصاص دارد به مطلق و مشروط. منجز و معلقی نداریم، سر این مسئله هم این است که بر مبنای خود شیخ که مفصل شرح دادیم، قید در قضیه شرطیه یا در واجب مشروط، برمیگردد به مفاد ماده و واجب میشود مقید و وجوب همیشه فعلی است. بر مبنای شیخ انصاری واجب معلقی در کار نیست، چون قید همیشه برمیگردد به ماده و در واجب مشروط، خود عمل مشروط است که بر خلاف مشهور است که مشهور میگویند قید برمیگردد به مفاد هیئت. پس از که قید به مفاد ماده برگشت، واجب مشروط میشود و واجب که مشروط شد دیگر زمینه برای تعلیق نیست و قیدی است که آمده و با واجب مربوط شده و جایی برای تعلیق و معلق بودن وجود ندارد. یک قید است و یک عمل که آن قید آمده و شده است قید واجب و زمینهای برای تعلیق در اختیاری ندارید. این فرمایش شیخ انصاری اثری که دارد این است که اشکالی را که مربوط میشد به مقدمه واجب را حل میکند چون قید برمیگردد به ماده و وجوب فعلی است و مقدمه واجب مورد بحث قرار میگیرد چون وجوب که فعلی است، بحث از مقدمه آن زمینه خواهد داشت. اشکال اساسی بر مبنای شیخ انصاری حل است. اما محققین و سیدنا الاستاد میفرمایند که شیخ انصاری این بیان بسیار دقیق را که فرمودهاند در حقیقت رد بر واجب معلق نیست بلکه واجب مشروط به معنای مشهور را رد کرده است. و واجب مشروط را طوری تبیین و توجیه کرده است که در حقیقت همان واجب مشروط که قید مربوط به خود آن واجب است، در حقیقت عین واجب معلق است.
سید الاستاد میفرماید: نزاع بین صاحب فصول و شیخ انصاری لفظی است
سیدنا الاستاد میفرماید: اختلاف بین شیخ انصاری و صاحب فصول از سطح لفظ فراتر نیست، نزاع لفظی است. شیخ انصاری واجب مشروط نامگذاری میکند و میگوید قید ماده است و واجب مشروط است و صاحب فصول میفرماید: واجب معلق است و قید، قید عمل است، فقط اختلاف در تعبیر و لفظ است.
محقق خراسانی میفرماید: خصوصیت حالی و استقبالی موجب تقسیم نمیشود
پس از این شرح، محقق خراسانی میفرماید: تقسیم صاحب فصول با یک نگاه وجدانی معلوم میشود که تقسیمی نیست که دارای واقعیت باشد. برای اینکه پس از که دقتی بکار گرفته شود، روشن میشود که واجب مطلق همین دو قسم را دارد، منجز و معلق بودن دو قسمی است از اقسام مطلق بنابراین تقسیم همان است که مشهور گفتهاند که واجب یا مطلق است یا مشروط ولیکن مطلق دو شعبه دارد: مطلق منجز و مطلق معلق، منجز و معلق به اعتبار حالی بودن و استقبالی بودن خود واجب است. واجب حالی باشد یا استقبالی، مشکلی ایجاد نمیکند و هر دو از یک سنخ هستند و مطلق هستند که اطلاق از زاویه وجوب میآید در هر دو حالت: در حالتی که انجام عمل فعلی باشد، وجوب فعلی و مطلق است و در صورتی که عمل استقبالی باشد، باز هم وجوب فعلی و مطلق است پس هر دو قسم منجز و معلق از اقسام مطلق هستند با شرحی که داده شد. محقق خراسانی میفرماید: خصوصیت حالی و استقبالی لا توجب التقسیم، خصوصیت خود عمل، اگر بنا باشد که خصوصیت عمل را ما بر جسته کنیم و سبب تقسیم تلقی کنیم، اقسام زیاد خواهد شد و بگوییم عملی که کثیر است، عملی که قلیل است، عملی که یک مقدار انجام آن هزینه دارد، عملی که برای زندگی فردی آدم هم مفید است، عملی که برای زندگی فردی آدم مفید نیست، اگر این خصوصیات را اضافه کنید، اقسام الی ما لا نهایه لها میشود. خصوصیتهای عمل باعث وجود و تحقق اقسام نمیشود.
سید الاستاد میفرماید: واجب معلق و منجز از تقسیمات واجب مشروط است به شرط متاخر
 اما سیدنا الاستاد میفرماید: این تقسیم صاحب فصول نسبت به واجب منجز و معلق در حقیقت تقسیمی است که مربوط میشود به واجب مشروط. تقسیم واجب در حقیقت همان است که مشهور گفتهاند که واجب یا مطلق است یا مشروط ولیکن مشروط از خود دو شعبه دارد: شعبه اول واجب مشروط به شرط مقارن و متقدم مثلا. شعبه دوم واجب مشروط به شرط متاخر که در حقیقت واجب معلق عبارت است از واجب مشروط به شرط متاخر. حج واجب است و مشروط به شرط متاخر که موسم حج است. بنابراین با یک مراجعه به وجدان بدون استمداد از برهان، مطلب روشن است که واجب معلق، واجب مشروط به شرط متاخر است.
اشکال تفکیک اراده از مراد
پس از این، اشکالی مطرح میشود که آن اشکال اختصاص به واجب معلق ندارد هرچند پس از قول به واجب معلق مطرح شده است ولیکن آن اشکال در صورتی که واجب مشروط به شرط متاخر باشد هم جا خواهد داشت که آن اشکال عبارت است از اشکال تفکیک اراده از مراد.گفته میشود که در واجب معلق یا همان مشروط به شرط متاخر، وجوب که از سوی مولی اعلام و فعلی شده است، در حقیقت اراده صورت گرفته. واجب که هنوز در مرحله عمل قرار ندارد، مراد است. وجوب اثر اراده مولی است و واجب متعلق اراده یعنی مراد مولی است. در واجب معلق اراده از مراد جدا میشود و فاصله میگیرد و ما در بحثهای دقیق فلسفی و اصولی به عنوان یک اصل موضوعی یا قانون قطعی پذیرفتهایم که عدم تفکیک مراد از اراده. اراده و مراد بسان علت و معلول هستند و از هم جدا نمیشوند. که این اشکال را فقیه نهاوندی[2] و محقق اصفهانی[3] مطرح میکنند که میفرمایند: اراده تکوینیه را که یک امر وجدانی است که از مراد جدا نمیشود. اراده تشریعیه در عالم خودش مثل اراده تکوینیه است و قابل تفکیک نیست منتها عالم فرق میکند که تفکیک و عدم تفکیک همان است که در اراده تکوینیه هم وجود دارد. بنابراین پس از که گفتیم تفکیک بین اراده و مراد ممکن نیست در اراده تکوینیه و اراده تشریعیه، واجب مشروط به شرط متاخر و یا واجب معلق، شکل آن در وضعیت تفکیک بین اراده و مراد است. و التزام به آن کار ناممکنی است.
حل اشکال محقق خراسانی این است که قیاس شده است
محقق خراسانی با شرح و توضیح شیخ صدرا میفرماید: در اینجا حقیقتا قیاس شده است بین اراده تکوینیه و اراده تشریعیه. اولا در اراده تکوینیه بحث میکنیم و میگوییم اراده تکوینیه عبارت است از شوق موکدکه در ذهن محقق میشود. این شوق موکد مراتب دارد، یک مرتبه اخیر آن از مراد منفک نمیشود اما مرحله ابتداییاش قابل انفکاک است و دلیل بر این، مراجعه به وجدان است. شما به امر استقبالی اشتیاق پیدا میکنید که این اشتیاق شما به امر استقبالی، شوق موکد و مرحله ابتدایی است. اما آن مرحله اخیر که مقدمات فراهم بشود و شوق باعث تحریک عضلات جانب عمل بشود، آن مرحله نهایی شوق موکد است. بنابراین شما که میگویید اراده از مراد قابل تفکیک نیست، غافل شدهایدکه اراده مرتبهای از شوق موکد است و شوق موکد مرحله ابتدایی و انتهایی دارد. به عبارتی دیگر شوق موکد ابتدایی به مقدمات عمل تعلق میگیرد و شوق موکد نهایی به خود عمل تعلق میگیرد. بنابراین در واجب معلق یا مشروط به شرط متاخر، شوق موکد به مقدمات عمل تعلق خواهد گرفت. شوق موکد است و اراده است و بدون هیچ اشکال، مراد هم دارد منتها مراد فعلی است که منتهی میشود به مراد اصلی که خود عمل است. مراد فعلی مقدمه عمل است و مراد اصلی خود عمل است که بعد از تحقق شرط خواهد آمد. بنابراین تفکیک اراده از مراد با یک غفلت مختصر این مطلب اعلام کردهاند که تفکیک اراده از مراد لازم میآید ولیکن بعد از که تحقیق بکنیم، میگوییم: اولا تفکیک اراده از مراد لازم نمیآید برای اینکه مراد گاهی خود عمل است و گاهی مقدمه عمل است. و ثانیا تحلیلی اگر بنگرید، شوق موکد دارای دو مرحله است ابتدایی و نهایی که نهایی آن تعلق میگیرد به خود عمل و ابتدایی آن به مقدمات عمل. بنابراین اشکال تفکیک اراده از مراد وارد نیست و اگر ما قائل به واجب معلق بشویم از این جهت به مشکلی برنمیخوریم.   


[1]  الفصول الغرویه، شیخ محمد حسین اصفهانی، صفحه 79.
[2]  تشریح الاصول، فقیه نهاوندی، صفحه 191. .
[3]  نهایه الدرایه، محقق اصفهانی، جلد 1، صفحه 185. .