درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/09/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقسيمات مربوط به مقدمه واجب
تقسيم دوم از تقسيمات مقدمه واجب
در تقسيم اول گفته شد که مقدمه منقسم ميشود به مقدمه داخليه و خارجيه که مقدمه داخليه محل بحث نيست. وجوب ذي المقدمه، مقدمه داخليه را که اجزاء باشد، کفايت ميکند و اولا نيازي به وجوب جداگانه ندارد و ثانيا اگر فرض کنيم، موجب اجتماع مثلين ميشود. بنابراين ما فقط عنوان مقدمه را ميتوانيم درست کنيم براي اجزاء که آن را با اعتبارکه اعتبار مونه ندارد. به اعتبار لابشرط، اجزاست و به اعتبار بشرط شئ ذو المقدمه است. بنابراين آنچه باقي ماند، مقدمه خارجيه است. از اين رو، تقسيمات بعدي متعلق است به مقدمه خارجيه.
تقسيم مقدمه به سه قسم: مقدمه عقليه و شرعيه و عاديه
در تقسيم دوم محقق خراساني به تبع صاحبنظران اصول، ميفرمايد: مقدمه تقسيم ميشود به مقدمه عقليه و شرعيه و عاديه. منظور از مقدمه عقليه آن است که وجود ذي المقدمه واقعا و حقيقتا متوقف باشد به وجود مقدمه مثل توقف رکوع به حالت انحناء، تا انحناء و خم شدن، صورت نگيرد رکوع محقق نميشود. توقف آن توقف عقلي و واقعي و تکويني است. اين توقف ميشود مقدمه عقليه. اما منظور از مقدمه شرعيه آن مقدمهاي است که به اعتبار شرع، ذو المقدمه متوقف باشد به وجود مقدمه مثل صلاه و طهارت که وجود صلاه شرعا متوقف است به طهارت منتها اين توقف، توقفي است به اعتبار شرع نه توقف واقعي و تکويني. اما منظور از مقدمه عاديه آن است که براساس عادت، وجود ذي المقدمه توقف داشته باشد بر وجود مقدمه هرچند عقلا اين توقف در کار نيست. مثل نصب سلم براي صعود علي السطح. عادتا اينگونه است که تا آدم بتواند پشت بام برود، بدون نصب سلم، نميشود، اما عقلا توقفي نيست. عقل امکان دارد در اثر عوامل غير عادي که محقق خراساني ميگويد که حتي عقلا طيران ممکن است.
محقق خراساني ميفرمايد: مقدمه شرعيه برميگردد به مقدمه عقليه
محقق خراساني ميفرمايد: مقدمه شرعيه برميگردد به مقدمه عقليه، براي اينکه به حسب اعتبار شرع اگر گفتيم که مستحيل است تحقق ذو المقدمه بدون مقدمه يعني تحقق صلاه بدون طهارت، منتها به حسب اعتبار، توقف آن عقلي ميشود. ارتباط بين مقدمه و ذي المقدمه براساس جعل شرعي است، پس از اين جعل شرعي، ميبينيم که جعل شرعي که آمد براي صلاه، طهارت را مقدمه قرار داد، ميبينيم که تحقق صلاه بدون طهارت عقلا ممکن نيست، برميگردد به توقف عقلي و توقف عقلي روح مقدمه عقليه است. بنابراين مقدمه شرعيه به مقدمه عقليه رجوع ميکند. مقدمه عقليه و شرعيه در اينجا تفاوتي وجود ندارد.
سوال: تلازم حقيقيه بين ذي المقدمه و مقدمه تصور نميشود، ملاکات شرع است.
جواب: پس از که شرع، اين رابطه را جعل کرد، پس از جعل رابطه بين طهارت و صلاه، شما ميخواهيد صلاه را انجام بدهيد، امکان ندارد و محال است که صلاه بدون طهارت، همان استحاله که وجود داشت، استحاله تحقق ذي المقدمه بدون مقدمه ميشود مقدمه عقليه.
شيخ انصاري هم ميفرمايد: مقدمه شرعيه به مقدمه عقليه برميگردد
 شيخ انصاري هم همين مطلب را تاييد ميکند که برگشت مقدمه شرعيه به مقدمه عقليه است.
مقدمه عاديه هم دو قسم است
 اما مقدمه عاديه: محقق خراساني ميفرمايد: مقدمه عاديه دو قسم است: 1. مقدمه عاديهاي که بر حسب عادت يک مقدميت وجود دارد اما توقف نيست. توقف بين ذي المقدمه و مقدمه در کار نيست. مثل رفتن به بازار که مقدمهاش کفش داشتن باشد. داشتن و پوشيدن کفش، مقدمه براي پياده روي است. اين مقدمه عاديه است. در اين مقدمه عاديه، فقط ميبينيم که بيش از يک عادت چيزي نيست. نه توقفي است عقلي و نه تحليلي، بلکه يک عادت است و ميتواند آدم پا برهنه هم راه برود. در صورتي که مقدمه عاديه فقط عادت باشد بدون تحقق توقف تنگاتنگ بين المقدمه و ذيها، در اين صورت اصلا اين نوع مقدمه از دائره بيرون است. چون ملازمه زمينه ندارد. چون ما بايد ملازمه را ثابت بکنيم، آنگاه پس از ملازمه اگر محقق شد، وجوب را از ذي المقدمه به مقدمه بدهيم. در اينجا اصلا توقفي نيست و صبحت از ملازمه به ميان نميآيد. اما قسم دوم مقدمه عاديه که محقق خراساني به نصب سلم مثال ميزند، ميفرمايد: هرچند عقلا ممکن است طيران ولي عادتا بدون نصب سلم نميشود. بنابراين نصب سلم عادتا و فعلا توقف آفرين است. بين صعود علي السطح و نصب سلم فعلا توقف وجود دارد به تعبير محقق خراساني. بنابراين اين قسم دوم از مقدمه عاديه هم ميشود مقدمه عقليه. همان توقف فعلي براي ما کافي است. فعلا محال است صعود علي السطح بدون نصب سلم. اين توقف فعلي استحاله تفکيک ميآوريد يعني استحاله وصول به ذي المقدمه بدون تحقق مقدمه و ميشود مقدمه عقليه.
پس يک مقدمه بيشتر نيست و آن مقدمه عقليه است
در نتيجه هر سه قسم از مقدمات، يک مقدمه بيشتر نيست و همهاش ميشود مقدمه عقليه. در ابتداء سه تا گفتيم، بخاطر آنکه آنچه را که صاحبنظران گفته بودند ما عنوان کرديم ولي بعد از تجزيه و تحليل ديديم که واقعيت آن، يک عنوان مقدمه بيشتر نداريم.
معاني مقدمه خارجيه
محقق خراساني درباره مقدمه خارجيه شرح معنا نياورده است. شيخ انصاري[1] براي مقدمه خارجيه شش تا معنا ذکر ميکند که با توضيحاتي از اين قرار است:
معناي اول علت و معلول
 1. معناي مقدمه خارجيه عبارت است از توقف ذي المقدمه به مقدمه با وصف عدم امکان تفکيک. وجود مقدمه و ذي المقدمه از هم ديگر قابل تخلف و تفکيک نيستند. اين معنا در حقيقت عبارت است از علت و معلول، مثل حرکت دست براي رمي جمره که قابل تفکيک نيست. همان لحظه که دست آمادگي و شرائط او کامل شد و سنگريزه را حرکت داد به سمت جمره، ميشود علت تامه.
معناي دوم سبب
 2. مقدمه عبارت است از ما يستند اليها ذو المقدمه، عملي يا ذو المقدمه که از تحقق مييابد، مستند باشد به مقدمه که اين استناد هم استناد ملموس عقلايي بايد باشد. مقدمه به اين معنا عبارت است از سبب مثل مسافرت براي زيارت حج، مناسک سبب آن ميشود مسافرت براي حج.
معناي سوم مقتضي
 3. مقدمه چيزي است که دخلي در تحقق ذو المقدمه داشته باشد مثل رفتن به سوي مسجد که دخلي براي اقامه نماز دارد و اقتضاء ميدارد تحقق عمل را.
معناي چهارم رفع مانع
 4. گفته ميشود که معناي مقدمه عبارت است از اينکه براي رسيدن به مقصود، رفع مانع بشود. مثال آن در جهت اقامه نماز ترک اضداد کردن. خواب هستيد، خوابيدن را ترک کنيد يا مشغول صحبت هستيد، صحبت را ترک کنيد.
معناي پنجم مقدمه معدّ
 5. مقدمه عبارت است از تصميم عملي و تهيو و آمادگي. آدم براي انجام کاري که آمادگي و تصميم عملي داشته باشد، اين ميشود مقدمه معد.
معناي ششم شرط
 6. گفته ميشود که معناي مقدمه خارجيه عبارت است از رسيدن در مرحله انجام کار. اجزاي علت سه چيز است: مقتضي و عدم مانع و شرط. مقتضي مثل آتش و عدم مانع عدم رطوبت چوب يا هيزم و شرط اتصال آتش به چوب. ميگويد معناي مقدمه عبارت است از رسيدن و اتصالي به ذو المقدمه. يعني در مثال ايستادن براي اقامه نماز و ميشود شرط. شيخ انصاري قدس الله نفسه الزکيه اين شش معنا را طبق مشهور براي مقدمه خارجيه آورده است که ما شرح و توضيح و مثالش را برايتان کامل شد. بعد ميفرمايد: اما تقسيم مقدمه به عقليه و شرعيه علي التحقيق شرعيه برميگردد به عقليه
توضيحات
و بعد دو تا توضيح هم اضافه ميشود که يکي را ايشان اضافه کرده است و يکي هم اضافه ميشود. اما آنکه ايشان فرموده است که فرق بين سبب و شرط را شرح ميدهد بعد ميفرمايد سبب آن است که وجود سبب مستلزم وجود مسبب است و عدم سبب، مستلزم عدم مسبب است. که در مثال گفتيم مسافرت حج براي انجام مناسک. اين استلزام عقلايي است. و در شرط ميفرمايد: عدم شرط مستلزم عدم وجود مشروط ميشود اما وجود شرط مستلزم وجود مشروط نيست. آدم ايستاده که نماز ميخواند و قيام دارد که بدون ايستادن نميشود. اگر ايستادني نباشد، عدم الشرط مستلزم عدم مشروط است. اما وجود آن، ممکن است ايستاده باشد اما نماز نميخواند و ذکر ميگويد و ايستاده بحث علمي فکر ميکند. پس از که فرق بين شرط و سبب معلوم شد، سبب مستلزم وجود مسبب در صورت وجود و مستلزم عدم مسبب در صورت عدم، اينکه ميشود علت
فرق بين سبب و مسبب و علت و معلول
 و فرق دومي که اضافه ميشود فرق بين علت و سبب: اما تحقيق مطلب اين است کهعلت و معلول اولا از لحاظ اصطلاح، اصطلاح محض فلسفه است. سبب و مسبب اصطلاح فقه و اصول است. مصطلح مسانخ بين فلسفه و اصول سبب و مسبب و علت و معلول است. و بافت و ارتباط علت و معلول به معناي صحيح آن، بافت وجود و ايجاد است. رابطه بين علت و معلول رابطه ايجادي است. ربط علت و معلول، ربط واقعي و تکويني است. لذا ميگوييم معلول به تعبير صدرالمتألهين مرتبه نازله از وجود علت است. و علت و معلول، در تحقق آن تقدم و تأخر زماني ندارند و هم زمان هستند. حرکت دست با حرکت کليد در يک زمان است. تقدم و تاخر، تقدم و تاخر رتبي است که آنجا انفکاک عقلا ممکن نيست. اما در سبب و مسبب ارتباط تنگاتنگ است اما توقف آن توقف عقلي نيست و توقف عقلايي است. و توقفي است که برخواسته از اعتبار شرع است. مثلا ميگوييم سبب صحت نماز، نيت است، اين سببيت و مسببيت جنبه تکويني ندارد، اعتباري محض است. و اين اعتبارش و اين توقف آن هم توقف عقلايي ميشود يعني بعد از که اعتبار شرع آمد، به حکم عقلاء آن مسبب بدون اين سبب محال است. و بعد در سبب و مسبب، امکان جايگزيني وجود دارد اما در علت و معلول امکان جايگزيني وجود ندارد. مثلا براي رفتن به مسافرت، سبب سوار شدن ماشين است و جايگزيني وجود دارد، ممکن است پياده برود و ممکن است با هواپيما برود.
سوال: علت چندين اقسام دارد.  
جواب: علت به اصطلاح فلسفه يک قسم است به اين شرحي که داديم. آن عللي که در فلسفه چهار قسم ميگويند و بعد هم علت ناقصه و علت تامه ميگويند، آنها تعبيرات فرعي است. تعبير دقيق فلسفي و عقلي درباره علت، علت يک قسم است که موجد است بدون امکان تفکيک بين موجد و ايجاد. و اما علت ناقصه از باب تسامح است و در حقيقت علت نيست. و آن علل اربعهاي که صوريه و ماديه و غائيه و فاعليه هم گفتهاند، آنها هم تعبيراتي است که در حقيقت ميشود جزء شرائط و معدات. مثلا علت غائي معد است. اشتباه در تطبيق است که فکر ميکند که علت ناقصه و علت تامه و علل اربعه علت هستند در حالي که علت فقط يک قسم است و رابطه ايجادي است. تفکيک ممکن نيست و رابطه هم رابطه عقلي و وجود معلول مرتبه نازله از علت است اما سبب، رابطه عقلائي است. هرچند رابطه قطعي است ولي عقلائي است و امکان تفکيک وجود دارد و عمدتا در اعتباريات است. تقسيم دوم کامل شد، رسيديم به تقسيم سوم.


[1]مطارح الانظار، شيخ انصاري، جلد 1، صفحه 38 تا 41.