درس خارج اصول استاد مصطفوی

92/09/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقدمه واجب
مقدمه واجب
اين بحث گفته شد که چه نوع بحثي است.
ماهيت بحث، اصولي است و بحث از آن عقلي است  
اصولي است و بحث از آن عقلي است. از اين رو گفته ميشود که مسئله مقدمه واجب، مسئله اصوليه عقليه است. چون ماهيت اصولي است و نوع بحث عقلي است. محقق خراساني با بيان يک مطلب به دو هدف اشاره ميکند، ميگويد: بحث از ملازمه است. بحث که از ملازمه بين وجوب ذي المقدمه و وجوب مقدمه باشد، به طور طبيعي از يک سو ميشود بحث اصولي، واسطه در استنباط، کبراي قياس.
اين بحث واسطه در اثبات مطلوب است و کبراي قياس ميشود مسئله اصولي
 مسئله اگر کبراي قياس واقع شود يعني واسطه در اثبات مطلوب، ميشود اصولي مثل اصاله الظهور که واسطه ميشود در استنباط دلالت نصي بر حکم شرعي. يک نصي آمده است دال بر حکم شرعي، اصاله الظهور ميگويد اين نص به همين مدلول ظهور دارد و ظهور واسطه در استنباط است. واسطه در استنباط حکم شرعي ميشود مسئله اصولي. بحث ملازمه هم ميشود واسطه در استنباط. پس از که ثابت شد که ملازمه بين ذي المقدمه و مقدمه وجود دارد، حکمي استنباط ميشود به نام وجوب مقدمه. پس از يک سو ماهيت ميشود اصولي و نوع بحث ميشود عقلي. چون ملازمه از احکام عقل و ادراکات عقلي است. و گفتيم که اين بحث عقلي ميشود از قسم ادراکات عقلي، عقل درک ميکند. با اين توضيح، مسئله مقدمه واجب، مسئله اصوليه عقليه است که ماهيت اصولي است و نوع بحث عقلي است. پس از آنکه ساختار معلوم شد، آن اقوالي که در نقطه مقابل قرار دارد را بايد مورد توجه قرار بدهيم.
محقق خراساني ميفرمايد: مسئله اصولي است ولي شيخ انصاري ميفرمايد مسئله فقهيه است
محقق خراساني که ميفرمايد: مسئله اصولي است و در حقيقت جواب هم ميشود از رأي و قول شيخ انصاري. به تعبير استادنا العلامه شيخ صدرا هم ميتوانيم بگوييم بيان مطلب است و هم ميتوانيم بگوييم رد بر کلام شيخ انصاري است. شيخ انصاري[1] ميفرمايد: بحث از وجوب مقدمه و عدم وجوب مقدمه است. عنوان بحث مسئله فقهيه است. بحث از وجوب مقدمه و عدم وجوب مقدمه است، اگر به اين شکل مطرح بشود، ميشود مسئله فقهي.
محقق نائيني ميفرمايد: اين مسئله اصولي يا فقهي يا کلامي است
 استادنا العلامه شيخ صدرا و همين طور محقق نائيني[2] قدس الله نفسه الزکيه ميفرمايد: بحث مقدمه که بحث مقدماتي است، از سه صورت بيرون نيست: يا اين بحث مقدمه مسئله کلاميه است، يا مسئله فقهيه است يا از اين بحث از مبادي احکاميه است.
شيخ صدرا دو صورت ديگر اضافه ميکند
شيخ صدرا اعلي الله مقامه دو قسم ديگري را هم اضافه ميکند، ميفرمايد: ممکن است از مبادي تصديقيه باشد.
اما مسئله کلامي
 اگر بحث از مسائل کلاميه شد، تعريف مسئله کلاميه اين است که يا مستقيما و يا بالواسطه برگردد به بحث از احوال مبدأ و معاد. مسئله کلاميه بشود، بايد بگوييم که بحث ميشود که آيا مکلف درباره وجوب مقدمه، مسئوليتي دارد که جوابگو باشد و يا مسئوليتي ندارد؟
و اما مسئله فقهي
صورت دوم ممکن است که بحث مقدمه از مسائل فقهيه باشد که فقط بحث از وجوب و عدم وجوب مقدمه به ميان بيايد بدون هيچ ربطي به ذي المقدمه ندارد. آيا مقدمه دليل شرعي بر وجوب دارد يا ندارد؟ در اين صورت ميشود مسئله فقهيه.
و اما مبادي احکاميه
صورت سوم: گفته ميشود که بحث مقدمه واجب از مبادي احکاميه باشد. مقدمه احکاميه چه تعريفي دارد و منظور از مقدمه احکاميه چيست؟ آنچه را استادنا العلامه شيخ صدرا ميفرمايد اين است که منظور از مقدمه احکاميه اين است که فقط ملازمه بين دو تا حکم در نظر گرفته شود، ملازمه بين وجوب ذي المقدمه و وجوب مقدمه. ذات عمل مورد توجه و ملازمه نباشد. ملازمه اگر صرفا بين دو تا حکم مورد توجه قرار گرفت، ميشود مبادي احکاميه.
و اما صورت تصديقيه
و اما صورت چهارم اين است که بگوييم بحث مقدمه واجب به صورت مبادي تصديقيه است. تعريف مبادي تصديقيه اين است که در اين مبادي بحث از وجود موضوع و علت حمل محمول بر آن موضوع به ميان ميآيد. به تعبير فلسفه و منطق جواب سوال از «لم هذا» که داده شد، ميشود مبادي تصديقيه. مثلا ميگوييم چرا مقدمه واجب، واجب است. موضوعي هست به نام مقدمه و وجوب هم حمل شده که مقدمه واجب، واجب است، چرا مقدمه واجب است؟ که جواب اين چرا را بدهيم ميشود از مبادي تصديقيه.
اما محقق خراساني فرمود بحث عقلي غير مستقل است
اما آنچه که در ابتداي بحث بيان کرديم، محقق خراساني رأي شريفشان اين است که اين مسئله از مسائل عقليه غير مستقله است.
فرق مستقلات عقليه و غير مستقلات
 فرق بين مستقله و غير مستقله اين است که مستقله حکم عقل بدون کمک گرفتن از مقدمه خارجي است و غير مستقله حکم عقل با کمک گرفتن از مقدمه خارجي است. فرق ديگر: حکم مستقل عقل در سلسله علل قرار ميگيرد و حکم غير مستقل در سلسله معاليل قرار ميگيرد. پس نوع بحث ما شد بحث عقلي غير مستقل و ماهيت بحث هم که اصولي است.
کليد واژهها: 1. ملازمه، 2. وجوب، 3. نحوه مقدميت
 اين دو تا مطلب که معلوم شد، اين مسئله با اين اهميت بايد به طور دقيق تجزيه شود و بحث از مفردات اين مسئله به عمل بيايد. مسئله که مفرداتي دارد که آن کلمات عبارت است از: 1. ملازمه، 2. وجوب، 3. نحوه دلالت. مقدمه واجب، واجب است بالملازمه يا واجب نيست؟ که ملازمه و وجوب و نحوه مقدميت و ارتباط، سه کلمه کليدي را بحث کنيم.
ملازمه در ابتداء دو قسم است و بعد به چند قسم تقسيم ميشود
اما ملازمه:ملازمه در تقسيم ابتدايي به دو قسم است: 1. ملازمه عقليه، 2. ملازمه غير عقليه.
بين بمعني الاخص و بمعني الاعم
اما ملازمه عقليه به چند قسم است: 1. ملازمه عقليه قطعيه که در منطق به آن ميگوييم، در اين ملازمه لزوم به نحو بين بالمعني الاخص است که در ترجمه منطق ارسطويي به اين نحو آمده که از تصور ملزوم، تصور لازم به وجود ميآيد منتها با عبارت ساده و تصرف در عبارت ميگوييم تصور ملزوم، موجب تصور لازم ميشود. مثالش هم مثل خورشيد و نور خورشيد است. قسم دوم عبارت است از ملازمه عقليه غير حتميه که عبارت است از لزوم بين بالمعني الاعم که در اين ملازمه از تصور لازم و ملزوم، تصور لازم به وجود ميآيد به عبارت ديگر: پس از که لازم و ملزوم را تصور کنيد، موجب تحقق لزوم ميشود و با تصور يکي، لزوم محقق نميشود. و اين دو قسم مربوط شد به ملازمه عقليه،
ملازمه عرفيه و عاديه
 اما ملازمه غير عقليه اقسامي دارد که عبارت است از ملازمه عرفيه و ملازمه عاديه. منظور از ملازمه عرفيه اين است که بين لازم و ملزوم در عرف يک ملازمهاي باشد. فقط در ديد عرف و فهم عرف و نظر عرف وجود داشته باشد مثل ملازمه بين مهمان و احترام، مهمان محترم است، ملازمه بين اين دو تا عنوان يک ملازمه عرفي است که نه جنبه تکويني دارد و نه جنبه عقلي دارد و به دلالت لفظي ثابت ميشود. يک امر متعارف است و يک مطلبي است که در عرف جاي خودش را دارد. دومين صورت از قسم دوم: ملازمه عاديه، ملازمه عاديه عبارت است از وجود تلازم بين شئاين به حسب عادت و رسم رايج. مثل ملازمه بين طلبه درس خارج بودن و معمم بودن که اين تعمم براي فردي که درس خارج ميخواند، يک ملازمه عاديه است، رسم و عادت بر اين است.
فرق بين ملازمه عرفيه و عاديه
فرق بين عرفيه و عاديه اين شد که عرفيه از نظر استناد و پشتوانه، پشتوانه عام و وسيعي دارد و کل عرف است و ملازمه عاديه از نظر پشتوانه و استناد، پشتوانه محدودي است و يک عدهاي اين عادت و رسم دارند.
قسم بعدي ملازمه لفظيه است
اما نکته ديگري اضافه ميشود و آن اين است که قسم سومي هم ملازمه غير عقليه داشته باشد و آن عبارت است از ملازمه لفظيه. اين قسم از ملازمه محل بحث قطعي نيست چون گفته ميشود که ملازمه لفظيه را ممکن است تصور کنيم وليکن آن ملازمه اولا از جهت دلالت وضعي لفظ به وجود ميايد و ثانيا از باب تداعي ميشود. اصطلاحات شهيد صدر قدس الله نفسه الزکيه را آشنا هستيد، يکي از اصطلاحاتي که ايشان دارد، تداعي معاني است. تداعي معاني در الفاظ امر ممکني است. يک معنا، معناي ديگري را تداعي ميکند. مثلا تا ميگوييم کتاب خريداري بشود، تداعي ميشود کتابفروشي که اين يک ملازمه است و اين را ميتوانيم ملازمه لفظيه بگوييم تسامحا. لفظ خريد کتاب با لفظ کتابفروشي، ملازمه لفظيه است. اما حقيقتاش اين است که اين مورد از ملازمه نيست بلکه از تداعي معاني است. معناي خريد و فروش با معناي کتابفروشي از انس و از قرابتي که دارد و از رابطهاي که با هم دارد، اين رابطه يک انس مستحکمي در ذهن ايجاد ميکند که يکي ديگري را دعوت ميکند، تداعي يعني دعوت متقابل. بنابراين قسم سوم از اقسام ملازمه محل بحث است و چون بحث خيلي آثار علمي و عملي ندارد، اگر ملازمه گفتيد هم با تسامح اشکالي ندارد.
پس ملازمه منظور در بحث، عقليه غير مستقل است
 پس از که معناي اين کلمه کليدي شرح داده شد، منظور از ملازمه و لزومي که در بحث ماست، لزوم عقلي غير مستقل که قسم دوم ملازمه عقليه بود.
نظر صاحب معالم
پس از اينکه گفتيم ملازمه، عقليه شد ، از همين شرح جواب يا رد بر يک رأي ديگر هم براي ما روشن ميشود. صاحب معالم شيخ عاملي قدس الله نفسه الزکيه در بحث مقدمه واجب نوع بحث را، بحث لفظي اعلام ميکند. البته تصريح ندارد که اين بحث لفظي است اما دو تا نشانه داريم که منظور ايشان بحث لفظي است: نشانه اول اين است که ايشان ميفرمايد: دليلي بر وجوب مقدمه واجب در اختيار ما نيست. براي اينکه اگر دليل وجود داشت، دليل از سه صورت بيرون نيست: يا بالمطابقه يا بالتضمن و يا بالالتزام بنابراين وجوب ذي المقدمه نه مطابقهً دلالت بر وجوب مقدمه دارد و نه تضمناً و ايشان ميفرمايد نه التزاماً که البته التزاما محل کلام است. در مجموع اين دلالات ثلاث همهشان مربوط ميشود به دلالت لفظ. شاهد دوم اينکه اين بحث را در مباحث الفاظ آورده است. بنابراين بحث را گويا از مباحث لفظيه اعلام فرموده است[3]، و همين طور شيخ طائفه[4] قدس الله نفسه الزکيه مسئله مقدمه واجب را از مباحث لفظيه اعلام ميدارد. پس از توضيحي که داده شد، معلوم شد که صحيح آن است که نوع بحث عقلي باشد نه آنکه صاحب معالم و شيخ طائفه ميفرمايد که بحث لفظي است. کلام محقق خراساني دو طرفه است، از يک سو هدف را ثابت ميکند که بحث عقلي است و از سوي ديگر رأي مقابل را هم پاسخ ميدهد که بحث لفظي نيست. در مرحله تحقيق ان شاء الله برسد که صاحب معالم تصريح کرده است که بحث لفظي است و آوردن در مباحث الفاظ دليل بر عقليت نيست و دلالات ثلاث هم بعض اقسامش عقلي است که ان شاء الله در مرحله تحقيق بحث کنم.
واژه دوم وجوب چيست، و چه اوصافي دارد
اما واژه دوم از واژههاي کليدي وجوب است. وجوب چيست و چه اوصافي دارد؟ وجوب در اصطلاح فلسفه عبارت است از ضرورت در وجود. صدر المتألهين[5] ميفرمايد: ضمن تعريف از مواد ثلاث، «الوجوب هو الضروره في الوجود»، اين معناي فلسفي وجوب است. اما معناي اصولي و فقهي وجوب: معناي وجوب در اصول و فقه عبارت است از الزام در عمل يا اعتبار شرعي الزامي. چون احکام و حکم در حقيقت اعتبار شرع است، وجوب يعني اعتبار الزامي شرعي.
اوصاف وجوب سه قسم است
 اما اوصاف وجوب: وجوبي که بحث ميشود در اصول، اوصاف متعدد و مختلفي دارد که به طور عمده و اصليترين اقسام که محل بحث ما هم است، به سه صورت است: 1. وجوب استقلالي، 2. وجوب عرضي، 3. وجوب تبعي. اين سه قسم از بيان محقق نائيني و سيدنا الاستاد استفاده ميشود.
وجوب مورد بحث از کدام صفت است
 اما شرح مسئله وجوبي که ما بحث ميکنيم از کدام صنف وجوب است، آيا وجوب استقلالي است يا عرضي يا تبعي؟  


[1]مطارح الانظار، شيخ انصاري، صفحه 37.
[2]اجود التقريرات، سيد ابوالقاسم خويي، جلد 1، صفحه 212.
[3] معالم الاصول، شيخ عاملي، صفحه 60. .
[4]العده، شيخ طوسي، صفحه 186.
[5] اسفار، صدر المتالهين، جلد 1، صفحه 83. .